eitaa logo
-فرمانده-🇵🇸
163 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
5 فایل
تکلیفمان‌جهادست،آرزویمان‌شهادت...✌️🏻:) یه کانال دهه هشتادی باحال که درمورد اتفاقات روز میزاره بزن رو پیوستن مطمئن باش پشیمون نمیشی رفیق ... 😉 شروط: @ShorotFarmandh
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام خونین🥀🖤
در خون بغلت ای چادر من..... 💔
برای چی؟...
🚨 پیام رهبرانقلاب در پی حادثه‌ی تروریستی در حرم حضرت احمد بن موسی (شاهچراغ) شیراز 🔻 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم جنایت شقاوت‌آمیز در حرم مطهّر حضرت احمد بن موسی علیهماالسلام که به شهادت و مجروح شدن دهها مرد و زن و کودک بی‌گناه انجامید، دلها را اندوهگین و داغدار کرد. عامل یا عاملان این جنایت اندوهبار یقیناً مجازات خواهند شد ولی داغ عزیزان و نیز هتک حرمت حرم اهل بیت علیهم‌السلام جز با جستجو از سررشته‌ی این فاجعه‌آفرینی‌ها و اقدام قاطع و خردمندانه درباره‌ی آن، جبران نخواهد شد. همه در مقابله با دست دشمن آتش‌افروز و عوامل خائن یا جاهل و غافل او وظائفی برعهده داریم؛ از دستگاههای حافظ امنیت و قوه‌ی قضائیه تا فعالان عرصه‌ی فکر و تبلیغ و تا آحاد مردم عزیز باید ید واحده‌ئی باشند در مقابل جریانی که به جان مردم و امنیت آنان و مقدسات آنان بی‌اعتنائی و بی‌احترامی روا میدارد. ملت عزیز و دستگاههای مسئول یقیناً بر توطئه‌ی خباثت‌آمیز دشمنان فائق خواهند آمد، انشاءالله. 🔺 اینجانب به خانواده‌های عزادار این حادثه و به مردم شیراز و به همه‌ی ملت ایران تسلیت میگویم و شفای مجروحان را از خداوند متعال مسألت میکنم. سید علی خامنه‌ای ۵ آبان ۱۴۰۱
- بــسـمـ‌ الـلّـ‌هـ الـرحـمـنـ الـرحیمـ - 🌿 :) پوفی کشیدم و با دستم زدم وسط پیشونیم . _همینو کم داشتیم ‌ با بی میلی تلفن و جواب دادم _الو سلام +بح بح سلام عزیزِ دل سرکار خانوم فاطمه ی جآن . خوبیییی؟ ( تو اینه برا خودم چش غره رفتم ‌) _بله مرسی . شما خوبی؟ +مگه میشه صدای شما رو شنید و خوب نبود ؟ (از این حرفاش دیگه حالم بهم میخورد) _نه نمیشه +حالت خوبه؟چرا اینطوری حرف میزنی؟ _دارم میرم جایی میترسم دیر شه ‌ میشه بعدا حرف بزنیم؟ +کجا میری؟بیام دنبالت؟ (ایندفعه محکم تر زدم تو سرم) _نه بهت زحمت نمیدم . خودم میرم . +چه زحمتی ‌ اتفاقا نزدیکتم . الان میام . تا اومدم حرف بزنم از صدای بوق متوجه شدم که تلفن و قطع کرده... دلم میخواست یه دست خوشگل خودمو بزنم . از اولم اشتباه کردم که بهش رو دادم. زیپ کولمو بستمو گذاشتمش رو دوشم . از اتاق اومدم بیرون و اروم درشو بستم ‌.از جا کفشی کفش مشکی بندیمو در اوردمو نشستم رو پله و مشغول بستن بنداش شدم که صدای بوق ماشینشو شنیدم . کارم که تموم شد با ارامش مسیر حیاطو طی کردم. درو باز کردمو با دیدنش یه لبخند مصنوعی زدم و براش دست تکون دادم . در خونه رو قفل کردمو نشستم تو ماشینش .‌‌... تا نشستم خیلی گرم بهم سلام کرد منم سعی کردم گرم جوابش و بدم سلام کردم و لبخند زدم ک گفت :خوبی خانوم خانوما ؟ _خوبم توچطوری؟ _الان که افتخار دیدن شمارو خداوند ب من حقیر داده عالی در جوابش خندیدم ماشین و روشن کرد و گفت : خب کجا تشریف میبردید ؟ +هیئت تا اینو گفتم با تعجب برگشت سمتم گفت :کجا!!!!!؟ +هیئت دیگه هیئت نمیدونی چیه ؟ _چرا میدونم چیه ولی آخه تو ک هیئت نمیرفتی! +خو حالا اشکالی داره برم ؟شهادته یهو دلم خواست ایندفعه جا مسجد برم هیات _نه جانم اشکالی نداره. کدوم هیات میری آدرسش و بگو گوشیم و از کیفم برداشتم و آدرس و خوندم براش با دقت گوش داد و گفت:خب ۲۰ دیقه ای راهه اینو که گفت حدس زدم شاید اونقدر وقت نداشته باشه برای همین پرسیدم _مصطفی اگه وقت نداری خودم میرم لازم نیست به زحمت بیافتیا* ادامـہ دارد... نویسنده✍ 🧡 💚 @seyedalifarmande
- بــسـمـ‌ الـلّـ‌هـ الـرحـمـنـ الـرحیمـ - 🌿 :) _نه بابا چ زحمتی .پیش بابا بودم کارم تموم شد.در حال حاضر بیکارم +خوبن عمو و زن عمو ؟ _خوبن خداروشکر پدر مصطفی آقای رضا فاطمی که من عمو رضا صداش میزنم یکی از بهترین قاضی های کشوره. عمو رضا و پدر من از بچگی تا الان تو همه دوره های زندگیشون باهم بودن دوستیشون ازمقطع ابتدایی شروع شد و تا الان ک پدر من ی بچه و پدر مصفطی ۲ تا بچه داره ثابت مونده بخاطر رفت و آمدای زیادمون و صمیمیت بین دوتا خانواده باباش شده عموم و مادرش زن عموم. من و مصطفی هم از بچگی باهم بزرگ‌شدیم ۵ سال ازم بزرگتره .از وقتی که یادم میاد تا الان حمایتم کرده و جای برادر نداشتم و پر کرده برام ولی پدرش بخاطر علاقه اش ب من از همون بچگی منو عروس خودش خطاب کرد خلاصه این رو زبون همه افتادو منم موندم تو‌منگنه البته باید اینم اضافه کنم ک سر این مسئله تا حالا کسی اذیتم نکرده بود خود مصطفی هم چیزی نگفت ولی متوجه میشدم ک محبتش به من هر روز اضافه میشه منم واسه اینکه ناراحتشون نکرده باشم چیزی نمیگفتم و سعی میکردم واکنش خاصی نشون ندم مصطفی خیلی پسر خوبی بود مهربون،با اراده،محکم از همه مهمتر میدونستم دوستم داره ولی هرکاری کردم نشد ک جز ب چشم ی برادر بهش نگاه کنم. برگشتم سمتش حواسش ب رو به روش بود . موهای خرماییش صاف بود وانگاری جلوی موهاشو با ژل داده بود بالا چشمای کشیده و درشت مشکی داشت بینیش معمولی بود و ب چهره اش میومد فرم لباش تقریبا باریک بود صورتشم کشیده بود چهارشونه بود با قد بلند. یه پیراهن مشکی با کت شلوار سرمه ایم تنش بود رسمی بودن تیپش شاید واسه این بود ک از پیش پدرش بر میگشت از بچگی دوست داشت وکیل شه.فکر میکنم تحت تاثیر پدرامون قرارگرفته بود یه ساعت شیک نقره ایم دستش بود که تیپش و کامل کرده بود همینطور ک مشغول برانداز کردنش بودم متوجه سنگینی نگاهش شدم دوباره نگاهم برگشت سمت صورتش ک دیدم بعلهه با یه لبخند ژیکوند داره نگام میکنه.تو دلم به خودم فحش دادم بابت این بی عقلی خو آخه دختره ی خل تو هرکی و اینجوری نگاه کنی فکر میکنه عاشقش شدی چ برسه مصطفی ک... لبخند از لباش کنار نمیرفت با هیجانی ک ته صدای بم و مردونه ی قشنگش حس میشد گفت + به جوونیم رحم کن دختر جان نگاهم و ازش گرفتم تا بیشتر از این گند نزنم ولی متوجه بودم که لبخندی که رو لبش جا خوش کرده حالا حالا ها محو نمیشه سرم پایین بودکه ماشین ایستاد با تعجب برگشتم سمتش ببینم چرا ماشین و کنار خیابون نگه داشت که یهو خم شد سمتم...* ادامـہ دارد... نویسنده✍ 🧡 💚 @seyedalifarmande
دلم‌میخواد حاج‌احمد‌بزنہ‌توگوشم‌... بگہ: اینجورے‌سرباز‌آقا‌صاحب‌الزمانے...¿¿🖤 منم‌سرمو‌بندازم‌پاییݩ😔"! @seyedalifarmande
بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت؟! 💔 به‌کدامین‌گناه‌کشته‌شدند؟! ‌• تکویر ، آیه ۹ • @seyedalifarmande
+ داعش: من زدم! - براندازا: نه حاجی تو داغی نمیفهمی کار خودشونه🚶🏻‍♂️!! @seyedalifarmande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واڪنش‌امام‌خمینے‌‌بھ‌‌‌‌چرت‌گویی‌هاے‌ منافقان . . ." وااای‌خــدا‌چقد‌خوب‌بود🤣🤣🚶🏻‍♂ ✨🌿 @seyedalifarmande
علامه مجلسـے فرمودند : شب‌جمعہ مشغول مطالعه بودم، به این دعا رسیدم  بسم الله الرحمن الرحیم اَلْحَمْدُ لله مِنْ اَوَّلِ الدُّنْیا اِلی فَنائِها وَ مِنَ الآخِرَه اِلی بَقائِها, اَلْحَمْدُاللهِ عَلی کُلِّ نِعْمَه، اَسْتَغْفِرُالله مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ اَتُوبُ اِلَیْه، وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ  بعد یڪ هفتہ مجدد خواستم ، آنرا بخوانم، ڪہ در حالت مڪاشفه از ملائکه ندایی شنیدم ، که ما هنوز از نوشتن ثواب قرائت قبلی فارغ نشده ایم... 💫  قصص العلماء، ص 8
برای آرتین، تنهایی‌اش، برای بی‌کس شدنش پدر و مادر و برادرش دیشب شهید شدند...!
واقعا فهمیدم ڪه شھادت ، سعادت واقعیست🌿 و سعادت ، لیاقت میخواهد…((: شهادتتان مباࢪڪ اے برادران شہید مظلومم💔😭 💔
هدایت شده از ‹ حُـࢪِّھ‌¹³⁵ ›‌
برنامہ‌نختم‌رو‌نصب‌ڪن🤗 ‌وقتی‌گوشیت‌قفڵ‌میشہ‌و‌بازمیڪنی یہ‌آیہ‌برات‌میاره😇 وقتۍ‌آیہ‌ࢪو‌خونـــدی، علامت‌ضربدر‌قرمزࢪو‌بزݩ❌ از‌اوڵ‌قرآن‌شرو؏‌میڪنۍ،تا‌آخرش • خیلی‌طࢪح‌قشنگیه🙃 درࢪوز‌چند‌تا‌‌آیہ‌قرآݩ‌خونده‌میشه • بہ‌برڪت‌این‌برنامہ🌼 چندباربااستفاده‌ا‌زگوشی🌐 قرآن‌ختم‌شدھ🤗 • ختم‌قرآن؛به‌نیت‌‌تعجیڵ‌در‌فرج😔 ♻️
سلام دوستان چطورید؟! 😜 رفقا یه خبر خوب😁 قراره براتون pdf یکی از رمانای پرطرفدار ایتا رو در کانال قرار بدم😉 ولی به یک شرط... ما رو به 100 نفر برسونید🙂 حالا اسم اون رمان چیه... 🌿 رفقا اینم لینک ناشناسمونه... نظرتون درباره کانال چیه؟ دوست دارید چه چیزهایی در کانال قرار بدیم؟ مطالب کانال رو دوست دارید؟ https://abzarek.ir/service-p/msg/859478 منتظر نظراتتون و حمایتتون هستیم🙂
📢🚫 فوووری تا جایی که میتونین،این پوستر رو تو صفحات خودتون،گروه ها و… پخش کنید برخورد قاطع، نیاز به مطالبه عمومی داره 🔻 @seyyedoona
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما برای آرمان هامون آرمان ها دادیم…💔 داداش تو بغل امام حسین یادمون کن @seyedalifarmande
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ🖤 🔷 مراسم تشییع پیکر مطهر شهید امنیت طلبهٔ بسیجی آرمان علی وردی 🔷 🔘زمان : یکشنبه ۸ آبان ۱۴۰۱ از نماز ظهر و عصر 🔘مکان : شهران ، مسجد جامع امام علی علیه السلام 🔘مسیر تشییع : از درب مسجد تا میدان اول شهران ⚫️ستاد مردمی بزرگداشت شهید آرمان علی وردی⚫️
مقام معظم دلبری🙃💚