متأسفانه ما هنوز به «ما» و «جبهه ما» و «دشمن ما» ایمان نیاوردهایم!
میدانیم همین است، اما ایمان قلبی نداریم!!
یعنی الان من ایرانی دارم ستمها و جنایتهای روا رفته بر «او» و «آنها»ی فلسطینی و لبنانی را نظاره میکنم و برای «آنها» دل میسوزانم و در بهترین حالت فریاد میزنم که «ما» باید به «آنها» کمک کنیم و باید یاور مظلوم باشیم که البته این مظلوم هم «او» و «آنها» هستند.
حال گاهی برای این یاری سرعت عمل به خرج میدهیم گاهی حسابگر میشویم و چرتکه میاندازیم و صبرواستقامت را برای «آنها» در «شهید دادن و شهید شدن» و برای خود در حفظ حریم خود و حفظ حدود خود تعریم میکنیم و هردوکار را «صبر و استقامت» مینامیم...
برخی از ما -اگر احتیاطاً نگویم اکثریت ما یا همه ما- هنوز به ایمان و باور قلبی نرسیدهایم که آن فلسطینی که مبارزه میکند و شهید میشود «ما» هستیم؛ آن مجاهد و مبارز حزبالله که فلسطین را تا مغز استخوان «ما» فهمیده و برای این «ما» مبارزه میکند و به استقبال شهادت میرود و از این همه هزینهدادن خوف نمیکند و پا پس نمیکشد، «ما» هستیم.
آن دخترک خردسالی که زیر آوار له میشود و آن زنی که با جنین چهارماههاش خوراک موشکهای صهیونیسم میشود و آن قطعه قطعههایی که در کیسه پلاستیکی جمع شده و «یک واحد شهید» را تشکیل میدهند -بدون آنکه بتوان تفکیک کرد اجزای مشترک و غیر مشترک آن را- «ما» هستیم.
ما هنوز یک «امت» بودن و سرنوشت مشترک داشتن مسلمانان را که هیچ، حتی این همسرنوشتی و یک واحد بودن با «مای جبهه مقاومت» را هم باور نکردهایم!
تا این «ما» را باور نکنیم، آنها «شهید» میشوند و ما گمان میکنیم زندهایم و هنوز وقت هست...
زمان میبرد تا ایمان بیاوریم -اگر بیاوریم- این جنگ، جنگ ماست، این شهدا، شهدای ما هستند، این بمبارانها بر سر ما فرود میآید و حق در وضعیت جنگی، اینگونه زیستن نیست....
اگر این «ما»ی حقیقی و بزرگ را در نیابیم و جنگ به جغرافیای ایران برسد، جاسوسان و خائنان و خود فروختگان به جان این «ما»ی ظاهری و نحیف و لاغر نگهداشته شده خواهند افتاد و حتی برای حفظ همین «ما»یی که تصور میکنیم حفظ شده هم خدایی نکرده به مشکل میخوریم...
#ما_و_تمهید_عاشورا