ورود آقای حسن عباسی به حوزه فقه و اصول
کلبه کرامت - جلسه ۱۱۲۴
سرفصل : نقشه خدا و هندسه الهی
فقه استعلایی/ عبور از اصول فقه به اصول تفقه
برگزارشده در ۱۶ اسفند ماه ۱۴۰۳
◀️ مشاهده در یوتیوب:
youtu.be/kQ1AUIQ4_eI
◀️ مشاهده در آپارات:
aparat.com/v/gxd246y
@kolbehkeramat_ir
××××××××××××××××
‼️اینکه یک کسی بتواند یک ساعت #چرندیات را با کمال اعتماد به نفس بیان کند واقعا چیز بی نظیری است.
در کل این سخنرانی حدودا یک ساعته، شاید حتی یک جمله علمی درست و منطبق با موازین منطقی گفته نشد.
تولید این حجم از حرف بی راه و #غیر_علمی و خیال بافی های ناشیانه کار هر کسی نیست.
متاسفم برای اون جماعت که نشسته اند و مرتب #خزعبلات او را یادداشت میکنند.
کاش حوزه جنم داشت دکان این آدم.... را می بست و لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم
برای مطالعه جهت سخنرانی در موضوع عوامل تغییر در انسان به مساله تاثیر رسانه های تصویر محور "Visual Media" رسیدم.
از هوش مصنوعی برای نحوه تاثیرگذاری اینستاگرام بر مغز انسان پرسیدم :
اینستاگرام به عنوان یک رسانه تصویرمحور، تأثیرات چندجانبهای بر مغز انسان دارد که عمدتاً از طریق فعالسازی سیستم پاداش و تغییر در الگوهای شناختی صورت میگیرد. برخی از تأثیرات کلیدی عبارتند از:
۱. فعالسازی سیستم پاداش
ترشح دوپامین: دریافت لایکها، کامنتها و فالوورها به عنوان پاداشهای اجتماعی میتواند منجر به ترشح دوپامین در مغز شود، مادهای که با احساس رضایت و خوشحالی مرتبط است. این فرآیند شبیه به سایر رفتارهای اعتیادآور است و میتواند موجب وابستگی به دریافت بازخوردهای مثبت شود.
۲. تغییر در ارزیابی اجتماعی و تصویرخود
مقایسه اجتماعی: مواجهه مکرر با تصاویر و داستانهای انتخابشده و اغلب ویرایششده، مناطق مرتبط با قضاوت اجتماعی و ارزیابی خود را تحریک میکند. این مقایسههای اجتماعی ممکن است به احساس عدم کفایت، کاهش اعتماد به نفس و افزایش اضطراب منجر شود.
۳. تأثیر بر پردازش اطلاعات و تمرکز
سرعت بالای دریافت اطلاعات: مصرف سریع و مداوم محتوای بصری ممکن است باعث تغییر در شیوه پردازش اطلاعات توسط مغز شود. این تغییر میتواند منجر به کاهش توانایی تمرکز بر وظایف طولانی مدت و افزایش ترجیح به دریافت اطلاعات سطحی و سریع گردد.
۴. تأثیرات عاطفی و روانشناختی
احساس تعلق یا انزوای اجتماعی: در حالی که اینستاگرام میتواند حس همبستگی اجتماعی را افزایش دهد، اما در برخی موارد، نبود بازخورد مثبت یا مقایسههای ناپایدار میتواند موجب افزایش احساس تنهایی، اضطراب و افسردگی شود.
۵. تغییرات عصبی در میان جوانان
تغییرات ساختاری: پژوهشهایی نشان میدهد که استفاده مداوم از شبکههای اجتماعی ممکن است به تغییر در الگوهای عصبی، به ویژه در مغزهای در حال رشد جوانان، منجر شود. این تغییرات ممکن است تأثیرات بلندمدتی بر تواناییهای شناختی و تنظیم عاطفی داشته باشد.
در مجموع، اگرچه اینستاگرام میتواند فرصتهایی برای ارتباط اجتماعی و الهامبخشی فراهم آورد، اما اثرات عمیق آن بر مغز انسان نیازمند آگاهی و استفاده متعادل از این پلتفرم است. پژوهشهای بیشتر در حال انجام هستند تا جزئیات دقیقتری از این تأثیرات و راههای مدیریت آنها ارائه دهند.
#تبلیغ_نامه 5
🔻صبح سه شنبه طبق برنامه ریزی قبلی قصد مدرسه راهنمایی روستا کردم. به دهیار سپرده بودم که با مدیر هماهنگ کند. این کار را انجام داده بود . وارد مدرسه شدم . مدرسه راهنمایی مختلط بود و اتفاقا در حیاط مدرسه همگی مشغول والیبال بودند. مدیر جلو آمد با احترام مرا به دفتر راهنمایی کرد. گفتم دخترها و پسرها را جدا کنید و قرار شد برای باگروه حدود یک ساعتی کلاس داشته باشم.
گروه اول که آقا پسر ها بودند تقریبا پانزده نفری میشدند که از سه پایه هفتم و نهم بودند. کلاس هشتمی ها چون زبان داشتند و عقب بودند نیامدند.
با یک داستان بحث را شروع کردم. هم خوب گوش می دادند و هم خوب سوال می کردند و هم خوب می فهمیدند. شنیده بودم که این منطقه متوسط هوش و استعداد دانش آموزان نسبتا بالا است و این را کاملا می شد در همان جلسه اول فهمید.
کلاس دخترها جدی تر شروع شد. همان اول یکی پرسید که چرا نمی توانیم خدا را ببینیم و مستقیما با او سخن بگوییم. خیال کردم این تنها سوال خودش هست اما وقتی از دیگران هم پرسیدم دیدم همه دراین پرسش هم نظر هستند. بحث جذابی شد. ادامه بحث رفت روی حقیقت انسان و مساله روح و اینکه چرا ماه مهمانی خدا باید روزه گرفت و خلاصه تا نزدیک اذان بحث ادامه یافت.
نماز را در مسجد اقامه کردم. یکی از اهالی از برخی از قدیمی های محل خاطراتی نقل کرد. برایم جالب بود. می گفت این خلوتی مسجد به خاطر این است که سیاست و دین قاطی شده.
چیزی نگفتم. می گفت که در دوران کودکی با پدرش گاهی چند روستا آن طرف تر برای شنیدن منبر می رفتند. یکی از اهالی، روحانی را در منزل یک ماه کامل پذیرایی می کردند تا جائیکه رشک دیگر اهالی را بر می انگیخت. در ذهنم برای همه این تغییر ها تحلیلی داشتم اما بیشتر گوش می کردم تا راحت حرف بزند و احساس مضایقه نکند.
بعد از ظهر را به مطالعه کتابهایی که آورده بودم و شنیدن برخی از درس گفتارهایی که از سابق در لیست انتظار بود سپری کردم و شب هم یک ساعتی بعد از افطار، نماز مغرب و عشا را در مسجد اقامه کردم.
دهیار زحمت کشیده بود و کمی خرید کرده بود. تشکر کردم گفتم که لازم نیست سحری بیاورند. سحری از دیشب مانده بود.
@Seyed_Ali_Reza
43.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹اسلام یعنی حکومت؛ حجاب، نماز و روزه مطلوب اصلی نیست، مطلوب اصلی حفظ نظام است؛ پس نگویند اگر حجاب نبود این چه نظام اسلامی است؟ خیر اگر لایحه حجاب موجب تضعیف نظام است باید کنار گذاشته شود؛ تا کی؟ تا هر وقتی که نظام ضربه نبیند✅
‼️بحث کبروی آن محل مناقشه نیست. جای بحث صغروی باز است.
هدایت شده از مشفقون
🔸 ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک... اشک از چش و چارم جاری بود...!
🔸 در یخچالو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو، کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه... برای خودش جلز جلز خفیفی کرد، که زنگ در رو زدن...!
🔸 پدرم بود...
بازم نون تازه آورده بود...
🔸 نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.
🔸 بابام می گفت :
«نون خوب خیلی مهمه... من که بازنشسته ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم، برای شما هم میگیرم...»
🔸 در میزد و نون رو همون دم در می داد و می رفت... هیچ وقت هم بالا نمی اومد، هیچ وقت...!
🔸 دستم چرب بود، شوهرم در رو باز کرد و دوید توی راه پله...
🔸 پدرمو خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارن، این البته زیاد شامل مادرم نمیشه...!
🔸 صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم رو برای شام دعوت می کرد بالا !!
🔸 برای یک لحظه خشکم زد ... هی اصرار میکرد، اصرار میکرد...!
🔸 آخر سر، در باز شد و پدر مادرم وارد شدن...
🔸 من اصلا خوشحال نشدم...
خونه نا مرتب بود... خسته بودم... تازه از سر کار برگشته بودم... توی یخچال میوه نداشتیم...
🔸 چیزهایی که الان وقتی فکرش رو میکنم، خنده دار به نظر میاد... اما اون روز لعنتی، خیلی مهم به نظر می رسید
🔸 شوهرم اومد توی آشپزخونه تا برای مهمان ها چایی بریزه... اخم های درهم رفته ی من رو دید...!
🔸 پرسیدم: «برای چی این قدر اصرار کردی...؟!»
🔸 گفت: «خب... دیدم کتلت داریم، گفتم باهم بخوریم.»
🔸 گفتم: «ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم.»
🔸 گفت: «حالا مگه چی شده...؟!»
گفتم: چیزی نیست...؟؟؟!!!
🔸 در یخچالو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.
🔸 پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: «دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم... میخوای نونها رو برات ببرم سر سفره...؟!»
🔸 تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم...!!!
🔸 پدر و مادرم تمام شب، عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودن...!
🔸 وقتی شام آماده شد، پدرم یه کتلت بیشتر بر نداشت...
🔸 مادرم هم به بهانه ی گیاه خواری، چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد...!
🔸 خورده و نخورده خداحافظی کردن و رفتن...
🔸 این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت...!!!
پدر و مادرم هر دو فوت کردن.
🔸 چند روز پیش برای خودم کتلت درست میکردم که فکرش مثل برق از سرم گذشت...
🔸 نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما رو شنیده بود...؟!
نکنه برای همین شام نخورد...؟!
🔸 از تصورش مهره های پشتم تیر میکشه و دردی مثل دشنه ته دلم می شینه...
🔸 راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم...؟!
🔸 آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر میدارم... یه قطره روغن میچکه توی ظرف و جلز محزونی میکنه...!
🔸 واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت...؟!
🔸 حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم میخوره:
«من آدم زمختی هستم...!»
🔸 زمختی یعنی :
ندانستن قدر لحظه ها،
یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها،
یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها...
🔸 حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست، کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم...؟!
🔸 آخ... چقدر دلم تنگ شده براشون... فقط… فقط اگه الان پدر و مادرم از در می اومدن تو، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه...!
میوه داشتیم یا نه...!
🔸 همه چیز کافی بود...
من بودم و بوی عطر روسری مادرم... دست پدرم و نون سنگک...!
🔸 پدرم راست می گفت که:
نون خوب خیلی مهمه...
🔸 من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم... اما کسی زنگ این در رو نمیزنه... کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود، که بوی مهربونی می داد.
🔸 اما دیگه چه اهمیتی داره...؟!
🔸 چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی...!
✍ خانم میلانی
پ.ن: شادی روح پدر مادرهایی که از پیشمان رفته اند و سلامتی پدر مادرهایی که الحمدلله کنارمان هستند، صلوات
یاعلی🌹
محمد صالح مشفقی پور
💎 @Moshfeghoun 💐
هر کسی یک اندازه ای داره
میخوای بدونی اندازه ات چقدره؟
ببین چی خوشحالت میکنه چی ناراحتت میکنه؟
اندازه ات همون قدره!
🔻شباهت امیرالمومنین سلام الله علیه با سوره اخلاص
مِنْ كِتَابِ الْمَنَاقِبِ لِلْخُوارِزْمِيِ عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِيرٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّمَا مَثَلُ عَلِيٍ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ مَثَلُ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فِي الْقُرْآنِ
وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِيٍّ ع يَا عَلِيُّ مَا مَثَلُكَ فِي النَّاسِ إِلَّا كَمَثَلِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فِي الْقُرْآنِ مَنْ قَرَأَهَا مَرَّةً فَكَأَنَّمَا قَرَأَ ثُلُثَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ قَرَأَهَا مَرَّتَيْنِ فَكَأَنَّمَا قَرَأَ ثُلُثَيِ الْقُرْآنِ وَ مَنْ قَرَأَهَا ثَلَاثاً فَكَأَنَّمَا قَرَأَ الْقُرْآنَ كُلَّه كَذَا أَنْتَ يَا عَلِيُّ مَنْ أَحَبَّكَ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أَحَبَّ ثُلُثَ الْإِسْلَامِ وَ مَنْ أَحَبَّكَ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَقَدْ أَحَبَّ ثُلُثَيِ الْإِسْلَامِ وَ مَنْ أَحَبَّكَ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ يَدَيْهِ فَقَدْ أَحَبَّ الْإِسْلَامَ كُلَّهُ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَوْ أَحَبَّكَ أَهْلُ الْأَرْضِ كَحُبِّ أَهْلِ السَّمَاءِ لَمَا عُذِّبَ أَحَدٌ مِنْهُمْ بِالنَّار
🔻مناقب خوارزمى، از ابن عباس نقل كرده است كه رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به على عليه السّلام فرمود:
اى على منزلت تو در بين مردم، منزلت «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» در قرآن كريم است كه هر كس يك مرتبه آن را بخواند، مانند قرائت يك ثلث قرآن است و هر كس دو مرتبه آن را تلاوت نمايد به منزله دو ثلث قرآن است و هر كس سه مرتبه بخواند، گويا تمام قرآن را قرائت كرده است. همچنين هر كس به زبان تو را دوست داشته باشد، هر آينه ثلث اسلام را دوست دارد و آن كس كه با زبان و قلب خود تو را دوست داشته باشد، دو ثلث اسلام را دوست دارد و هر كس با زبان و قلب و دستهايش تو را دوست بدارد و به فرمان تو با دشمنان اسلام بجنگد، دوستيش نسبت به اسلام تمام و به همه آن دست يافته است. به آن كس كه بحق مرا به رسالت برانگيخته، سوگند ياد مىكنم كه اگر اهل زمين، همانند اهل آسمان، تو را دوست داشته باشند، خداوند كسى از آنها را به آتش عذاب نمىكند.
@Seyed_Ali_Reza
💠 دستورالعملی از امام زمان علیهالسلام برای رفع گرفتاری در حال اضطرار
❖از بیانات آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی: 🔻
📝 یک وقتی برای من مشکلی پیش آمد که در عمرم تاکنون چنین مشکلی پیش نیامده است و به گونهای بود که به تلف شدنم منتهی میشد. کاملاً مضطر شده بودم. این دستورالعمل را انجام دادم همزمان با تمام شدن آن، مشکلم حل شد. مشکل من بهگونهای بود که به حساب اسباب عادی اصلاً قابل حلّ نبود ولی جای شگفتی بود که با این عمل مشکل حل شد.
🔸درباره کیفیت آن #دستورالعمل، در دارالسلام عراقی چنین نقل شده است:
یک وقت ابن ابی البغل کاتب مورد غضب ابومنصورِ وزیر قرار گرفت بهگونهای که از ترس وزیر خود را مخفی کرد. وزیر به دنبال او بود و او هراسان و گریزان. شبی به کاظمین رفت و از کلیددار حرم خواهش کرد که شب را اجازه دهد تا در حرم بماند. او هم موافقت کرد. ابن ابی البغل شب در حرم مشغول توسّل و تضرّع بود. با اینکه درهای حرم بسته بود، ناگهان میبیند کسی وارد شد و مشغول زیارت حضرت کاظم و حضرت جواد علیهما السلام شد و شروع کرد به انبیاء اولوالعزم و ائمه علیهم السلام سلام داد. ولی در خطابات خود به حضرت ولی عصر علیه السلام سلام نداد. با خود گفت: شاید نام حضرت را فراموش کرده است یا از فرقههای منحرفی است که حضرت ولی عصر علیه السلام را قبول ندارند.
آن شخص ناشناس فرمود: چرا از دعای فرج غافلی؟ سپس این عمل را به او تعلیم داد. ابن ابیالبغل هم مشغول انجام عمل شد. آن مرد هم رفت. ابن ابیالبغل، خادم حرم را صدا زد. خادم از دارالزیت بیرون آمد. از او پرسید: مگر شما درها را نبسته بودید؟ خادم پاسخ مثبت داد. پرسید: پس آن شخصی که داخل روضه آمد، چه کسی بود و چگونه آمد؟ خادم گفت: او مولای ما صاحب الزمان علیه السلام است و او را بارها در مثل این شب در اوقات خلوت دیدهام.
هنوز آفتاب نزده بود که از حرم خارج شد و به مخفیگاه خود رفت. هنوز آفتاب بلند نشده در زده شد. در را باز کرد، عدّهای از طرف وزیر پشت در بودند و اماننامهای از طرف وزیر دادند و گفتند که وزیر تو را میخواهد. آیساً من الحیات نزد وزیر رفت. تا وارد شد، وزیر با قیافهای بشّاش با وی برخورد کرد و گفت: رفتهای و شکایت مرا به حضرت ولی عصر علیه السلام کردهای؟ سپس تعریف کرد که شب گذشته در خواب صاحب الزمان علیه السلام را دیده که مرا به ملاطفت با تو امر نموده است. ابن ابیالبغل نیز حکایت تشرّف شب گذشته را برای وزیر بازگو کرد. وزیر از گناه ابن ابیالبغل گذشت و او را از مقرّبین خودش قرار داد.
❖در کیفیت آن ختم در نقل دارالسلام عراقی اغلاطی وجود دارد که باید با نقل بحارالأنوار و دلائل الإمامة مقابله و تصحیح شود. من هم در موقع انجام دستورالعمل، دعا را با هر دو کتاب مقابله کردم و هر جا نیاز بود، مطابق احتیاط عمل کردم.
🔸کیفیت عمل مطابق نقل بحارالأنوار از این قرار است:
دو رکعت نماز بگذار و بعد از آن این دعا را بخوان:
«يَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ وَ سَتَرَ الْقَبِيحَ يَا مَنْ لَمْ يُؤَاخِذْ بِالْجَرِيرَةِ وَ لَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ يَا عَظِيمَ الْمَنِّ يَا كَرِيمَ الصَّفْحِ يَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ يَا مُنْتَهَى كُلِّ نَجْوَى وَ يَا غَايَةَ كُلِّ شَكْوَى يَا عَوْنَ كُلِّ مُسْتَعِينٍ يَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا»
ده مرتبه بگو: یا رَبّاهُ، ده مرتبه بگو: یا سَیّداهُ، ده مرتبه بگو: يَا مَوْلَيَاه، ده مرتبه بگو: یا غایتاهُ، و ده مرتبه بگو: یا مُنْتَهی غایةِ رَغْبَتاهُ.
سپس بگو: «أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هَذِهِ الْأَسْمَاءِ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ ع إِلَّا مَا كَشَفْتَ كَرْبِي وَ نَفَّسْتَ هَمِّي وَ فَرَّجْتَ غَمِّي وَ أَصْلَحْتَ حَالِي»
سپس حاجت خود را از خدا بخواه.
سپس گونه راست خود را بر زمین بگذار و صد مرتبه بگو: «َ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَايَ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَاي»، بعد از آن گونه چپ خود را بر زمین بگذار و صد مرتبه بگو: «أَدْرِکْنی» و این را بسیار تکرار کن. سپس آن قدر بگو: «اَلْغَوْثَ، اَلْغَوْثَ» تا نفس قطع گردد.
بعد از آن سر بردار که خداوند به کرم خود حاجت تو را برآورده میکند، انشاءالله
.
.
دليلِ مرگِ علی نيست ضربهی شمشير؛
چرا كه قاتلِ مولا...،
غلافِ شمشير است...