eitaa logo
آموزشگاه سید حسینی|خانواده_معنویت
425هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
930 ویدیو
8 فایل
ما یه تیم 40 نفره و حرفه ای هستیم که به مدد الهی به ارتقای کانون خانواده و معنویت چندين هزار نفر کمک کرده ایم☘️👨‍👩‍👧‍👧 فهرست دیدنی مطالب ما👇 https://eitaa.com/seyedhoseiny_ir/1874 ارتباط با ما👇‌ @seyedhoseiny1 . .
مشاهده در ایتا
دانلود
نتیجه فوری "سندروم نتیجه فوری" دو پیامد بسیار مخرب دارد: 🔹کوتاه کردن افق فکری: ما فکر می کنیم که یک دستاورد باید مثلاً در سه ماه بدست بیاید، در غیر اینصورت به زحمتش نمی ارزد. بنابراین اصولاً از برنامه های که مثلاً باید یک سال آن ها را دنبال شود، استقبال نمی کنیم. به همین دلیل هم هیچگاه کارهای بزرگ را شروع نمی کنیم. 🔸رها کردن اقدام در میانه راه: تصمیم جدی گرفته ایم که زبان آلمانی یا ... را بیاموزیم. چون فکر می کنیم که یادگیری زبان در 20 روز ممکن است، 20 روز هم وقت می گذاریم، ولی چون آن وعده واقعیت نداشته است، نیمه کاره یادگیری زبان را کنار می گذاریم آن هم با سرخوردگی! به همین دلیل هم هست که ما هزار کار نیمه تمام داریم، هیچ کاری را به انتها نمی بریم چون به اندازه کافی صبور نیستیم. متاسفانه باید بگوییم که این سندروم در زندگی شخصی اثرات مخربی دارد. 💠واقعیت آن است که موفقیت های چشم گیر و پایدار حاصل سخت کوشی، تلاش، تداوم و از همه مهم تر انضباط راهبردی و انتخاب های دردناک است. کانال آموزشگاه سید حسینی 💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2382102563C1821233c00
. . چقدر از این سندرم آسیب دیدید؟ . . اتفاقا امروز با بچه های زوج درمانی سر همین سندرم بحث کردم .... چون بعضیاشون توقع داشتند با ۴ تا جلسه کیفشون کوک بشه و همسرشون هم خیلی خوب بشه . ‌ اتفاقات خوب در مسیر استمرار و حرکت لاک پشتی میوفته👌 . . .
رفقا تنها ترس من برای شما اینه که به خاطر اینکه همسرتون تغییر نکرد مسیر رو ادامه ندید دوستان بزرگوارم یادتون نره ما برای تغییر همسر نیومدیم تو مسیر خودسازی، بلکه برای خودسازی اومدیم یادتون نره فعلا یک سوم مباحث رو هم نگفتیم و باید همه مطالب رو یاد بگیرید بعد شروع به عمل کنید بعد خیلی آروم آروم روی اطرافتون تاثیر مثبت میذارید یادتون نره حرکت ما لاک پشتی هست نه خرگوشی یادتون نره ما دنبال بهبودی رابطه در بلند مدت و به طور ریشه ای هستیم خداروشکر که شما ها رو در این کلاس دارم🌺
. 👆این پیامی هست که امروز برای بچه های کلاس گذاشتم... ‌.
ببینید دوستان اکثر ما توی رابطه فکر میکنیم داریم درست رفتار میکنیم ولی در بلند مدت می بینیم رابطه ارتقا پیدا نکرد و ضعیف شد ‌😢 خب این نشون دهنده ی اینه که ما در واقع کارآمد و موثر نبودیم که رابطه بدتر شده اگرچه فکر میکنیم ما وظیفمون رو درست انجام دادیم‌ ‌ بچه های دوره ۹۹ درصد قبلا فکر میکردن دارن درست رفتار می‌کنند ولی الان تازه با رفتار های ناکارآمدشون آشنا شدند و تازه فهمیدند چرا رابطه ضعیف شده ....‌ پس به این باور که : "من وظیفه رو درست انجام دادم و مشکلات حل نشد " اصلا اعتماد نکنید❌️
الله اکبر ... این چه سندرومیه بچه ها به هرچیزی که بهشون ربط نداره کار دارند؟ یعنیا نگاه به اسباب بازی هاش نمیکنه فقط دنبال چیزای خطراناکه😑😀 پ ن : بعد ازحمام ... شکل حاجی مکه ای ها شده 😍
تو به آرزوت رسیدی ....🖤
سلام به رفقای عزیز ... نگاه کردم دیدن حدود ۵۰ نفر گفتن پس چرا ادامه کتاب رو نذاشتید خدمت شما عرض کنم که ان شاالله فردا آخرین قسمتش رو میذاریم ‌ راسش اقرار کنم فکر نمیکردن اینقده از این طرح خوشتون بیاد ... الحمدلله همتون عاشق حضرت زهرایید😍
چه حدیث زیبایی ...
. . یه مطلب ارزشمند ‌👇 ‌. ‌.
داروهای گیاهی برای کاهش استرس:😯 بیشتر دوستان از مصرف داروهای شیمیایی هراس داشته و اکراه در مصرف آنها دارند،که می توانند از داروهای گیاهی برا کاهش استرس استفاده کنند که البته باید توجه داشته باشند اگر همزمان از داروی شیمیایی استفاده می کنند حتما قبل از مصرف داروهای گیاهی با پزشک خود مشورت کنند. زنجبیل برای اضطراب: زنجبیل یکی از گیاهان منحصر به فرد و همه کاره در این لیست است. این گیاه نه تنها به صورت کپسول در فروشگاه‌های سلامت محلی (عطاری‌ها) یافت می‌شود بلکه به صورت نوشیدنی و در غذاهای مختلف نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد. زنجبیل می‌تواند با نشانه‌های فیزیکی اضطراب همچون حالت تهوع و سرگیجه مبارزه کند. با اینحال، استفاده بیش از حد زنجبیل می‌تواند خطرناک باشد به خصوص برای زنان باردار یا افرادی که از داروهای رقیق کننده خون استفاده می‌کنند.اگر در مصرف این گیاه شک داشتید حتما با یک پزشک متخصص مشورت نمایید. بابونه برای بی‌خوابی: بابونه نه تنها می‌تواند نشانه‌های حاصل از استرس و اضطراب را بهتر کند بلکه به درمان بی خوابی نیز کمک خواهد کرد. بهتر است این گیاه را به صورت چای مصرف نمایید. در اینصورت قادر خواهید بود آن را بنوشید. البته، از آنجایی که از بابونه برای کمک به خواب استفاده می‌شود، بهتر است مصرف چای بابونه در اواخر شب و چند ساعت قبل از خواب صورت گیرد. همانند زنجبیل، مصرف بیش از حد بابونه نیز می‌‌تواند اثرات منفی بر روی افراد باردار و افرادی که داروهای رقیق کننده خون مصرف می‌کنند، داشته باشد. گل ساعت برای حالت تهوع و اعصاب: همانند بابونه، گل ساعت می‌تواند برای کاهش اضطراب و بی‌خوابی مفید باشد. این گیاه همچنین با ناآرامی و عصبانیت عمومی که به صورت حالت تهوع بروز می‌کند، مبارزه خواهد کرد. گل ساعت در شکل‌های مختلفی موجود است. شما می‌توانید آن را به صورت چای، کپسول و مایع تهیه کنید. در این مورد نیز زنان باردار باید از مصرف این گیاه خودداری کنند زیرا تحقیقات انجام شده نشان می‌دهد که مصرف این گیاه در زنان باردار می‌تواند باعث ایجاد انقباضات داخل رحم شود. چای کوهی برای بی‌قراری: استفاده از چای کوهی در طول تاریخ به صورت مستند ثبت شده است. قبل از استفاده از داروهای مدرن، استفاده از چای کوهی شایع و مرسوم بود. از این گیاه معمولا برای درمان اختلالاتی همچون اضطراب و افسردگی استفاده می‌شد. در حقیقت، این گیاه برای مبارزه با افسردگی موثر تر از پروزاک خواهد بود. زمانی که چای کوهی با ریشه سنبل الطیب ترکیب شود، می‌تواند به بی‌قراری و بی‌خوابی کمک کند. با اینحال، گیاه چای کوهی دارای موارد منع مصرف بسیاری است. بنابراین قبل از مصرف حتما با پزشک معالج خود مشورت کنید. اسطوخودوس برای آرامش: این گیاه نه تنها می‌تواند آرامش فیزیکی و روحی را ترویج کند بلکه هورمون‌های بدن را متعادل نگه می‌دارد و می‌تواند سیستم ایمنی بدن را تحریک کند. بهتر است اسطوخودوس به صورت روغن ( بوی آن تمام خانه را پرخواهد کرد) مصرف شود اما شما می‌توانید از چای آن نیز استفاده کنید. فقط این نکته را به خاطر داشته باشید که اسطوخودوس می‌تواند باعث ایجاد مشکلات هورمونی در مردان نابالغ(قبل از بلوغ) شود بنابراین اگر در منزل پسر بچه کوچک دارید از مصرف آن خودداری کنید. به جز موارد ذکر شده، اسطوخودوس برای درمان بی‌خوابی، کاهش اضطراب و افسردگی بسیار مفید است. کانال آموزشگاه سید حسینی 💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2382102563C1821233c00
‌یه چی بگم؟ . . . 🔺بی شک ، هر کدوم از ما ، روزای خیلی سختُ پر از فشار روحی رو گذروندیم .. لحظه هایی که خیلی خسته شدیم😫 لحظه هایی که از خودمون ناامید شدیم لحظه هایی که نشستیم کفِ زمینُ تا میتونستیم گریه کردیم...😭 به نظرم این لحظه ها دقیقاً از همونان که یه تلنگرِ عجیب میشن واسه پریدنامون ...😇 میدونی چیه ؟ عیبی نداره عزیز من سرتو بذار رو زانوهات ، هر چقدر دلت میخواد اشکاتو سُر بده تا کفِ پاهات بعد دستات رو به زانوهات بگیر و پاشو تو دوباره جوونه میزنی رفیق🌱🌸 🔸چون دقیقاً همین حسّه که از تو یه موجودِ انسانگونه تر میسازه یکی که یه روزی میزنی رو شونه هاشُ بهش میگی : آهای خودم ؟؟؟؟ دیدی اون لحظه ها چقد لازمت بودم ؟ دیدی تو از پسِ اینم بر اومدی ؟؟؟!!!🪴 کانال آموزشگاه سید حسینی 💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2382102563C1821233c00
فردا امتحان دارم ... طبیعیه از این حرفا بزنم😀 البته چون امتحان قبلی رو خوب دادم الان نه نگرانم نه خسته ... با این اوضاع خدا به این یکی رحم کنه...
رفیق این عکسو یادته ؟؟؟‌ قبل شروع دوره از افسردگی تا شادکامی گذاشتم‌‌ ‌ و گفتم بیایید خودمون رو از نو بسازیم ... بهت یه سری عادت های مثبت و جدید ...‌ ‌ حالا پیام یکی از بچه هایی تلاش کردند رو بخون ‌👇
سلام بزرگوار ... همه جلسه ها رو گوش کردم ✅ شکر گزاری ✅ برنامه ریزی✅ ورزش از قبلا داشتم ✅ برنامه تفریح روزانه البته بیشتر بابچه ها توخونه ✅ کتاب خوندن همون روز ۲صفحه یا ۴صفحه✅ یک چیزی که خوشحالم میکنه الان اینه که چند ماهی ذهنم درگیر کرده بود الحمدالله با این دوره ازبین رفت چشم هرچی رو میدید میخواست خدا روشکر این حالت از بین رفت الان با همین چیز های که دارم خوشحالم ✅ حتی خواهرشوهرم چند وقت پیش نزدیک ۱۰۰میلیون رفته بود طلا خرید یک بارم دلم نخواست که مال من باشه 😅😅😅 یا شوهرم گفت که اخرین مدل گوشی که اومد میخوام بگیرم فقط شارژش قیمت گوشی منه بهش گفتم مبارکت باشه تودلم گفتم خدا روشکر همین گوشی روهم دارم اگر نداشتم چی میشد و اصلا ناراحت نشدم که گوشیم مدلش خیلی پایین تر ازگوشی ایشون میشه ☺️ واقعا ممنونم از شما واین که فهمیدم چقدر مارو گول زدن خودمون زندگی رو برای خودمون تلخ کردیم چقدر به فرزندانم سخت گرفتم . چقدر از همسرم انتظار داشتم ولی الحمدالله همه رو شکستم تمام ذهنم بهم ریخته وفهمیدم زندگی چقدر ساده بودنش قشنگ شیرین فهمیدم نباید فرزندم شاگرد اول بشه و حتما باید بشه.الان نگاه هم اینه که بتونم یک انسان شایسته تربیتش کنم .برام خود فرزندم ارزش داره نه نمره ۲۰ که میاره . اگر بگم خیلی تغییر کردم باورتون شاید نشه بهتر ازخودم تعریف نکنم 😌😌 اینا رو برای میگم وقت پیشرفت میکنیم باعث خوش حالی معلم یا استاد میشه که زحماتش نتیجه داده .
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویس بالا 👆جواب سوال پایین👇🌺 آیا این علاقه خوبه یا بده؟😯 چه نوع محبتی همسر شما رو دور تر میکنه؟⁉️ ____________________ سلام. من به شوهرم خیلی علاقه دارم . وابستگی خیلی شدید. نبودش حتی برای چند ساعت چه برسه به چند روز باعث عصبی بودنم میشه این علاقه یا وابستگی اذیتم می‌کنه . دوستدارم کنارم باشه همیشه و باعث شده مدام چکش کنم کجا هست چرا نمیاد ....دلم میخواد تعادل داشته باشه و بشه مثل بقیه که دوستشون دارم ولی نبودشون اذیتم نمیکنه کانال آموزشگاه سید حسینی 💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2382102563C1821233c00
🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 قسمت - میوه های دلم روشنی چشمانم بی صدا گریه کنید. نباید کسی بفهمد. در تاریکی و سکوت شب سلما آب میریخت و من فاطمه را ازروي لباس غسل میدادم. دستم به پهلویش رسید .ورم کرده بود یا اشتباه میکردم؟ - سلما! پهلوی فاطمه ورم کرده و من نمیدانستم؟ - هول کرد . - ابالحسن آقا! فاطمه سپرده بود به شما چیزی نگوییم. - چه شده؟ چه بلایی سر یاسم آمده است؟ - چه بگویم آقا؟ ... راستش همان روزی که ابوبکر، سند فدک را به نام فاطمه نوشت از شما که جدا شده اند عمر از خودسری ابوبکر عصبانی شده و با مغیره دنبال خانم افتاده اند خواستند سند را پس بگیرند که خانم نداده اند... چه بگویم آقا... آنها هم به خانم سیلی زده اند.... به شکمش هم لگد زده اند... اصلاً برای همین خانم سقط کردند دیگر. خانم پخش زمین شدند. آنها هم سند را از مشتش بیرون کشیده اند و پاره اش کرده اند ... آقا یک وقت به فضه و حسنین نگویید من چیزی گفتم. فاطمه از ما خواسته بود چیزی به شما نگوییم. سرم را به دیوار گذاشتم و گریه کردم بلندِ بلند. - ابالحسن مگر به بچه ها نگفتید
دلم میخواست داد بزنم . نتوانستم نباید کسی میفهمید صدا در گلویم جا ماند. با همان کفن بهشتی که پیامبر داده بودند، فاطمه را کفن کردم و بندهایش را بستم. در را باز کردم. - عزیزان دلم بیایید برای آخرین بار مادرتان را ببینید. صدای گریه شان سکوت شب را شکست بندهای کفن باز شد. فاطمه چشمانش را رو به بچه ها باز کرد آغوش گشود و آنها را محکم به سینه چسباند. صدایی از آسمان آمد. جبرئیل بود. - علی جان بچه ها را از مادرشان جدا کن فرشته ها دیگر طاقت ندارند. بچه ها را جدا کردم. - حسنین به خانه ابوذر بروید بگویید می خواهیم مادرمان را تشییع کنیم. لحظه ای بعد ،ابوذر ،عمو عباس، پسرانش فضل و عبدالله، سلمان، مقداد، عمار، حذيفه ، زبیر و همچنین ام سلمه و ام ایمن خانه مان بودند. سلمان در افکارش غوطه می خورد شاید به پنج سال بعد از ازدواج من و فاطمه فکر می کرد. دیدن پیامبر آمده بود خم شد و پای ایشان را بوسید. پیامبر بلندش کردند. - سلمان جان مثل مردم ایران با پادشاهانشان با من رفتار نکن من هم یکی از بنده های خدا هستم. غذا خوردن و نشست و برخاستم مثل بقیه است. فاطمه چادر وصله داری سرش کرده بود. سلمان زیرلب خواند. - عجبا! دختران قیصر و کسری روی کرسیهای طلا می نشینند. لباسهای ابریشمی زربافت تن میکنند ولی دختر محمد چادرش را وصله زده است. فاطمه جوابش را داد. خداوند لباسهای زینتی و تختهای طلایی را برای ما در قیامت ذخیره کرده است.
فاطمه را طبق وصیتش در تابوت گذاشتم همراه با خیل عظیم فرشته ها نماز میت را به پنج تکبیر خواندیم. زینب از همه بی قرارتر بود. - زينت بابا ، یک وقت بلند گریه نکنی نباید کسی بفهمد. آستین لباسش را توی دهانش چپاند و سرتکان داد. شاخه خرمایی را آتش زدم. تا چراغ راهمان باشد. به سمتِ بقیع راه افتادیم بی آن که خلیفه را خبر کنیم. تابوت را زمین گذاشتیم. خواستم بگذارمش داخل قبر که دو دست شبیه دستان پیامبر نمایان شد فاطمه را تحویل گرفت اشکهایم را با پشت دست پاک کردم. - ای قبر! من امانتم را به تو سپردم حواست باشد. ایشان دختر پیامبرند. - نگران نباش علی، من از تو به فاطمه مهربان ترم. آخرین نگاهم را به او دوختم و اولین سنگ لحد را گذاشتم گریه امانم را بریده بود . عمو عباس دستم را گرفت و از سرِ قبر بلندم کرد. - نگذار دلتنگی بر تو غلبه کند تو مرد روزهای سختی. روزهای بدر و احد و خیبر. تو مرد شبهای پرستاره شعب ابی طالب وليله المبيتي. بچه ها دارند نگاه میکنند. دستهایم را پیشکش آسمان کردم. - خدایا من از دست دختر پیامبرت راضی ام. آبی که همراه آورده بودیم را روی قبر خاکی اش ریختم. همه دست به کار کندن قبر دیگر شدیم مزار فاطمه باید پنهان میماند. زیرلب میخواندم. - جدایی ها نشان از آن است که دوستی ها دوام ندارد بالاخره یک روز همه می میریم. - هر فراقی غیر از مرگ کوچک و بی اهمیت است. - به زودی یاد من و دوستی من هم فراموش میشود. بعد از من مردم
حدیثم را برای هم میگویند. نزدیک سپیده صبح کار برآمده کردن قبرهای خالی تمام شد. - سلام ای رسول خدا ... سلامی از طرف من و دخترت که شتابان پیشت آمده است. با از دست دادن فاطمه صبرم کم شده است طاقت و توان قبل را ندارم. من غم کمرشکن شما را هم تجربه کرده ام؛ اما بازهم صبر میکنم ما از خداییم و پیش خدا بر میگردیم.... امانتی که به من سپرده بودید برگردانده شد. از این به بعد اندوهم جاودان و شبهایم با بیداری میگذرد.تا بالاخره من هم پیش شما بیایم به فاطمه اصرار کنید تا بگوید امت بعد از شما چطور هم دست شدند و به ما ظلم کردند. احوال ما را هم از او بپرسید از رحلت شما مگر چند روز گذشته بود؟ شما هنوز از یادها نرفته بودید. سلام من به هر دوی شما. با شما خداحافظی میکنم نه چون خسته شده ام ، میروم در حالی که به وعده هایی که خداوند به صابران داده است ایمان دارم. در راه خانه با فاطمه حرف میزدم میدانستم صدایم را می شنود. - فاطمه جان من میروم؛ اما خودت هم خوب میدانی دلم را پیشت جا گذاشتم. به خدا اگر خیالم از شر دشمنان راحت بود، تا آخر عمر کنار مزارت میماندم و تا جان داشتم گریه میکردم .همه به خانه هایشان رفتند سایه سنگین سحر کوچه ها را قرق کرده بود. وارد خانه مان شدیم خانه ای که دیگر خانم نداشت. بعد از چند سال زندگی پرآرامش رؤیاگونه، من مانده بودم با خانه ای پر از غربت و کودکانی که مادرشان را می خواستند. - قربانتان شوم عزیزانم میخواهید چیزی برایتان بیاورم بخورید؟ بچه ها به فضه فقط سر تکان دادند یعنی که نه. حسنین گوشه ای کز کردند مدتها بود ساکت و رازآلود شده بودند. مدتها بود از خواب و خوراک افتاده بودند. دیگر عادت کرده بودم به نگاهشان که هردَم روی چادر مادرشان ثابت میماند.
کنجی نشستم .زینب و ام کلثوم خودشان را در بغلم جا دادند. دنبال نشانه روشنی از فاطمه در آنها گشتم از برق چشمهایشان میشد خواند که مثل مادرشان باشند. هنوز تمام سینه ام داشت میسوخت از فکر غریبی پاره تن پیامبر و محسنی که هیچ وقت ندیدمش. جای جای خانه پر از خاطره بود. دلم میخواست فاطمه کنارم بود. باز دستانش را میگرفتم چشم از او برنمی داشتم و به او میگفتم :لبخندهای عاشقانه ات را باجهانی عوض نمیکنم.
یک روز بعد از خاکسپاری فاطمه، مقداد در خانه را زد. خون از سروصورتش می ریخت. - ابالحسن! همه فهمیده اند فاطمه را دیشب تشییع کرده ایم به آنها گفتم: دختر پیامبر از دنیا رفت زخم پهلویش هنوز خوب نشده بود. میدانید چرا؟ برای اینکه شما با غلاف شمشیر به پهلویش زدید. عمر عصبانی تر از همیشه یقه ام را گرفت.گفتم وصیت خود خانم بود. تا می خوردم ، من را زد. بعد هم همه سمت بقیع رفتند. - ابالحسن عجله کن میخواهند همه قبرها را بشکافند. بلند شدم ذوالفقار را برداشتم. عمامه زردم را روی سر گذاشتم و به بقیع رفتم همه میدانستند عمامه زردم را تنها زمانی تن میکنم که خیلی عصبانی ام حرارت از کف دستهایم میبارید مردم خودشان را سرزنش میکردند ای وای بر بدن دختر پیامبر نماز نخواندیم. اصلا نمی دانیم کجاست. عمر با توپ پر جلو آمد. - این چه کاری بود که کردید؟ چرا ما را خبر نکردید؟ - وصیت فاطمه بود. - ابوبکر! نگفتم اینها کار خودشان را میکنند؟ ... ما هرطور شده، فاطمه را از قبر بیرون می آوریم تا خلیفه نمازش را بخواند.
با همه خشمم با یک ضربه عمر را زمین زدم روی سینه اش نشستم . - از خلافت دست کشیدم، مبادا مردم از دین برگردند. تا امروز هر کاری کردید، صبر کردم؛ اما به حق خدایی که جان علی در دست اوست اگر به این قبرها دست بزنید زمین را از خونتان سیراب میکنم. همه شما من را خوب میشناسید میدانید پای حرفی که میزنم هستم. ابوبكر به لكنت افتاد... - به حق ،پیامبر قسمت میدهم از عمر بگذر منصرف شدیم. اصلا نبش قبر نمی کنیم . کانال آموزشگاه سید حسینی 👇💚 ‌https://eitaa.com/joinchat/2382102563C1821233c00 🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀
امشب چقدر دلم روضه می خواست شب وفات ام البنین هست نمی تونم به خاطر بچه ها برم بیرون سراغ کانالتون اومدم داستان رو خوندم واییییییییییی چقدر روضه ی سنگینی بود😭😭😭😭 چقدر عالی🙏🌹