eitaa logo
آموزشگاه سید حسینی|خانواده_معنویت
437.8هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
909 ویدیو
8 فایل
ما یه تیم 40 نفره و حرفه ای هستیم که به مدد الهی به ارتقای کانون خانواده و معنویت چندين هزار نفر کمک کرده ایم☘️👨‍👩‍👧‍👧 فهرست دیدنی مطالب ما👇 https://eitaa.com/seyedhoseiny_ir/1874 ارتباط با ما👇‌ @seyedhoseiny1 . .
مشاهده در ایتا
دانلود
لحظه به لحظه حال فاطمه بدتر میشد از شدت درد بیهوش می شد و به سختی چشم باز میکرد. تنها دلخوشیام شده بود اینکه کنار رختخوابش بنشینم و محو چهره ناآشنایش شوم. جبرئیل به خانه مان آمدوشد داشت .برای آرام کردن فاطمه از مقام پیامبر در بهشت میگفت. از آینده خبر می داد و من تندتند مینوشتم. شب قبل از رفتنش تا صبح بالای سرش بیدار نشستم امن یجیب خواندم به هر دعایی که بلد بودم چنگ زدم تا بماند .از خواب پرید. - ابالحسن! خواب پدر را دیدم گفتند خیلی زود پیش خودم می آیی. سرم را برگرداندم تا اشکهایم را نبیند. لحظه ها سخت میگذشتند. چشم هایش را پر از عشق و خواستن به من دوخته بود. . در این چند سالی که باهم زندگی کردیم هیچ وقت خلاف میلت رفتارنکردم. به تو خیانت نکردم دروغ نگفتم. باز از آن استخوانهای گلوگیر در گلویم گیر کرده بود. اشک هایم بی اختیار می ریخت و من فاتح خیبر حریفش نبودم باید به او میگفتم رفتنش کمر مرد زندگی اش را می شکند. باید به او میگفتم.... سرش را در بغلم گرفتم... -هیچ وقت تو را عصبانی نکردم به کاری که دوستش نداشتی
وادارت نکردم. بله تو هم هیچ وقت خلاف خواست من رفتار نکردی روابط ما آن قدر صمیمی بود که هروقت ناراحت بودم همین که به تو نگاه میکردم دلم آرام میگرفت محبوبم زخمی که بعد از رفتن پیامبر و می رفت تا درمان شود، دوباره با غصه نبودنت سر باز کرده است. فدایت شوم جدایی از تو برای علی سخت است؛ اما چاره چیست؟ راضی ام به رضای خدا... نگاهم حرف هایم ته مایه ای از خواهش داشت. با زبان بی زبانی التماسش میکردم. بماند،شاید آن لحظات درماندگی از چهره ام می بارید، نمی دانم. -ابالحسن، عزیزم بعد از من ازدواج کن مردها حتماً باید همسر داشته باشند از هر دو شب یک شبش را پیش بچه ها بخواب برای آنها سخت است بعد از پدر بزرگشان،مادرشان را هم از دست بدهند. درآمد هفت باغم را همچنان برای پیشبرد اهداف اسلام استفاده کن. شما از طرف من متولی آنجا هستی... شب غسلم بده. خودت غسل بده از روي لباس. شب دفنم کن نمیخواهم اندامم را نامحرمی ببیند. من را در تابوت بگذار نه روی تخت نمیخواهم این دو نفر که به ما بد کردند به جنازه ام نماز بخوانند میخواهم قبرم مخفی باشد خودت میدانی چقدر به تو وابسته ام. وقتی دفنم کردی کنار قبرم بنشین و برایم قرآن بخوان، دعا بخوان دلم برای قرآن خواندنت تنگ میشود علی. دست کشید روی گونه هایم اشکهایم را به صورتش مالید فاطمه جانم تو چرا گریه میکنی؟ - برای غربت و تنهایی تو برای مصیبتهایی که بعد از من سرت میآید. از پیامبر شنیدم اشک کسی که غم به دل دارد رحمت خداست. توغم به دل داری اشکت را به صورتم مالیدم تا به رحمت خدا برسم - نگرانتم على . -گریه نکن در راه خدا تحمل سختیها برای من آسان است.
سرکار نرفتم نزدیک ظهر هرطور بود از کنار رختخوابش دل کندم و مسجد رفتم. مؤذن داشت اذان میگفت که یکدفعه حسنین داخل شبستان دویدند. چشمانشان سرخ شده بود. - ابالحسن... ابالحسین مادر از دنیا رفت. خون در رگهایم از جریان ایستاد .چشمانم سیاهی رفت. پخش زمین شدم دیگر چیزی نفهمیدم. قطره های آبی را روی صورتم حس کردم چشمهایم چه سخت باز شدند. همه دورم جمع بودند. چیزی نمی شنیدم فقط لبهای ملتهب حسنین را میدیدم که داشتند تکلم میکردند. دستهایم را روی زمین فشار دادم آن قدر سعی کردم که وقتی بلند شدم، بندهای انگشتانم سفید شده بود همه وجودم بغض بود. از مسجد بیرون آمدم. حسنین هم دنبالم .هن وهن نفسهایم با هر گام بلندتر در گوشم تکرار می شد. تا خانه راهی نبود؛ اما چند بار زمین خوردم زیرلب نجوا کردم دختر پیامبر! بعد تو چه کسی مایه آرامش من است؟ در خانه فاطمه دراز کشیده بود. سلما و فضه و ام ایمن کنارش زانو زده بودند. زينب و ام كلثوم توی بغلم دویدند دوران جداییمان چه زود از راه رسیده بود دلم نمی خواست رفتنش را باور کنم دوزانو زدم و عطر مانده در میان چادر نمازش را با تمام وجود بو کردم. زیرلب خواندم. - یار محبوبم! هیچ کس شبیه تو نیست هیچکس جای تو را برایم نمی گیرد.
از این دنیا از جلوی چشمهایم رفتی اما تا ابد در قلبم میمانی. - شما که رفتی مسجد، سخت از سر جایش بلند شد رفت لباس كثيفها را شست موهای بچه ها را شانه زد هرچه به او گفتم خانم جان، بگذار من انجام بدهم نگذاشت. بالاخره کار دوختن پیراهن هم تمام شد گفت روزی حسینم به این پیراهن احتیاج پیدا میکند. غسل کرد لباس نمازش را تن کرد. بعد در همین اتاق آمد گفت عطرش را برایش ببرم وضو گرفت عطر زد.گفت :از آن کافوری که جبرئیل برایمان آورده کمی را برای حنوطم، کنار بگذار. با خدا مناجات کرد. گفت: خدایا به حق پیامبرانت به حق گریه های بچه هایم، بعد از رفتنم گناه های شیعیانمان را ببخش رو به قبله دراز کشید چادرش را کشید روی سرتاپایش و گفت سلما؛ چند دقیقه دیگر صدایم کن اگر جواب ندادم؛ یقین کن که از دنیا رفته ام. کسی در خانه را زد سلما رفت تا ببیند کیست. لحظه ای بعد برگشت ،عایشه بود. می خواست داخل بیاید نگذاشتم آخر فاطمه از من خواسته بود بعد فوتش اجازه ندهم کسی پیشش بیاید بلند شدم دم در رفتم تا کوچه های اطراف پر از جمعیت بود همه به امید ثواب خواستند در تشییع شرکت کنند ضجه میزدند. ابوذر را صدا زدم. - به مردم بگو تشییع جنازه فاطمه به تأخیر افتاده است. فعلاً بروید تا بعد. در را بستم و با دستان لرزان مشغول ساختن تابوت شدم فرزندانم در ایوان ایستاده بودند و گریان نگاه میکردند. ادامه دارد .... برای ادامه داستان با ما همراه باشید.... کانال آموزشگاه سید حسینی 👇💚 ‌https://eitaa.com/joinchat/2382102563C1821233c00 ‌🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ ‌ویس بالا 👆 تحلیل این ماجراست👇😍 قبلا هر وقت همسرم عصبانی بود و به همه چیز بد وبیراه میگفت من به خودم بر می داشتم باهم وبهم بر می خوردو دعوامون میشد ،یکی اون میگفت یکی من و همین جور ادامه می‌دادیم ، تا بحث کشیده میشد به جا های باریک وآخرشم قهر و بی محلی تا چند روز . ولی الان که دوره های شما را دارم میبینم متوجه شدم که چقد راه رو اشتباه رفتم. اون اصلا ازمن ناراحت نبود. ی چند سالی هست که سعی میکنم در برابر واکنش های منفی و هیجانی همسرم سکوت کنم. وحالا با آموزش ها شما دارم سعی میکنم هر وقت عصبانی میشه اول باهاش همدردی کنم و درکش کنم .اینجوری خودم حس بهتری دارم واصلا بهم بر نمی خوره مثل گذشته. ممنون از شما آقای حسینی 🌷
سلام به رفقای عزیز چطورید ؟ بذارید امروز در مورد یه سندروم خیلی بد صحبت کنیم ...‌ ‌ ‌.
نتیجه فوری "سندروم نتیجه فوری" دو پیامد بسیار مخرب دارد: 🔹کوتاه کردن افق فکری: ما فکر می کنیم که یک دستاورد باید مثلاً در سه ماه بدست بیاید، در غیر اینصورت به زحمتش نمی ارزد. بنابراین اصولاً از برنامه های که مثلاً باید یک سال آن ها را دنبال شود، استقبال نمی کنیم. به همین دلیل هم هیچگاه کارهای بزرگ را شروع نمی کنیم. 🔸رها کردن اقدام در میانه راه: تصمیم جدی گرفته ایم که زبان آلمانی یا ... را بیاموزیم. چون فکر می کنیم که یادگیری زبان در 20 روز ممکن است، 20 روز هم وقت می گذاریم، ولی چون آن وعده واقعیت نداشته است، نیمه کاره یادگیری زبان را کنار می گذاریم آن هم با سرخوردگی! به همین دلیل هم هست که ما هزار کار نیمه تمام داریم، هیچ کاری را به انتها نمی بریم چون به اندازه کافی صبور نیستیم. متاسفانه باید بگوییم که این سندروم در زندگی شخصی اثرات مخربی دارد. 💠واقعیت آن است که موفقیت های چشم گیر و پایدار حاصل سخت کوشی، تلاش، تداوم و از همه مهم تر انضباط راهبردی و انتخاب های دردناک است. کانال آموزشگاه سید حسینی 💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2382102563C1821233c00
. . چقدر از این سندرم آسیب دیدید؟ . . اتفاقا امروز با بچه های زوج درمانی سر همین سندرم بحث کردم .... چون بعضیاشون توقع داشتند با ۴ تا جلسه کیفشون کوک بشه و همسرشون هم خیلی خوب بشه . ‌ اتفاقات خوب در مسیر استمرار و حرکت لاک پشتی میوفته👌 . . .
رفقا تنها ترس من برای شما اینه که به خاطر اینکه همسرتون تغییر نکرد مسیر رو ادامه ندید دوستان بزرگوارم یادتون نره ما برای تغییر همسر نیومدیم تو مسیر خودسازی، بلکه برای خودسازی اومدیم یادتون نره فعلا یک سوم مباحث رو هم نگفتیم و باید همه مطالب رو یاد بگیرید بعد شروع به عمل کنید بعد خیلی آروم آروم روی اطرافتون تاثیر مثبت میذارید یادتون نره حرکت ما لاک پشتی هست نه خرگوشی یادتون نره ما دنبال بهبودی رابطه در بلند مدت و به طور ریشه ای هستیم خداروشکر که شما ها رو در این کلاس دارم🌺
. 👆این پیامی هست که امروز برای بچه های کلاس گذاشتم... ‌.