eitaa logo
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
157 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
465 ویدیو
28 فایل
بسم رب الشهداء🌹 بااین ستاره‌هامیشود #راه راپیداکردبه شرطها وشروطها.. #کمی_خلوص #کمی_تقوا #کمی_امید #کمی_اعتقاد میخواهد. به نیابت از #شهیدان #سعیدبیاضےزاده #احسان_فتحی (یگانه شهیدمدافع حرم شهرستان بهبهان) ارتباط با مدیر @sh_bayazi_fathi313
مشاهده در ایتا
دانلود
مرتضی حسین‌پور شلمانی  معروف به #حسین_قمی 🎊زاده ۳۰ شهریور ۱۳۶۴ گیلان شهر شلمان 🌷شهادت ۱۶ مرداد ۱۳۹۶ سوریه شهر دیرالزور از فرماندهان نظامی ایران🇮🇷 است. او فرمانده عملیات قرارگاه #حیدریون در سوریه بود. وی در سال ۱۳۹۷🗓 از سوی فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان #شهید_نمونه🌷 کشوری انتخاب شد. #شهید_مرتضی_حسین_پور #شهید_مدافع_حرم #سالروز_ولادت https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
مرتضی حسین‌پور شلمانی  معروف به #حسین_قمی 🎊زاده ۳۰ شهریور ۱۳۶۴ گیلان شهر شلمان 🌷شهادت ۱۶ مرداد ۱
💠حساسیت روی خمس 🌷ما سال خمسیمون اول بهمن🗓 هست و هم تو نیمه دوم سال وارد دانشکده افسری شد و یک حقوق ماهیانه💰 دریافت می کردند و اتفاقا حقوقشون شد بهمن ماه. 🌷آنقدر به پرداخت حساسیت داشت که هروقت می‌خواستیم خمس اموال مون رو حساب کنیم🔢 ایشون مقدار که براشون مونده بود یا دریافت میکرد رو تمام و کمال می پرداخت✅ 🌷بهش میگفتم: من پرسیدم از دفاتر معظم میشه چون میخوای خونه بخری🏡 یا ازدواج کنی یا ... با دفتر صحبت کنی یک راهی میکنند، همیشه به صراحت می گفت : «این ها . من می خوام اموالم تمام و کمال باشه👌» و هرسال روی پرداخت خمس دقت خاصی داشت. https://eitaa.com/setaregan_velayat313
مداح بود.🎤 تمام روضه‌ها را از بَر بود. انگار قسمت بود که همه روضه را از بر باشد؛ روزی به کارش می‌آمد! مخصوصا روضه علی اکبر(ع) مخصوصا اربا اربا💔 مخصوصا کمر خمیده مخصوصا عبا و تن چاک چاک ماشین که منفجر شد، همه مات و مبهوت مانده بودند.😧 همین دو دقیقه‌ی قبل #روح‌الله به رویشان لبخند زده و گفته بود: «اگر خدا بخواد همینجا، همین جلوی مقر شهادت رو روزیم می‌کنه»🕊 حالا چطور می‌توانستند باور کنند ماشینی که جلوی چشمانشان می‌سوزد، قتلگاه رفقایشان است؟! صدایش که از شدت بغض دورگه شده بود را در گلو انداخت و فریاد زد: «خودتون رو جمع و جور کنید! همه ما عاشق شهادتیم...»🌱 روضه‌ها به کمکش آمدند. انگار یکی یکی جلوی چشمانش رژه می‌رفتید. رفت داخل مقر و دو تا پتو آورد! پهن کرد روی زمین تا گلهای پرپر اش را جمع کند.😔 خب! #فرمانده بود. غیرتش اجازه نمی‌داد کسی جز خودش سربازانش را جمع کند. گل‌هایش را که از روی زمین جمع کرد هر کدام را بغل کرد. آنها را بویید و بوسید.😭 زیر گوششان نجوایی کرد که نکند ما را فراموش کنید! اما... اما، امان از آن لحظه‌ای که می‌خواست برخیزد! باز هم روضه: « الان انکسر ظهری... اکنون کمرم شکست»😭 کمرش خم شده بود. دیگر نمی‌توانست راست بایستد. چقدر حالا روضه‌ها را بیشتر درک می‌کرد. ۳ روز بیشتر طاقت نیاورد. پر کشید سوی شهیدان... سوی سالار شهیدان... #شهید_مدافع_حرم محمدحسین محمدخانی🌺 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔸وقتی امین رسید واقعاً #امین دیگری را می‌دیدم! خیلی تغییر کرده بود. قبلاً جذاب و نورانی‌✨ بود، اما این‌بار حقیقتاً #نورانی‌تر شده بود. 🔹یک #لباس_سبز تنش بود که خیلی به او می‌آمد😍 کمی هم لاغر شده بود. تا همدیگر دیدم؛ امین لبخند زد☺️ من هم خندیدم. انگار تپش قلب💗 گرفته بودم. دستم را روی #قلبم گذاشتم! امین تمام #دارایی_من بود. #شهید_امین_کریمی #شهید_مدافع_حرم #سالروز_شهادت💓 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
سربنـد #يا_حسينت نشان از عشقی کهن دارد... عشقی که تمام مبتلايان را نيازمند شفا می‌کند شفايی از جنس #شهـادت... #شهید_مدافع_حرم #احمد_محمد_مشلب #روزتون_شهدایی🌹 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔹همیشه می‌گفت بچه‌های مردم را ببینید. #اسیر می‌شوند و به من می‌گفت: نگذاشتید من بروم و این گونه شد. من می‌گفتم: هر بار که تو می‌روی من تمام بدنم می‌لرزد💓 می‌گفت: مادر این اندازه #وابسته نشوید❌ چرا که خواب دیدم نوری آمد و رفت و #امام_زمان(عج) به من گفت چرا نرفتی و از قافله عقب ماندی؟» 🔸از زمانی که به #افغانستان رفتیم به من می‌گفت: رضایت بدهید من به ایران🇮🇷 بروم. هر بار این حرف را می‌زد و من #اجازه نمی‌دادم✘شب خوابی می‌دید و روز بعد برای من تعریف می‌کرد که مثلاً خواب #امام_خمینی(ره) را دیدم که در کلاسی به ما درس📚 می‌دادند. 🔹از کودکی این گونه بود. دو پسر👥 دیگر من یکی در #سوریه و دیگری نزد من است اما به پای #رضا نمی‌رسند. رضا خیلی پاک✨ بود، خیلی حرام و حلال را مراعات می‌کرد👌 رضا طور دیگری بود. یک شب خواب دیدم به من خبر دادند #سر رضا را آورده‌اند😭 #شهید_محمدرضا_خاوری #شهید_مدافع_حرم https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔹مادرگفت: نرو🚷بمان! دلم میخواهد #پسرم عصای دستم باشد. گفت:هرچه توبگویی فقط یک سوال! میخواهی پسرت عصای این دنیایت باشد یا #آن_دنیا⁉️ مادرش چیزی نگفت و با اشک😢 #بدرقه اش کرد. 🔺جوان #هجده ساله ای از لشگر #فاطمیون و در حالیکه #یاعلی یاعلی میگفت سر از بدنش جدا کردند. 😭😭 قیمت این لحظات چند⁉️⁉️ اولین شهید بی سر مدافع حرم #شهید_رضا_اسماعیلی🌷 #شهید_مدافع_حرم https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔰علی زاهد پور فرزند ارشد شهید: 🔹پدرم طی #آخرین_تماس تلفنی☎️ از سوریه از من خواست برای #شهید شدنش دعا کنم. لحظه لحظه ی زندگی ام با پدر #خاطره ای فراموش نشدنی است، اما یک موضوع بیشتر در ذهنم💭 مرور می شود و آن اینکه، پدرم طی آخرین تماس تلفنی خود از من خواست برای #شهید_شدنش دعا کنم و آرزو داشت که فرزندان وی نیز ادامه دهنده راهش باشند. 🔸پدرم شیفته #دین_خدا، عاشق♥️ اهل بیت (ع) و جهاد در راه خدا بود، او همیشه آرزوی شهادت🌷 در سر داشت و به آرزوی خود نیز رسید. به نظر من او در تمام طول زندگی‌اش یک #پاسدار ساخته شده بود، ایمان کامل، فهم درست از اسلام و اصول انقلاب و حرکت در خط امام (ره) و ولایت👌 از جمله شاخصه‌های اخلاقی و معرفتی او بود. 🔹مهمترین دغدغه‌ پدرم پیروی و حمایت💗 از مقام معظم رهبری (مدظله العالی) بود. وظیفه ما جوانان این است که همانطور که #شهدای ما خواستند، پیرو خط رهبری بوده✊ محور را #ولایت فقیه و رهبری قرار دهیم هر جایی که #رهبرمان از ما خواست در صحنه باشیم✌️ باید حضور پیدا کنیم👥 #شهید_اسماعیل_زاهدپور🌷 #شهید_مدافع_حرم #سالروز_شهادت🌹 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
⚘﷽⚘ ✍ #خاطرات_شهید📚 ما سال ۹۴ تو اهواز تو پادگان حمیدیه، #خادم بودیم برا راهیان نور😊 جواد #مسئول ما بود☺️ جواد همه را صدا کرد برا #نماز_صبح با چک و لگد😂 به من میگفت بلند شو ابله و رو شکمم راه میرفت😇 اقا بلند شدیم رفتیم #وضو گرفتیم وایسادیم نماز تا همه خوندیم، گفت خب #بخوابید ساعت دو عه😅 ساعت ۲ نصف شب نماز صبح😳 آقا خوابید کف کانکس و #میخندید ماهم اعصابا...😬 هیچی دیگه #پتو را برداشتیم و انداختیم روش و دِ بزن😂 #شهید #جواد_محمدی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔹پسرم لطفا در ایامی که #بابا_نیست مواظب مادر، خواهر و برادر کوچکت باش👌 مبادا بگذاری #فشار زندگی به آنان رنج💔 دهد و در امورات کوچک همچون خرید منزل🛍 و یا رساندن خواهر و برادرت به #مدرسه یار مادرت باش. 🔸سعی کن حداقل در این ایام برنامه ریزی بهتری برای #خانواده داشته باشی و یار و مدد کارشان باشی با درس خواندن📚 خوب، کمک به مادر، حداقل در امورات مربوط به# حسین (بازی، مهد قرآن، تمارین و اشعار آن) نظافت منزل، حتما ساعات خروج از منزل🏡 را برای بازی یا مسجد می روی به #مادرت اطلاع بده تا نگرانت نشود☺️ 🔹و به #خواهرت تا می توانی احترام بگذار و با سر گرم کردن حسین محیط خانواده را برای مطالعه📖 او بهتر مهیا کن. #مجتبی جان ببخش اگر گاهی دلت را شکستم💔 ان شاء الله قول می دهم برگشتم برایت #دوست خوبی باشم. #شهید_محمدرضا_عسکری_فرد #شهید_مدافع_حرم https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸 🍁در این آشوب شهر دلتنگی💔 برای #شهادت یک عنایت است 🍁باید #شاکر باشم خدارا که هنوز دلتنگم می کند #برای_شما... #شهید_جهاد_مغنیه #شهید_مدافع_حرم(لبنانی) #روزتون_شهدایی🌹 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔹زمانی که #عقد کردیم من پیش دانشگاهی را هنوز تمام نکرده بودم ☺️ عبدالله #صبح‌ها می آمد مرا می برد و ظهرها برم می‌گرداند🚗 🔸در خانه پدرم #دختری نبودم که هر ساعت هر جا که دلم بخواهد بتوانم بروم🚷 اما #مدرسه رفتن با خودم بود که پس از عقد شهید باقری🌷 همین را هم می گفت بهتر است #تنها نروم 🔹این سخت گیری شدید او را می گذاشتم روی حساب #علاقه اش😍♥️ از این موضوع اصلا ناراحت نبودم و دوست داشتم #رضایت او را به دست بیاورم. #شهید_عبدالله_باقری 🌷 #شهید_مدافع_حرم https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
#رفیق‌شهیدم 🌹 لحظه ای با دل بی طاقت من راه بیا..... ای خیابانِ پر از خاطره کوتاه بیا... سلام
🌷 💠خبر شهادت 🌹🍃خبر شهادتش را روز شهادتش شنیدم، خونه بودم یکی از رفقا زنگ زد و پرسید "جواد کجاست؟" گفتم "چند شب پیش باهم بودیم؛ فرداش بازم رفت..." 🍃🌹گفت "خبری ازش داری؟" گفتم نه گفت "انگار شهید شده" خندیدم... گفتم: "جواد و شهادت؟ " 🍃🌹ظهر بود، خوابیده بودم، وقتی بیدار شدم، دیدم حسن محسن محمد .... ۸ نفر زنگ زدن😳 تعجب کردم! زنگ زدم به مسلم پرسیدم: "چه خبر شده؟" گفت: "جواد پرید... گفتم: "مگه کفتره که بپره؟" گفت: "شهید شد" 🌹🍃وا رفتم...😔 از خونه رفتم بیرون، اما اصلا نفهمیدم چطوری رفتم خونه حج اقا، دیدم همه نشستن... شب شد... رفتیم کوه سفید، جزءخوانی با قرآن گذاشتیم با گریه برداشتیم کلا دیوانه بودیم 🍃🌹تا حدود بیست روز هم که نبود نمیومد تو این چند روز که نبودش حالمان خوش نبود... عصبی بودیم، میگفتم نمیاد دیگه تا جواد بیاد، مُردیم و زنده شدم دیگه ببین خانوادش چی کشیدن؟!!! 🌹🍃بیقرارےها بود.... تا اینکه اومد ، میگفت: " نترس حواسم بهت هست دلم به همین حرفش خوشه فقط همین"... 🌷 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#خاطرات_شهید در دوران نبرد خیلی کم غذا میخورد می گفت: شاید بقیه رزمندگان همین راهم نداشته باشند خیلی کم میخوابید، در واقع خودش را برای #وصال آماده کرده بود‌... شیخ هادی در خط نبرد وظیفه ی روحانیت و مبلّغ بودن خود را فراموش نمی کرد به هر کس وظیفه ی خودش را یادآوری می کرد او انسانی مومن، عابد، زاهد، صالح، متواضع، شجاع و برای جمع ما خیر محض بود با عمل خداپسندمان به تو لبیک می گوییم ای شهید... #شهید #محمدهادی_ذوالفقاری #شهید_مدافع_حرم🌷 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔸به دلیل ارادت♥️ زیادی که به حضرت #رسول_الله(ص) داشتند اسم پسرمان را #محمدرسول انتخاب کردند 🔹و به نقل از همرزمانش👥 در لحظه جان دادن، با ذکر #یارسول_الله دعوت حق را لبیک گفتند... ✍راوی: همسر شهید #شهید_روح_الله_صحرایی 🌷 #شهید_مدافع_حرم https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🔰شهید مدافع حرمی که بعد از شهادت #گریه_کرد... 🔸هر سه نفر بالای سر #آقامرتضی بودیم. شروع به حرف زدن
🌷 💠سوغاتی 🔰خیلی خوش سلیقه‌ بود👌 هر چیزی را که به نظرش میامد میگرفت و هزینه💰 و مقدار برای ایشون مهم نبود. 🔰همیشه به ایشون میگفتم: بابا میخوای خیلی بگیری دو یا سه تکه ولی فایده نداشت❌ یک سفر که برای اباعبدالله رفته بودن کربلا، برای من کت چرم🧥 خریده بودن و وقتی به بقیه ی همسفران نشان داده بودن همه ی برای خانم هاشون یکی یک کت از همان ها گرفته بودن☺️ 🔰یک روز قبل از اینکه بیان تلفن زد☎️ و گفت: خانم یک چیز از شما میپرسم فقط جواب منو بده. از بین این رنگ هایی که میگم کدام یک را دوست داری. "سبز . قهوه ای . آبی یا زرد". گفتم زرد چه طور⁉️ 🔰گفت: از یک چیزی را برای شما خریدم و یکی از همسفران چیزی برای خانمش نخریده🙁 و حالا که از مرز رد شدیم چسبیده تو که گرفتی یکیش را بده به من و من تو رودرواسی گیر کردم مجبورم یکی از این کت ها را بدم به ایشون. 🔰با وجود اینکه من گفتم رنگ را بده به ایشون ولی گفت: آخه همه ی رنگ هاش خیلی قشنگه😍 و دوست داشتم از تمام رنگ ها و مدل ها داشته باشی👌 چهار مدل در و از هر مدلی یک رنگش را انتخاب کردم. 🔰باز هم فکرت💭 را بکن و خبرش را بده. خلاصه همان را داده بودن به اون آقا. وقتی از سفر برگشتن🚌 دیدم چه کت های قشنگی. گفتم: خوب یکی کافی بود. گفت: دلم میخواست از همه ی رنگ ها و مدل هاش داشته باشی♥️ https://eitaa.com/setaregan_velayat313
من و یک نسبت فامیلی از طرف مادرمان با هم داشتیم ولی قبل از خواستگاری همدیگر را ندیده بودیم❌ بعد از ازدواج تعریف می‌کرد 19 ساله که شده به مادرش می‌گوید قصد ازدواج💍 دارد ولی مادرش مخالفت می‌کند. می‌گفتند الان مصطفی پایین است و اگر چند سال دیگر ازدواج کند خیلی بهتر است. وقتی مادرش مخالفت می‌کند، مصطفی با بزرگ‌ترش که برای تمام مسائل با او مشورت‌ می‌کند موضوع را در میان می‌گذارد و از دلایلش👌 برای ازدواج و اینکه نمی‌خواهد به بیفتد، می‌گوید. وقتی دلایلش را بیان می‌کند برادرش قانع می‌شود که مصطفی یک زندگی را اداره کند آقا مصطفی مدنظرش این بوده که همسر آینده‌اش باشد. من را پیشنهاد می‌دهند که به منزلمان می‌آیند🏘 و مرا می‌‌پسندند. زمانی که برای خواستگاری آمد بود و سال 1388📆 ازدواج کردیم.  در مراسم خواستگاری تمام تکیه و صحبت‌هایشان بر روی مسائل بود. اصلاً طوری نبود که بخواهد درباره مادیات صحبت کند🚫 و بخواهد به من پول و خانه بدهد. گفت من تمام سعی‌ام را می‌کنم شما را کنم😍 ولی هیچ‌وقت به شما قول نمی‌دهم خانه و ماشین آنچنانی بگیرم. تمام تکیه‌اش این بود که (عج) و خدا کمکش می‌کند. هیچ‌وقت انتظار کمک از شخصی را نداشت❌ اصلاً چنین روحیه‌ای نداشت. فقط به خدا♥️ و امام زمان(عج) بود. من هم فقط ملاکم این بود که همسرم کسی باشد که مرا به که مدنظرم بود برساند و در کنار آقا مصطفی💞 به این خواسته‌ام رسیدم https://eitaa.com/setaregan_velayat313
نحوه شهادت مدافع حرم شهید مصطفی صدر زاده 🔰چون تیر تو سینه اش خورده بود و شُش سوراخ شده بود💔 و با نفس کشیدنش، بالا میاورد....و چند دقیقه بیشتر....😔 🔸درگیری💥 بسیار سخت بود و با توجه به فشار سنگین دشمن، هر لحظه ممکن بود دستور صادر بشه، لذا گمان اینکه نکنه پیکرش🌷 جا بمونه، خیلی اذیتم میکرد. 🔹همه دنبال کار خودشون بودن و چون رو از دست داده بودیم، روحیه ی همه تضعیف شده بود، پیکر مطهرش⚰ رو با زحمت رو دوشم گذاشتم و اصلا حواسم به دور و اطرافم نبود که مدام به سمتمون اندازی میشه. 🔸حدود 200 متر به سختی و زحمت😓 حرکت کردم و هر چند قدم می ایستادم و نفس تازه میکردم و باهاش میکردم 🔹چون روی سینه اش فشار بود، از دهانش خون❣ میومد و لباس و صورتم از خون رنگین شده بود "اون لباسم رو یادگار دارم" 👈راوی: ابوعلی دوست وهمرزم شهید https://eitaa.com/setaregan_velayat313
مادر شهید احمد مشلب: 🌼فرزندان ما قرار است تا (ع) آینده اسلام را تغییر دهند👌و افتخار می کنیم فرزندانی داریم که در این راه می شوند تا اسلام و امت اسلامی✌️ باقی بماند.... 🕊 🔸بهش میگُفتن: واسه چی bmv رو ول کردی اومدی شدی⁉️ ⇜نونت کم بود! ⇜آبت کم بود! میگُفت: ♥️ کم بود https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔻 💢همین حالا در نبودش احساس را دارم و هر روزم را با او شروع می‌کنم♥️ و شبم را با او به می‌رسانم. https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
#همسر_شهید🔻 💢همین حالا در نبودش احساس #بودنش را دارم و هر روزم را با او شروع می‌کنم♥️ و شبم را با ا
💠عشق_فرا_زمینی... 🌷نميدونم از كجا شروع كنم... تموم زندگيم با شهيد پر از خاطره ست و زيبايي...💕 همين حالا تو نبودش وجودشو حس ميكنم و... هر روزمو با اون شروع ميكنم و شبمو باهاش او به آخر ميرسونم...❤️ 🌷شهريور ۹۳ بود... شب ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها... واسه اقامه نماز جماعت🤲🏼 به مسجد جامع شهرمون رفته بودم...بعد اقامه نماز... مراسم جشنی تو مسجد برگزار بود... یه خانوم مسنی بهم اشاره كرد كه پذيرايی شيرينی و شربتو به عهده بگيرم... 🌷حين پذيرايی... مادر و خواهر شهيد بنده رو ديدن و اجازه خواستگاری گرفتن...😍 بعد ملاقات اوليه...خدای متعال مهرمونو تو دل هم انداخت و...❤️ بعد چندين جلسه خواستگاری و آمد و رفت... به عقد هم در اومديم...💕 🌷يادمه بهش گفتم... عشق ما از يه عشق زمينی فراتره و...❤️ ان‌شاءالله به عشق آسمانی برسه...بهش گفتم... من تو زندگی دنبال عاقبت‌بخيری با شما هستم و... اميدوارم خوشبخت‌ترين آدما باشيم...💕 🌷تو خواستگاری...💕 از خودش تعريف نميكرد... ‌فقط ميگفت اگه مشكل و سختی ای تو ازدواجمون پيش اومد... بعد ازدواج همه رو جبران ميكنه... الحمدالله... چه قبل ازدواج و چه بعد ازدواج واسم كم نذاشت و...كاملاً حواسش بهم بود...❤️ https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔹یک بار بعد از خواب دیدم در هیات هستیم و صحبت می کنیم. از اکبر پرسیدم: چی آن طرف به درد می خوره⁉️ گفت: خیلی این طرف به درد می خور. 🔸اکبر خودش قرآن بود و هر چه به شهادتش🌷 نزدیک تر می شد انسش با قرآن💞 بیشتر می شد. شب های هر وقت بیکار بودیم، اکبر به سراغ قرآن جیبی اش می رفت. 🔹پرسیدم: آن لحظه آخر که شدی چی شد؟ گفت: آن لحظه آخر شیطان👹 می خواست من را نسبت به ناامید کند https://eitaa.com/setaregan_velayat313
اخلاق روح‌الله خیلی شبیه بود، از همون اول. معاون مدرسه مون وقتی کارهای رو می دید بهش می گفت: تو چند سال دیر به دنیا اومدی، باید چند سال به دنیا میومدی، میرفتی جنگ شهید🌷 می شدی. روحیه ات و اخلاقات شبیه شهداس👌 غافل از اینکه شهید رو به آسمون پیدا میکنه🕊 حتی اگر جنگ ایران🇮🇷 و عراق تموم شده باشه. درست مثل "روح الله" که راه آسمون رو پیدا کرد. خاطره از: یکی از دوستان شهید 🌷 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔻به مناسبت بازگشت پیکر شهید 💠شهید اصغر پاشاپور که بود؟ 🔰فرزند اهل ری که پدرش حاج عزیزالله از جانبازان سرافراز و ساکن محله ملک آباد(جوانمرد) بودند، اصغر از همان نوجوانی عاشق بسیج و انقلاب بود. در بسیاری از برنامه های فرهنگی بسیج شهرری حضور پررنگ داشت و در این اواخر فرمانده پایگاه بسیج کوثر مسجد ولیعصر همان محله بود. 🔰با شروع جنگ علیه تکفیری ها، جزو اولین کسانی بود که به قافله مدافعین حرم پیوست و از همان روزهای آغازین مقاومت در کنار حاج قاسم سلیمانی توفیق سربازی را پیدا کرد. 🔰در تمام پیکارها مراقب و همراه حاج قاسم بود، اما در شب حادثه تروریستی آمریکا در بغداد حضور نداشت. 🔰باید پای حرف دل خانواده های دلشکسته مدافعان حرم نشست تا بزرگی و شهامت های شهید حاج اصغر پاشاپور بیشتر نمایان گردد. 🔰شایان ذکر است، شهید مدافع حرم محمد پورهنگ، داماد خانواده پاشاپور می باشد 🌷 شادی روحش https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔸بار اول که پاییز ۹۴🍂 رفته بود . یک روز در ميون به ما زنگ میزد و همیشه می گفت: اینجا جاش خوبه👌 ما همه چیز داریم. کامله، هیچ سختی نداریم و ... 🔹گر چه ما باور نمی کردیم و می دونستیم داره می گه ما نشیم. می دونستیم میدون جنگ از رفاه و آسایش دوره 💥اما چیزی نمی گفتيم که ناراحت بشه و مثلا باور می کردیم. باهاش میکردیم و می خندیدیم☺️ "خداحافظ خنده های از ته دل ...😔" 🔸بعد از اومدنش دیدیم یه دسته تسبیح📿 خریده، خیلی زیاد بود. بهش گفت: عزيزدلم چقدر زیاد خریدی⁉️ 🔹بعداز یه کم مکث رو به مامان گفت: از یه درمانده خريدمش. دلم نیومد کم بخرم، همه رو یه جا ازش گرفتم. پیر مرد هم خوشحال شد😍 مامانم صورت قشنگشو و تحسينش کرد. الان همون تسبيح ها شده برامون فدای دل لطیف و مهربونش بشم که همیشه به فکر همه بود..🌷 راوی: خواهر شهید https://eitaa.com/setaregan_velayat313