۞﴾﷽﴿۞
أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی
🍃🌹🍃🌹📖🌹🍃🌹🍃
🌺 برگی از #کرامات_امام_هشتم 🌺:
📋 داستان #جعفر_پلنگ
راوی داستان جناب آقای راست نجات ، معاون مهمانسرای #حرم_مطهر #حضرت_امام_علی_بن_موسی_الرضا_علیه_السلام ، در شب میلاد فرزند دلبندشان ، #حضرت_امام_محمد_الجواد_علیه_السلام
(۱۴۰۱/۱۱/۱۱):
زمانی که معاون امداد حرم امام رضا علیه السلام بودم ، وظیفه داشتیم ، غذاهای باقیمانده مهمانسرا را 🥘 آخر وقت به مناطق ضعیف و #حاشیه_شهر #مشهد برده و بین فقرا توزیع کنیم. شبی با خادم مسجد آخر #بلوار_توس، تماس گرفته و به او گفتم : امشب قرار است که فلان مقدار غذای مشخص، به منطقه شما آورده و توزیع کنیم و آماده همکاری با ما باش.
نیمه های شب به آن #مسجد که رسیدیم ، با جمعیت فراوانی که درب مسجد منتظر بودند مواجه شدیم 🙄 بطوری که امکان توزیع غذا را بخاطر ازدحام شدید و ترس از تلف شدن تعدادی از مردم ، نداشتیم! خادم مسجد را صدا کردیم که چرا اینقدر شلوغ است؟! گفت : حواسم نبود و در بلندگو📣 اعلام کردم : امشب قرار است غذای متبرک از #حرم_امام_رضا_علیه_السلام بیاورند و اینگونه شلوغ شد و کاری از دستم بر نمی آید🙄
تصمیم به برگشت داشتیم که ناگاه در گوشه ای کنار دیوار ، دختر بچه ای کوچک با کفش های پلاستیکی، نظرم را به خود جلب کرد و از وضعیت حال و روزش ترحمی به دلم افتاد و همانجا در دلم، از خود #امام_رضا_علیه_السلام خواستم : آقا جان🤲خودت راه حلی ارائه بده که بتونیم غذاها را بدون مشکل تقسیم کنیم و این مردم که با امید و احتیاج به اینجا آمدند ، دست خالی برنگردند...
... که ناگهان انگار هزار نفر درونم فریاد زدند : از خادم محله بپرسم #لات این محله کیه؟!🤔 از #خادم_مسجد پرسیدم : لات این محله کیه و با تعجب پرسید برای چی؟!!! گفتم کارش دارم. گفت:اسمش #جعفر_پلنگه
گفتم بگو بیاد و زنگش زد که تا نیم ساعت دیگه میرسم ومنتظرش موندیم.
#جعفر با ظاهری خالکوبی شده و پیراهن یقه باز و سوار موتور اومد و سلام کرد که فرمایش: گفتم ما از حرم امام رضا علیه السلام اومدیم و #غذای_متبرک آوردیم و نمیدونیم چطور تقسیم کنیم که مردم اذیت نشن و از شما میخواهیم در این کار کمکمون کنی😥 جعفر با کمال میل گفت : نوکر #خادمهای امام رضا علیه السلام هستم وچشم.
به بقیه خدام گفتم ماشین #غذا رو تحویل جعفر بدین و بهش کمک کنید تا غذاهارو تقسیم کنه. جعفر مردم را کنار دیوار به صف کرد و به هر خانواده ای بنا به مصلحت و شناختی که خودش به آنها داشت ، غذاها را تقسیم کرد و گفتم چهارتا غذا هم به خودش و خانواده ش بدهید. بعد از اتمام کار ، به من گفت : آقای راست نجات شماره تلفنت را به من میدهید؟ همکاران با اشاره گفتند اینکارو نکن و برات دردسر درست میکنه و....
اما با کمال میل به او شماره را دادم و رفتیم. ابتدای هفته بود که با من تماس گرفت که جعفر پلنگ هستم و کاری با شما دارم و به دفتر کاری م در حرم آمد!
آنجا به من گفت: من هم #خادم#زوار امام رضا علیه السلام هستم و بنده با تعجب گفتم : بله؟!!!😲گفت : منم روزهای #پنج_شنبه میام حرم امام رضا علیه السلام و در صحن ها میچرخم و مهرهای اطراف دیوارها را جمع آوری و سرجاهایشان میذارم و برمیگردم و به همین مقدار خودم را خادم حضرت میدانم و اتفاقا همان روز در راه برگشتم به درب مهمانسرا رسیدم و به #امام_رضا_علیه_السلام در دلم گفتم : میشه امروز غذای متبرکی از حرمتون برای خواهر بیمارم ببرم؟! وقتی به خادم درب مهمانسرا گفتم با تندی به من گفت : آقا برو کنار بایست و مزاحم نشو!😔 وقتی نا امید شدم و خواستمبه خانه برگردم،پشت سرم،آن خادم به همکارش گفت مواظبش باشید جیب مردم رو نزند!!!😑 هنگامی که این را شنیدم به او گفتم : خدایا توبه، من جیب بر نیستم و دلم شکست و تا بست نواب گریه میکردم و به امام رضا علیه السلام گفتم دیگه سرکشیکم نمیام و خداحافظ😪
که ناگهان گوشی م زنگ خورد که #خادمهای_حرم_امام_رضا_علیه_السلام در مسجد محله منتظرت هستند وبا ترس و لرز که من #جیب_بری نکردم و چه زود گزارش دادند و احضارم کردند پیش شما اومدم😕
حالا آمده ام بگویم: امام رضا علیه السلام چقدر مهربونه😪یک #غذا میخواستم ولی به من یک #ماشین غذا داد و بجای یکی،چهارتا غذا برای #خانواده م بردم😇
🌹 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🌹
🌍 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌤
┅┅┅❀🌟❀┅┅┅┅
@setarekhaki
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸 وقتی از او تعریف میکنی، نشئه میشود!🔸
اینطور نیست که فقط هروئینیها معتاد باشند. ما هم مثل #معتادی هستیم که هروئین او «حبّ دنیا» است. یکی معتاد به قدرت است، یکی معتاد به ریاست است، یکی معتاد به اسم است، یکی معتاد به شهرت است.
انسان وقتی معتاد به اسم و شهرت شد، وقتی از او تعریف میکنی، #کِیف میکند! #نشئه میشود! مثل اینکه مواد به او رسیده است. وقتی هم که از او تعریف نمیکنی، مثل این است که مواد به او نرسیده و #خمار است. اینها همهاش اعتیاد است.
#انبیاء مثل کسانی هستند که میخواهند انسان را ببرند بیمارستان و او را مداوا کنند تا اعتیادش را ترک کند. یک #دورهای باید بگذرد تا مواد از بدن او خارج شود. معتاد را وقتی میبرند برای مداوا، هفتۀ اول، ده روز اول، خمار است؛ گیج است. تمام این دست و پا و بدنش درد میکند؛ چون عادت کرده به مواد. نمیتواند بنشیند. نمیتواند راه برود و حوصلۀ هیچ چیز را ندارد.
به ما گفتهاند وقتی میروید #مسجد، حرف دنیا نزنید. اما انسان مثل خمارها دلش میخواهد آنجا هم یک کسی را پیدا بکند و حرف دنیا با او بزند! یعنی مثل اینکه میخواهد مواد بکشد! به آدم میگویند وقت نماز خواندن، بازی نکن و حواست به نماز باشد. این دوای تو است. روزی پنج مرتبه این #قرص را بخور. این نماز، مثل همان قرص و دوایی است که خدا داده برای این که ما اعتیادمان را ترک بکنیم.
@haerishirazi