eitaa logo
-فرمانده-🇵🇸
163 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
5 فایل
تکلیفمان‌جهادست،آرزویمان‌شهادت...✌️🏻:) یه کانال دهه هشتادی باحال که درمورد اتفاقات روز میزاره بزن رو پیوستن مطمئن باش پشیمون نمیشی رفیق ... 😉 شروط: @ShorotFarmandh
مشاهده در ایتا
دانلود
چشم🙂🌱 دوستان یه حمد براشون بخونید🙃 ایشالا زودتر شفا پیدا کنند😢
«لَا یجِیرُ، یا إِلَهِی، إِلَّا رَبٌّ عَلَی مَرْبُوبٍ» ای خدای من! پرورده را کسی جز پروردگار پناه نمی‌دهد 🌱
الـ‌ٰه‍ـےعَـظُم‌البَلاء…!((; ڪـےمیرسـ‌ه‍ آقـٰـاےما…؟!»💔 🌿⸢سلام‌مَـھد؎ِفاطمہ⸥🌿
{🖤🍁} • • برای‌آنچه که اعتقاد دارید! ایستادگی‌کنید حـتی اگـر بـهـای آن.! تـنـها ایـستـادن اسـت✨ _حاج‌احمد‌متوسلیان |
هروقت‌میخواست‌برای‌جوانان یادگاری‌بنویسدمی‌نوشت‌: "من‌کان‌للہ‌کان‌الله‌له" هرکه‌باخداباشدخدابااوست رسم‌عاشق‌نیست‌ بایک‌دل‌دودلبرداشتن شھیدمحمدابراهیم‌همت🌱 -خـاطرات‌شھدا! |
-فرمانده-🇵🇸
#دوشنبه_های_امام_حسنی🌱 #امام_زمان
هر کسی نیست سزاوار حسن دوست شدن حسنی بودنِ من لطف خودِ فاطمه است... 🌿 |
وقتی روضه ی حضرت زهرا رو میخونن و از در و دیوار میگن، از لگدهای اون نانجیب میگن، از سیلی خوردن میگن، یاد تو و سیلی و لگد هایی که خوردی، یاد خونِت روی دیوار می افتم... وقتی روضه ی گودی قتلگاه رو میخونن، از سنگ و خنجر میگن، از انگشتر میگن، یاد تو و ضربه هایی که بهت زدن و انگشتر شکسته ات هم می افتم... وقتی از رشادت علی اکبر میگن، از اینکه چند نفر ناجوانمردانه بهش هجوم آوردن، یاد تو هم می افتم که شهادتت هفتاد نفر متهم داره... وقتی از عصر عاشورا میگن، اونجایی که لشکر یزید دنبال بچه های امام حسین می کردن، یاد تو هم می افتم که سی نفر دنبالت کرده بودن... فقط خدا میدونه تو کی بودی و چطور زندگی کردی که اینجوری روضه ی مجسّمِ روضه های اهل بیت شدی. از این به بعد من توی روضه ها بعد اهل بیت برای تو هم گریه می کنم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما‌ازکودکی‌محو ‌رخ‌ تو‌بودیم:)!
-فرمانده-🇵🇸
"بسم الله الرحمن و الرحیم" #نـــاحلـــهـ🌿 #قسمت_پنجاه:) از ماشین پیاده شدیم و رفتیم تو مطب یه را
"بسم الله الرحمن و الرحیم" 🌿 :) صدای ریحانه منو ار فکر به موهای لخت و محاسن مشکی محمد بیرون کشید گیج گفتم _چی؟؟؟ +اه فاطمهههههه دوساعت دارم برات فک میزنم تازه میگی چیی؟ حواست کجاست خواهر؟ مجنونیاا!! دیگه زیادی سوتی داده بودم خندیدم و گفتم _غرررر نزنننن چطورییی تو دلم تنگ شد واست بابا +اره اصن معلومه چقدرم شدت دلتنگیت زیاده . تمام تلاشمو میکردم تا زمان حرف زدن صدام تو بهترین حالت باشه . _چع خبرااا خوبیییی وایییی نی نی تون خوبه؟ +خوبم.نی نی مونم خوبه بیاا داخل دیگههه! دوساعته اینجا نگهت داشتم. _نه نه همینجا راحتم مامانم بیرون منتظره باید برمممم . +عه اینطوری که نمیشه. یخورده بمون حداقل ! _نمیشه عزیزم باید برم . +خبب پس صبر کن نی نی و بیارم ببینی .حداقل رو ایوون بشین خسته میشیی اینجوری _اشکالیی نداره بدووو بیاررشش ریحانه رفت منم جوری نشستم که بتونم یواشکی به محمد نگاه کنم داشت کف ماشین و جارو برقی میکشید نوشته پشت شیشه ماشین توجه امو جلب کرد با خط خیلی قشنگی نوشته بود "اللهم عجل لولیک الفرج" یه لبخند قشنگ رو لبم نشست صدای ریحانه و شنیدم که با صدای بچگونه گفت : +خاله فاطمه من اومدم! با ذوق از جام بلند شدم وبی اراده گفتم _ واییی خدااا چههه نازه این بَشر! +بله دیگهه فرشته خانوممون به عمش رفته . _اسمش فرشته است ؟ +ارهه دخترمون خودشم فرشته اس. _ای جونم قربونش برم الهیی بچه رو گرفت سمتم و گفت : +بیا انقدر نی نی دوست داری بغلش کن _دوست دارم بغلش کنما... ولی میترسم! ما اطرافمون بچه نداریم ! +عه ترس واسه چی .بشین بدم بغلت نشستیم باهم بچه رو آروم گذاش تو بغلم انقدر تنها بودم و نوزاد اطرافم کم دیده بودم احساس عقده ای شدن میکردم . دست کوچولوش و آروم بوسیدم که بوش دیوونه ام کرد. یهو با ذوق گفتم : _وایی بوی نی نی میده! ریحانه زد زیر خنده و +نی نیه ها دلت میخواد بوی چی بده ؟؟ با تمام وجود بوشو به ریه هام کشیدم و شروع کردم قربون صدقه رفتنش. دیگه حواسم از محمد پرت شده بود براش روسری کوچولوی صورتی بسته بودن. خواب بود .مژه های بلندش باعث میشد هی دلم واسش ضعف برهه ریحانه بلند گفت : +بسهه محمد به خداا تمیز شد چی از جون اون بدبخت میخوای ؟ دنباله نگاهش و گرفتم ک رسیدم به محمد که از ماشین بیرون اومده بود و و با پارچه شیشه هاشو تمیز میکرد . در جواب حرف ریحانه چیزی نگفت که فکر کنم بخاطر حضور من بود یهو ریحانه داد کشید وگفت : عه جزوتو نیاوردمم .یادت میره ببریش برم بیارم رفت داخل.تا رفت داخل لب و لوچه فرشته کج شد و صورتش قرمز. یهو استرس گرفتم و با خودم گفتم وای خدا گریه اش نگیرهه ریحانه کوفت بگیری که بچه رو بیدار کردی . سریع با دست آزادم جعبه ی زنجیرمو از کیفم در اوردم و گذاشتم تو پتوش . صدای سوئیج ماشین محمد اومد فک کنم قفلش کرده بود انقدر حواسم به بچه بود که نمیتونستم با دقت نگاه کنم هر چی میگذشت اخمای بچه بیشتر توهم میرفت . اومد سمتم داشت از پله ها بالا میومد که صدای گریه بچه بلند شد . خیلی ترسیدم تجربه ی نگه داری بچه رو نداشتم .نمیدونستم وقتی گریه میکنه باید چیکار کنم .همشم ترس اینو داشتم که نکنه چون من بغلش کردم داره گریه میکنه پاک خل شده بودم محمد از کنارم رد شد که صدای گریه ی بچه شدت گرفت چاره ای برام نمونده بود یهوبا یه لحن ترسیده ، جوری که انگار یه صحنه ترسناک و دیده باشم بلند گفتم : +وایییییی بچه گریه میکنه برگشتم پشت سرم و نگاه کردم. مردد و با تعجب ایستاده بود.نمیدونست باید چیکار کنه چون رو پله بودم با استرس زیادی از جام بلند شدم که همزمان اونم اومد سمتم. یخورده به دستم نگاه کرد و بعد جوری دستش و گذاشت زیر پتوی بچه که با دستم تماسی نداشته باشه. چون من یه پله پایین تر بودم فاصلمون کم نشده بود ولی تونستم بوی عطرش و حس کنم امروز چه اتفاقای عجیبی افتاد خیلی خوشحال شدم از اینکه بچه گریه اش گرفت. فرشته رو گرفت و رفت داخل . دوباره تپش قلب گرفته بودم زیپ کیفم و بستم و بندش و گذاشتم رو دوشم و ایستاده منتظر موندم چند لحظه بعد ریحانه جزوه به دست برگشت و گفت : +ببخش که دیر شد جزوه و ازش گرفتم و گفتم : _نه بابا این چ حرفیه بعدم بغلش کردم و گفتم : _خب من دیگه برم تا مامانم نکشتتم. +عهه حیف شد که زود داری میری .خوشحال شدم دیدمت گلم. خداحافظ . جوابش و دادم و ازش دور شدم . در خونشون و بستم و نشستم‌تو ماشین قبل از اینکه مامان حرفی بزنه گفتم : _غلط کردم تقصیره توعه دیگه انقدر بچه اطرافمون نبود بچشونو دیدم سرگرمش شدم . یه چشم غره داد و پاشو گذاشت رو گاز * ادامـہ دارد... ❌ نویسنده✍ 🧡 💚 @seyedalifarmande
"بسم الله الرحمن و الرحیم" 🌿 :) محمد : بچه رو بردم داخل. از پتو درش اوردم و دادم دست مامانش . یهو یه چیزی از پتوش افتاد پایین . رو فرش و نگاه کردم که چشمم به یه جعبه کوچیک افتاد . برش داشتم و بازش کردم و روبه زنداداش گفتم _ این واسه فرشته است ؟ +کو؟ ببینم ؟ جعبه رو دادم بهش یه زنجیر طلایی خوشگل از توش بیرون آورد و گفت +نه! کجاا بود؟ _تو پتوی فرشته ریحانه اومد و گفت +عه کی گذاشت ؟ امروز که کسی نیومده بود خونمون... جزفاطمه! _ خو لابد اون گذاشته دیگه زن داداش با اخم گفت +دوست ریحانه چرا باید برای بچه ی من زنجیر بگیره ؟ وا نه بابا فکر نکنم ! _خو پ کی گذاشت ؟ کسی جوابی نداشت ریحانه گوشیشو گرفت و گفت +خب میپرسم ازش زن داداشم با بچه رفت تو اتاق . یه سیب از رو میز ورداشتم و دراز کشیدم رو مبل ریحانه با گوشیش ور میرفت ک گفتم _ریحانه ؟ +هوم؟ _میگما این دوستت چرا این مدلیه ؟ +وا چه مدلیه ؟ _اصن یه چیز عجیبیه.خیلی زشته اینجوری میگم میدونم خودم . ولی احساس میکنم خُله یه خورده . +عه محمد خجالت بکش دوستای خودت خُلَن . _ریحانه دارم جدی میگم تو انتخاب رفقات دقت کن . یه ادم با ۲۶ سال تجربه داره اینو بهت میگه. +برو بابااا . سیب و پرت کردم براش ک جا خالی داد _تو از وقتی با این روح الله ازدواج کردی انقدر بی ادب شدیا. خب داشتم میگفتم. باور کن خودت دقت کنی به رفتارش، به حرفم پی میبری اصن عجیبه انگار چند دقیقه زمان میبره تا چیزی و متوجه شه بهش سلام میکنی ۱۰ دیقه بعد جواب میده‌. یا اصن آخه این چ رفتاری بووود؟؟؟ چند سال بود بچههه ندیددد؟ عه عه عه بچه گریه کرد نزدیک بود سکته کنه. واییی مگه داریم ؟ نکنه اینکاراشو از قصد میکنه واسه جلب توجه ؟ +محمد واقعا توچته برادر من ؟چرا حرفای الکی میزنی ؟ تک فرزنده!!! خانوادشونم شلوغ نیست شاید.‌حالا بچه گریه کرد ترسید بیچاره! تو باید سوژش کنی؟ یادت رفته به آقا محسن چی گفتی؟ _حالا من نمیدونم.از ما گفتن بود.تو میخوای دفاع کن ولی اینم بگم قرار بود به احترام من وقتی اینجام هیچ وقت دوستاتو نیاری خونه.امیدوارم اینو یادت مونده باشه! + توکه اصلا نیستی همش تهرانی . تا کی ن من جایی برم نه بزارم کسی بیاد ؟ دوستای من چیکار به تودارن؟ نمیخورنت که ! _باااباا از وقتی سر و کله این دختره تو زندگی ما پیدا شد کلی مشکل پیش اومد. چندین بار نزدیک بود.... استغفرالله هاااا!!! + برادر من الانم کلی گناه کردی پشت مردم حرف زدی. این بیچاره چیکار کرد باعث گناهت شه ؟ یه بار خودت پریدی تو اتاق دیگه که ندیدیش حالا چرا گردن اون میندازی ؟ _تو که همچی و نمیدونی .همین امروز نزدیک بود دستم بخوره به دستش. حداقل با یکی هم شکل خودمون رفیق شو.ارزشای ما واسش ارزش باشه. +بیخیال محمد. من دیگه خسته شدممم . سیبم وپرت کرد برام یه گاز بهش زدم ریحانه درست میگفت کلی غیبت کردم خدا ببخشه منو زن داداش از اتاق بیرون اومدو گفت +شما دوباره به جون هم افتادین ؟ ریحانه گفت +زنداداش زنجیر وفاطمه واسه فرشته گرفته زن داداش با تعجب گفت +عهه چرا یعنی چی؟ این بچه کل هم اجمعین ما رو یه بار بیشتر ندید بعد واس بچه ی من زنجیر کادو اورده؟ چه چیزایی میشنوه ادم باور نمیکنه !! پولدارن؟ +اره خیلی. میخواستم بگم بفرما نگفتم عجیبه که ترجیح دادم بیشتر از این غیبت نکنم‌و کلا از فکرش بیرون بیام . چیه هر دفعه یا غیبت میکنم یا بدگویی آقا یعنی چی؟؟؟ اصلا همش تقصیره این دخترس. از وقتی ک پاش باز شد ب زندگیمون اینجوری هی راه به راه گناه میکنیم از چاله در میایم میافتیم تو چاه‌ . نمیدونم درسته نسبت دادن اینا بهش یا ن ... ولی دلم نمیخواست هیچ وقت ببینمش. ساعدم و گذاشتم رو چشمام تا یکم بخوابم که سرو صدای بچه نزاشت. رفتم بغلش کردم و سعی کردم ارومش کنم تا مامانش یکم استراحت کنه. چند بار فاصله ی بین اتاق ریحانه تا هال و اروم قدم زدم تا بچه خوابش برد. سعی کردم خیلی اروم بشینم تا بیدار نشه. ریحانه تو اتاقش مشغول درساش بود برا همین صداش نکردم. به صورت معصومِ فرشته نگاه کردم‌ . مگه میشه آخه بچه انقدر خوشگل باشه!؟ مژه های بلندش به من رفته بود! البته شنیده بودم که بچه وقتی بزرگ‌میشه موهاش ومژه و ایناش عوض میشه. یه چند دقیقه بود که تو بغلم آروم گرفته بود. دستای کوچولوشو اروم بوسیدم و گذاشتمش کنار خودم. چقدر دوسش داشتم. ینی اونم دوستم داره؟ بچس خب! حس داره! بیخیالِ افکار بچه گونم شدم و مشغول گوشیم ... دم دمای غروب بود که علی اومد دنبال زنداداش و رفتن خونشون. اذان مغرب و که دادن رفتم تو اتاقم و بابا رو بیدار کردم که وضو بگیره. خودمم وضومو گرفتمو نمازمو خوندم. به ساعت نگاه کردم رفتم سمت قرصای بابا‌ . دونه دونه با یه لیوان آب بهش دادم تا بخوره.* ادامـہ دارد... ❌ نویسنده✍ 🧡 💚 @seyedalifarmande
دو قسمت از رمان تقدیم نگاهتون🙂🌱
-فرمانده-🇵🇸
#سه‌شنبه_مهدوی🌿 سلام سلام😁 چطورید رفقا حال شما؟ خبر اوردم براتون چه خبری😉 یه کار باحال قرار بکنیم
سلام دوستان🙃 عصرتون بخیر🌿 خب خب دخترای گل این سه شنبه هم قراره یه دورهمی باحال و خوب کنار هم داشته باشیم😊 مشتاق دیدارتون هستیم😉 حتما حتما بیاید.. ان شاءالله که بتونیم باهم دیگه بشیم سربازای امام زمان عج و لبخند رو لب اقاجان و خانم فاطمه زهرا س بیاریم🙃 تا روز سه شنبه🌱.. یاعلی مدد😌 |
32.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام مادرجان :))) از این قشنگترم مگه هست؟! 🙃 |
<< مـُحتاجم بھ دعاۍ مادرونھ‌ی تو بھ توسل در خونھ‌ۍ تو دلم قرصـھ و پشتـَم گرمہ مادرۍ مثل تو دارم . . 🖤 |
اللهم الرزقنا همانی که میدانی...:)
دوستان جدید خیلی خوش اومدید به کانالمون😍🌱 بمونید برامون🙃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جلوی حضرت آقا حرف از اعدام زدند واکنش آقا رو ببینید‌!! الکی نیست که اینهمه هوادار داری حضرت عشق |
من‌دگـرخستـه‌شده‌ام‌ازشایـد ایـن‌جمعه‌بـایدبیـایـدحتمـا .. |
هدایت شده از سید کاظم روح بخش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابا این چه مملکتیه شما آخوندا ساختین یه دختر سالم توش نیست😡😡😅😅 اصن نمی تونیم ازدواج کنیم😫 چرا نمیذارین دختر و پسر آزاد باشن🤠🥳 ماجراهای طنز سیدکاظم و امیر حسین ⭕ قسمت سوم این داستان: جامعه فاسد شده 😫 چقدر خندیدیم سر این کلیپ (بهمراه پشت صحنه🤣) دکمه جوین و پیوستن رو بزنین و کانال رو دنبال کنین👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2334982163C65bbc6af0d