*#عاشقانہشهـــدا❤️🍃*
محسن واقعا راحت از من و فرزندمان دل کند
چون عشق اصلےاش خدایی بود💚
همه مےدانستند که چقدر من و محسن به همدیگر علاقه داشتیم😌
همه غبطه میخوردند به عشق بین من و شوهرم🙄
اما او همیشه میگفت
«زهرا درعشق من به خودت و پسرمان علےشک نکن!
ولے وقتی که پای حضرت زینبـــ(س) بیاید وسط،
زهرا جان من شماها را میگذارم و میروم.»😔✌️🏻
اگر فرزندم علے آن جوری که من دوست دارم، تربیت شود و بزرگ شود،
قطعا به عڪس پدرش افتخار میکند☺️
و قطعا همین مسیر را انتخاب مےکند
و ان شالله مثل پدرش #شهادت نصیب او هم میشود💚😌
علی با همین دو تا عکس یعنے اسارت و شهادت پدرش میفهمد که او چقدر شجاع بوده،
چقدر مرد بوده،
با غیرت بوده،
با ایمان بوده!!
به هرکسے هم که به مجلس محسن میآید،
و گریه مےکند میگویم خواهش میکنم اشکتان هدف دار باشد☝️🏻
برای حضرت زینب(س) اشک بریزید ،
برای امام حسین(ع) اشک بریزید تا دل شهید من هم راضے بشود❤️
#همسر_شهیدمحسن_حججی
#رسم_خوبان
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ڪانال "ستارگان آسمان ولایت" را در پیامرسان ایتا دنبال کنید👆👆
#حمایت_از_ڪالای_ایرانی
با
#پیامرسان_های_ایرانی ✌️💖
#رسـم_خـوبان
به من می گفت: مامان برام #دعا کن که سال تحویل امام رضا (ع) باشم، شکر خدا نصیبش شد،😊 وقتی برگشت خیلی مهربونتر، باوقارتر و نورانی تر شده بود. هر چی نگاهش می کردم، #سیر نمی شدم؛ یک زیبایی خاصی داشت؛😇 اصلاً به فکرم هم نمی رسید که این مسافری که تازه از زیارت آقا امام رضا (ع) آمده، #شهادتش را آقا امضا کرده و دوباره راهی سفرِ😔
#شهید_ترور
#شهیده_راضیه_کشاورز🌷
#سالروز_شهادت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#رسم_خوبان
جواد #تابستانها کار میکرد ؛ بامیه و شکلات🍬 و از این جور چیزها میفروخت و به خانواده #کمک میکرد ....همیشه هم از من میپرسید چی دوست داری تا برات بخرم⁉️... مقداری هم برای #همسایه ها و دوستان کنار میذاشت ... بانخستین حقوقی💰 که از #پالایشگاه نفت ابادان گرفت برای یکی از افراد فامیل که وضع اقتصادی خوبی نداشت😔 و کار بافتنی میکرد یکدستگاه چرخ ⚙بافتنی خرید.... یک روز گفت : نیت کردم شمارو به #مشهد ببرم و منو مادر و مادربزرگم را به مشهد برد😍
✍به روایت خواهر شهید
#شهید_محمدجواد_تندگویان🌷
#سالروز_ولادت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#رسـم_خـوبان
پس از #شهادت وی خواب دیدم،😴 در جمعی که تمام خانواده حضور دارند، با #عجله راه میروم و از همه جلوتر هستم. ناگهان دستی روی شانه من قرار میگیرد که مانع 🚫از ادامه حرکتم میشود. وقتی برمیگردم میبینم #سیدرضاست. میگوید: «چرا جلوتر از دیگران قدم برمیداری؟ همراه خانواده گامهایت را بردار.» فکر میکنم این خواب ناشی از #احترامی است که سیدرضا به بزرگترها میگذاشت و میخواست این مساله💬 را نیز به من #یادآوری کند.
#شهید_سیدرضا_حسینی🌷
https://eitaa.com/setaregan_velayat313