🔰اولین باری که به #سوریه رفت ۵۰ روزه🗓 بود. اصلا سخت نگذشت🚫 وقتی از سوریه برگشته بود میگفت: #خانم من دیگه #نمیتونم اینجا بمانم.
🔰یک زمانی دیدم دو روز #عصبانی است. گفتم: حسین آقا من کاری کردم که ناراحتی⁉️ گفت: نه. گفتم: خب یک چیزی #بگو. گفت: دیگر نمیخواهند نیرو به #سوریه اعزام کنند😔 گفتم: این ناراحتی دارد؟ گفت: مگر من چه چیزیام از دیگران #کمتر است که #سیده_زینب من را نمیخواهد😭
#شهید_حسین_مشتاقی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🍂راوی: برادر شهید
🕊چند سال پیش، قبل از اینکه #هادی برای زندگیاش تصمیم جدی👌 بگیرد هر دویمان در #بازار کار میکردیم. یک روز آمد و گفت: دیگر نمیخواهم❌ در بازار کار کنم.
🕊شب آمدم و دوباره به او زنگ📞 زدم گفتم #برگرد دوست دارم کنار تو👥 کار کنم گریهام گرفته بود. اما هادی قبول نکرد⛔️ گفت: #ناراحت نباش حضور من خیلی هم مهم نیست😊 من باید #بروم.
🕊اول نگفته بود چه فکری💬 در سر دارد 💥اما او #طلبگی را انتخاب کرده بود
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
°•|🌿 🌸
#حرف_دل 🙂
شهدا با معرفتند!😌
نشان به آن نشانه که اول آنها دست رفاقت به سویت دراز کردند...
هی رها کردی و به موازاتش باز دستت را گرفتند...
شهدا با معرفتند!💞
نشان به آن نشانه که هربار سمت گناهی فقط نیم نگاهی کردی، خودی نشان دادند...☝️
شهدا با معرفتند!😇
نشان به آن نشانه که خون دادند تا تو جاری شوی...
بی منت، بی ادعا، بی چون و چرا...
شهدا با معرفتند!
پا که در مقتلشان گذاشتی، قسمشان دادی به رفاقتشان...😍
یقین داشته باش، حاضرند باز هم تا پای جان بروند تا تو جان بگیری...
شهدا رفیق بازند!😉
باور کن!!...
#از_شهدا_بخواه_دستت_را_بگیرند ..
#دلت_را_به_دلشان_بسپار❤️
#سلام_بر_شهیدان 🕊
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
پنج نفری نشسته بودیم سر سفره
گفتم از ما پنج تا یکیمون خمس این راه میشه .... 🕊
میگن امام حسین علیه السلام و بقیه اهل بیت اون لحظه آخر میان ....
بیاین یه قراری بزاریم هرکس شهید شد و اهل بیت رو دید یک کاری کنه بقیه بفهمن که دیده...😉قرار بر این شد هرکس شهید شد لبخند بزنه ....😊
بعد از چند ساعت که رفتیم برا باز پس گیری و آوردن پیکر شهدا دیدم مصطفی به صورت رو زمین بود ...😔
همین که مصطفی رو برگردوندم دیدم خون تازه از مصطفی ریخت رو زمین😢 انگار همین الان شهید شده... و دیدم یک لبخند نازی رو صورت مصطفی ست ....❤️
اونجا یاد اون شوخی سر سفره افتادم ....😌
با اینکه خیلی پیکر جابه جا شد اما هنوز لبخند مصطفی بود.....😭
خدارو شکر تمام لباسای من متبرکبه خون شهید مصطفی شده بود.....🌹
هنوز لبخند اون صحنه که دیدمش جلو چشامه.... ❤️
شهید مدافع حرم مصطفی عارفی
#سالروزشهادت🕊
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
خواب صادقه همسرشهیدمصطفی عارفی شب شهادت ایشان🍂🍃
بعد از آخرین مکالمه تلفنی ساعت یازده ونیم یعنی دوساعت قبل ازشهادت آقامصطفی باایشون💔
در شب یکشنبه95/2/4
خواب دیدم آقامصطفی اومدن خونه وباعجله بهم گفتند برو و یه پرچم سبز بیارمیخوام بزنم سر در خونه🏠 من یه پرچم سه گوش آوردم ودادم به ایشون گفتند نه این کوچیکه☝️ ورفتند از توخونه یه پرچم سبز خیلی بزرگ آوردندو بالای بام نصب کردند👌 روش نوشته بود: کلنا عباسک یازینب🌹و گفتند خونه #مدافعان_حرم باید بابقیه فرق داشته باشه...
وقتی ازخواب بیدارشدم نزدیک نمازصبح بود😔😔😔
شهید مدافع حرم مصطفی عارفی
#سالروزشهادت🕊
❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸
#عارفانه🌹
خدا ما را دوست دارد!
نسبت به ما بیتفاوت نیست!
پس هیچگاه ما را در امتحانی قرار نمیدهد که نتوانیم از عهده آن برآییم و ما را در معرض معصیتی قرار نمیدهد که نتوانیم توبه کنیم؛
«ناامیدی» از چنین خدایی واقعا گناه کبیره است!
همین امید و اطمینان به محبت خدا و یادآوری آن "رشد دهنده" است....
#الا_بذکر_الله_تطمئن_القلوب😍
#شهید_محسن_حججی
🔻برای شادی روح شهدا صلوات🌷
اولین روز
ماه مبارک رمضان
دوشنبه ۹۸/۲/۱۶ میباشد
پیامبر اکرم میفرماید:
هرکس خبرماه مبارک
رمضان رابه دیگران خبر بدهد
آتش جهنم برایش حرام میشود
❤پیشاپیش ماه
زیباے رمضان مبارک باد🏻🏻🏻 🌹
🌿یڪ روز یڪے از هم رزم ها از شهید سوالے پرسید:اگر زمانے با دشمن درگیرے شدیدے پیدا ڪنے
آیا صحنہے نبرد را ترڪ میڪنے؟
شهید پاسخ داد: پشت بہ دشمن ڪردن گناه ڪبیره است و باید تا آخرین فشنگ و آخرین نفس با دشمن جنگید! واگر فشنگ هایت تمام شد تن بہ تن باید جنگید(گویا شهید از آینده خود خبر داشت!)🌿
🌷 #حسن_مڪےآبادے
#سالروز_شهادت
⇦تاریخ تولد: ۱۳۴۲/۶/۲۹
⇦تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۲/۷
⇦محل شهادت: بانہ (ڪربلاے ۱۰)
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔸در منطقه #سیفات بودیم. عملیات مقدماتی آزادسازی شهرهای #نبل_والزهراء. درگیری💥 در کانال خیلی شدید شد. اونجا ۹ #شهید دادیم. یکى از شهدا شهید على حسینى کاهش🌷 بود، رفیق گرمابه و گلستان شهید #عارف کایدخورده. عارف #شاهد شهادتش🕊 بود.
🔹عقبتر که آمدیم توی #کانال، محمود گفت: "برید بیرون از این قتلگاه"! من عقب کشیدم. در عقب نشینی ترکشها⚡️ مهمان ما شدند. به سختی با #غلتیدن خودم را به عقب رساندم. در همین حین #عارف به سرعت از خط مقدم به دنبال من آمد.
🔸از جانش ترسیدم و گفتم نرو❌ بالای کانال که، او #زبدهتر از آن بود که فکر میکردم. در فیلمی🎥 که با دوربینِ روی کلاهش گرفته بود، با وجود اینکه نارنجک💣 کنارش #منفجر شد ولی خم به ابرو نیاورد.
↵شجاع بود. ↵نترس بود.
#عاقبت_به_خیرشد.
#شهید_عارف_کایدخورده🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🔸در منطقه #سیفات بودیم. عملیات مقدماتی آزادسازی شهرهای #نبل_والزهراء. درگیری💥 در کانال خیلی شدید شد.
5⃣6⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰من فکر نمیکردم پسرم یک روز #شهید شود. زمانی که به سوریه میرفت نگران و دلتنگ💔 میشدم ولی اصلاً به شهادتش🌷 فکر نمیکردم🗯
🔰آقاعارف #سه_بار اعزام شد. دو بار در سال 94 و بار سوم هم همین چند ماه پیش(سال95) بود. اوایل من مخالفت🚫 میکردم و #آگاهی زیادی از اصل ماجرا نداشتم. قبل رفتنش خیلی برایم توضیح میداد که باید برای #امنیت کشور باید برویم. من مخالفت میکردم و میگفت: کسی که #مسلمان و محب اهل بیت💖 باشد اینطور مخالفت نمیکند.
🔰برایم توضیح میداد اگر اعتقاد و عشق❤️ نباشد #هیچکس وارد این راه نمیشود. میگفتم: آنجا چه کاری میخواهی انجام دهی⁉️ میگفت بروم ببینم چه کاری #میتوانم بکنم. بدنش آماده بود و دورههای لازم را دیده بود👌 و من اطلاع نداشتم.
🔰گفت میروم کفش رزمندگان👞 را #واکس بزنم. من میگفتم اگر میروی کفشهای رزمندگان حرم #بیبیزینب (س) را واکس بزنی پس برو عزیزم😢 مرا با معرفتش آشنا کرد و من قبول کردم✅ که برود.
🔰بار اول☝️ که رفت خیلی برایم سخت بود. هر دویمان👥 عاطفی بودیم و زمانی که رفت خیلی #اذیت_شدم. هنگام رفتن، قرآن📖 آب، آیینه و اسپند را آماده کردم و گفتم دلم میخواهد باز هم #ببینمت. از زیر قرآن رد شد و برگشت گفت: «گر #نگهدار من آن است که من میدانم/ شیشه را در بغل سنگ⚡️ نگه میدارد». این جملهاش هر روز در ذهنم💬 میپیچید. هر روز برایش #صلوات میفرستادم و #آیتالکرسی میخواندم.
🔰با اینکه همیشه بانشاط و روحیه😃 بود ولی وقتی برگشت آنقدر نشاط #روحی پیدا کرده بود که تا بهحال او را اینگونه ندیده بودم❌ دست و پاهایش #تاول و پینه بسته بود ولی روحیه عجیبی👌 پیدا کرده بود.
🔰شوق زیادی برای دوباره #رفتن داشت. میگفتم تو که یک بار رفتهای و دیگر نیاز به رفتن نیست⛔️ در جوابم میگفت: اگر #خانم_زینب (س) دوباره مرا قبول کند باید کلاهم را هوا بندازم😍 من هم میخواستم ببینم چقدر پای کار است و میدیدم خیلی شور و #شوق دارد. دوباره راهی شد و باز آن شعر را خواند. من هم گفتم دلمـ💔 تنگ میشود و دوست دارم #دوباره ببینمت.
🎤راوی: مادر شهید
#شهید_عارف_کایدخورده
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/setaregan_velayat313