eitaa logo
یاوران‌حضرت‌اباصالح‌المھدے(عج)
862 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5هزار ویدیو
252 فایل
🌱ݕسݦ‌الݪه‌إݪڔځݦݩ‌إڶڔځيݥ🌱 🌴ݥـد؏ےڲـؤيـدڪـه‌‌ݕـآيــڪـ ڴــڶ ݩـݦــےڳــڔددݕــهآڔ🌸! 🌱ݥـــݩ‌ڲــڶــے‌دآرݦ‌ڪـة‌؏آڶــݦ رآ ڲــݪـسٺـآݩ‌ݦـےڪـݩـد🌻🌿 🌻؏ڄّـڶ‌؏ڶــے‌ظهؤڔڪــ يــآصـآحـݕ أڶـݫݦـآݩ🌻 🍃ږوحــے‌ؤݩفســےڶڪـــ‌آڶــفـدآء🌱 :ارتباط با مدیریت @seyeddzaman
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
# کیک اسفناج پنیری مواد لازم ◗ ۲۰۰ گرم اسفناج ◗ ۲-۳ عدد پیازچه ◗ ۱۵۰ گرم آرد ◗ ۱۵۰ گرم شیر ◗ ۵۰ گرم کره ◗ ۱ قاشق چایخوری بکینگ پودر ◗ ۲ عدد تخم مرغ ◗ ۳ قاشق شوید ساطوری ◗ ۱۰۰ گرم پنیر پیتزا ◗ ۶۰ گرم پنیر فتا ◗ ۳-۴ قاشق پنیر پارمسان ◗ نمک و روغن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیک یخچالی یا کیک تولد! مواد لازم : بیسکوییت پتی بور ۳ بسته شیر ۳ لیوان شکر نصف لیوان نشاسته ذرت ۳ ق غ آرد ۲ ق غ پودر کاکائو ۲ ق غ کره ۵۰ گرم شکلات تلخ ۵۰ گرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍫 مواد لازم : 🌰فندق بو داده : ۳۰۰ - ۲۵۰ گرم 🍬پودر کاکائو: ۳۰ گرم 🍚 پودر قند (پودر شکر) : ۳۰ گرم 🧂نمک : یک پنس 🍾روغن خوراکی : ۱۰ میلی لیتر 🥛شیر : ۱ قاشق سوپخوری (برحسب غلظت نوتلاتون شیر میشه کم و زیاد بشه و از شیر مدت دار استفاده کنید) 🙋‍♀️نکته :(خیلی باید هم بزنید حدود یک ربع تا کرمی بشه و خرد کنتون تیز باشه و حتما بهش استراحت بدید، فندق تازه بو داده باشه و داغ باشه بهتر) 💚نوش جاان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسی اینجا هست عاشق لواشک نباشه؟اونم خونگی و بهداشتی 😋 مواد لازم🤗 ✅هر میوه ای که دوس دارید ✅هلو آلو سیاه البالو زردالو و الو زرد ✅نمک و شکر هم بسته به ذائقه خودتون 🥰 🚫فقط دقت کنید ضخامت مواد که روی نایلون میریزید دو میلیمتر بیشتر نباشه که لواشک زود خشک بشه 🚫بسته به شدت افتاب از یک روز تا سه روز ممکنه طول بکشه 🚫نایلون نیازی به چرب کردن و خیس کردن نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای_شطرنجی 🌹🌹مواد لازم ؛ گوشت چرخ کرده قرمز ۲۰۰ تا ۳۰۰ گرم میتونید از گوشت بوقلمون استفاده کنید که قرمزه و تضاد رنگی داره گوشت مرغ (ران و سینه) ۲۰۰ تا ۳۰۰ گرم پیاز متوسط ۲ عدد کره یا روغن کمی ادویه (فلفل و زردچوبه به میزان لازم من از ادکیه جادویی خودمون زدم که بوی گوشت میگیره و نمک‌ 🌼نکته : خیلی مهم موقع چرخ کردن یا پوره کردن با غذاسازتون داخل ترکیب مرغ یا بوقلمونتون ی تیکه دنبه اضافه کنید خشکی مرغتون مخصوصا سینرو میگیره فوق العاده لطیف و خوشمزه میشه گوشتتون و اصلا بوی دنبه نمیده خیلی مهمه نکته بعد داخل هر ماهیتابه ای مد نظرتون میتونید بچینید اصلا اب نزنید این اب داخل کلیپ مال خود گوشت شعله کم باشه حتما قبل روشن کردن شعله کمی با لیسک یا هررچی دارید گوشتهارو به هم فشرده کنید منسجم بشه از کره یا روغن میتونید استفاده کنید اختیاری نوش جونتون
﷽ 🩶 ❓چرا اسبها که حیوانات فهمیده و نجیبی هستند، روز عاشورا بر پیکر مطهر امام‌حسین‌عليه‌السّلام تاختند؟! ✍🏼 حدود هشتاد سال پیش یکی از علمای اصفهان که از سادات خیلی اصیل هم هستند ، دهه اول محرم بوده ، به يكى از روستاهای اطراف منبر می‌رود. آن روز برف سنگينى می‌آمده است. 🔹وقتى روضه‌اش تمام مى ‏شود بايد به يك روستای ديگر با فاصله مثلاً يك فرسخ برود. 🔹نقل می‌کند : عباى زمستانيم را به سر كشيدم و سوار بر الاغ شدم و رفتم. برف سنگينى مى‏آمد. مقدارى كه آمدم احساس کردم ، گويا يك سوارِ ديگر از پشت سرِ من ، دارد مى‏آيد. 🔹حدس زدم یه نفر از روستا آخرش آمده مراقب من باشد. 🔹 بعد آن آقا كه پشت سر من مى ‏آمد 🔸گفت : « آ سيد مصطفى سلامٌ عليكم». 🔹 گفتم : « سلام عليكم» . 🔸 گفت : «مسئلةٌ» یعنی سوالی داشتم؟ 🔹 گفتم : « بفرماييد». 🔸 گفت : « آيا در روز عاشورا دشمن بر جسد حضرت سيدالشهداء اسب تاخت؟ 🔹 گفتم : « بله من در تاريخ خوانده‏ام كه چنین کاری کرده اند. 🔸 آن آقا گفتند : « و اسب ها هم بر بدن رفتند ؟» 🔹 گفتم : «بله در تاريخ هست كه اسب ها هم بر بدن رفتند.» ▫️ مدتى گذشت و يك خورده جلوتر آمديم. 🔸باز آن آقا گفتند: « آسيد مصطفى! ❓آيا متوكل عباسی خواست قبر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) را، منهدم كند؟» 🔹 گفتم : بله سعى كرد كه از بين ببرد. 🔸 گفت : « گاوها را فرستاد كه قبر را شخم بزنند و مساوى كنند؟» 🔹 گفتم : من در تاريخ خوانده‏ام كه فرستادند اما گاوها نرفتند. 🔸 گفت : ❓« چطور؟ اسب كه حيوان نجيب و خوش فهمى است و در عالم خودش بيش از گاو متوجه می‌شود ، اما بر جسد و بدن مبارك حضرت سيدالشهداء عليه‌السّلام رفت ولى آن گاوها حتى بر قبر مطهر هم نرفتند و قبر را از بين نبرند؟!» ▫️ آقا سید می‌گوید : من به فکر رفتم که عجب سؤالى شد! اين از محدوده توانائى فکری اين آبادى و اين منطقه بيرون است! داشتم به جوابش هم فكر مى‏كردم. ▫️گويا حس كردم از همان پشت سر نورى به دلم افتاد و جوابی برای این سؤال به نظرم آمد. 🔹 گفتم : « البته اين قضيه يك جوابى دارد». 🔸 گفتند : « چى هست؟» 🔹 گفتم : « روز عاشورا حضرت سيدالشهداء عليه‌السّلام ‏خواسته بودند كه هر چه دارند را براى خدا بدهند حتى اين يك مشت استخوان را گذاشتند وسط و خودشان اجازه دادند و خودشان خواسته بودند كه اسب بر بدن مبارکشان برود. خود حضرت خواستند هر چه داشتند را در راه خدا داده باشند. اما در جريان متوكل ، اينها مى‏خواستند آثار حضرت را از بين ببرند. نظر امام‌حسین‌عليه‌السّلام بر از بين رفتن آثارشان نبود ، از اول خود حضرت مى‏خواستند ، آثارشان محفوظ بماند تا مردم به اين وسيله بهره ببرند و مقرّب به خدا شوند. 🔸 آن آقا كه پشت سر بود، فرمود : « درست است.» 🔹 آقا سیّدمصطفی می گوید: بعد پشت سرم را نگاه كردم ديدم هيچ كسى نيست حتى جاى پائى غير از همين مسيرى كه من آمده‏ام، نيست... (فهمیدم 🟢 حضرت ولی عصر علیه‌السّلام بوده‌اند) ‌ ‌ °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎 سزای آزار مؤمن 🔻رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم: مَنْ آذَی مُؤْمِناً وَ لَوْ بِشَطْرِ کَلِمَةٍ جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَکْتُوباً بَیْنَ عَیْنَیْهِ آیِسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ❇️ هر كس مؤمنى را و لو به يك جزء كلمه آزار دهد، در روز قيامت در حالى محشور مى‌گردد كه ميان دو چشمش نوشته شده: اين شخص از رحمت خدا مأيوس باشد. 📚 إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۷۶
🌷 امام موسی کاظم (علیه السلام) : ✍ مَن أرادَ أن یکنَ أقوَی النّاسِ فَلیتَوکل عَلی الله 🖌 هر که می‌خواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید. 📚 بحار الانوار ، ج۷ ، ص۱۴۳
🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹 پارت اول: حلما خسته از روزی پر از استرس روی تخت سفید و یک نفره اش دراز کشید و همانطور که خیره به آینهٔ روبه رویش بود اتفاقات این چند وقته را از ذهن خودمیگذراند. برایش قابل باور نبود ،وحید که انچنان خودش را عاشق پیشه نشان میداد به این راحتی جابزند. حلما هر چه که خاطرات را شخم میزد ، واقعا به دلیل کارهای وحید نمی رسید ، همه چی خوب بود اما چرا یکدفعه اینجور شد؟! واقعا چراااا؟ الان به پدرو مادرم چی چی جواب بدم؟! وااای جواب داداش حمیدم را چی بدم؟ حمید و وحید نه دوست بلکه از دوست هم بهم نزدیکتر بودند ، اصلا یکی از دلایل اینکه حمید تمام تلاشش را کرد تا این نامزدی صورت بگیره همین رفاقت محکمشون بود. حلما به پهلو چرخید و همانطور که دستش را روی سرش می گذاشت ،آه کوتاهی کشید. همزمان صدای آلارم گوشیش خبر از آمدن پیام می داد. حلما به گمان اینکه وحید است ،مثل فنر از جا پرید و با یک حرکت گوشی را از روی میز عسلی کنار تختش برداشت و اینقدر عجله داشت که دستش به عکس روی میز خورد و عکس او و وحید در کنار پدر و مادرش، که رو به دوربین لبخند میزدند بر زمین افتاد. حلما نگاهی به صفحه گوشی انداخت و تا اسم ژینوس را دید اوفی کرد و پیام را باز کرد : چی شد حلما خانم، خانم خانما ، من که گفتم آقاتون جنّی شده ، تنها راه حل هم همون که گفتم... حلما سرش را به پشتی تخت تکیه داد ، همانطور که گوشی را در دستش فشار میداد به فکر فرو رفت... ادامه دارد... 🌹🌿🌹🌿🌹🌿
قسمت دوم: حلما در عالم خود غرق بود و مدام صدای آلارم گوشی بلند بود. مگر ژینوس دست بردار بود ، اینقدر پیام پشت پیام داد که حلما وارد صفحه ژینوس شد و نوشت : نمی دونم به خدا چی درسته و چی نادرسته ، این وحید اونی نیست که من میشناختم، شایدم تو راست بگی... یه کم دلهره دارم که پام را توی اونجایی بزارم که تو تعریفش را کردی، اخه من مثل تو اونقد دل گنده نیستم که راحت با از ما بهتران بگم و بخندم و.. همین موقع،ژینوس چند تا استیکر خنده گذاشت و نوشت : هی دختر چی چی برا خودت میبری و میدوزی ، مگه قراره چکار کنی؟ یه طالع بینی ساده است که مطمئنا برای تو به جاهای خوبی ختم خواهد شد.. حلما آهی کشید و گفت : مطمئنی درست میشه؟ میترسم وضع از این هم خراب تر بشه، آخه وحید از رمال و رمال بازی خیییلی بدش میاد ، اگه باد به گوشش برسونه که من پام را همچی جاهایی گذاشتم ،حسابم با کرام الکاتبین هست. ژینوس یه استیکر مسخره دیگه فرستاد و نوشت : چقد تو پرتی دختر ، این بین من و تو میمونه ،کی می خواد به وحید جانت بگه هااا؟؟ اینقد بهانه نیار و ناز نکن ، بله را بگو....تازززه دعا کن طرف وقتمون بده ، اینقددد کارش درسته که نوبت هاش ماه تا ماهه... حلما ذهنش واقعا هنگ کرده بود و نمی دونست چی بگه... ادامه دارد... 📝ط_حسینی 🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿
قسمت سوم: حلما در ذهنش روزی را مرور می کرد که وحید با ماشین داداش حمید جلوی مدرسه به دنبال او آمد و وقتی که بقیهٔ همشاگردی هاش متوجه شدند اون پسرهٔ خوش تیپ که چشم همه را گرفته بود ،پزشک این مملکت هست و خواستگار حلما ، کلی بهش حسودی می کردند، قند در دلش آب می شد. درست یک هفته بعد از اون موضوع، ژینوس در حلقهٔ دوستان حلما در آمد و اینقدر رابطهٔ بین این دو دختر قوی شد که حلما، ژینوس را مثل خواهر نداشته اش دوست می داشت و کم کم طوری شد که ژینوس از تمام اسرار خانواده مرادی ، خبر داشت. پدر حلما مغز ریاضی بود و مادرش دبیر ادبیات و خانواده چهار نفرهٔ آنها ، خانواده ای گرم و مهربان بود که با ورود وحید به جمع آنها مهربان تر هم شد، وحید هم دانشگاهی داداش حمید بود ، داداش حمید داروسازی و وحید پزشکی می خوند والان هم که هر دوشون فارغ التحصیل شده بودند. حلما در همین افکار بود که زنگ گوشی اش اورا از عالم خود بیرون کشید . با دیدن اسم روی گوشی ، حلما نفسش را بیرون داد و تماس را وصل کرد: الو سلام ژینوس _: کجایی دختر؟! هم هستی و هم نیستی، پیام را باز می کنی و محل نمی دی...ده بار حرفم را تکرار می کنم ،بازم انگار نه انگار... خوب حالا بگو بینم ، هستی یا نه؟؟ حلما آه کوتاهی کشید و گفت : به نظرت جرأت دارم که نباشم؟! من چه موافق باشم و چه مخالف تو بالاخره حرف خودت را به کرسی مینشونی... ژینوس خنده بلندی کرد و گفت : این یعنی ببببببله...درسته؟ حلما سرش را تکان داد و گفت : برای اولین و آخرین بار باشه... ژینوس خنده اش بلندتر شد و گفت : تو عشقی حلما جوووونم....خبرش را بهت میدم و... ادامه دارد... 📝ط_حسینی 🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿
مداحی آنلاین - نماهنگ عاقبت بخیری - جواد مقدم.mp3
5.08M
عاقبت بخیری یعنی عاقبت به کربلا شم سرنوشتمو نگاه کن نمی‌تونم ازت جدا شم 🔊 🔄 تا 🏴
علیه‌السلام 🔹بگو حسین🔹 وقت وداع فصل بهاران بگو حسین در لحظه‌های بارش باران بگو حسین هرجا دلت گرفت کمی محتشم بخوان هی در میان گریه بگو جان، بگو حسین کشتی شکست خورده که دیدی به کارزار در خاک و خون تپیده به میدان بگو حسین... تغییر کرده است لغت‌نامه‌هایمان زین پس به جای واژۀ عطشان بگو حسین روضه بخوان و لحظۀ طغیان چشم ما هم‌پای چشمه‌های خروشان بگو حسین دیدی اگر که جسم قمر زیر آفتاب مانده سه روز بین بیابان بگو حسین...
علیه‌السلام 🔹بعد از سه روز...🔹 بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت یوسف‌ترین شهید خدا پیرهن نداشت او رفت تا که زنده کند رسم عشق را از خود گذشته بود، غم ما و من نداشت آنقدر عاشقانه به معراج رفته بود آنقدر عاشقانه که سر در بدن نداشت خورشیدِ شعله‌ور شده بر روی نیزه‌ها کنج تنور رفتن و افروختن نداشت هر کس شنید غربت او را سؤال کرد بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت؟!
4_6021838242582638573.mp3
12.44M
▪️" صباحاً و مساءً " بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام می‌بیند و خون می‌گرید! 🎵روایت اول: فردای روز واقعه...
. با سنگ های تیز بهم خورده روی تو جا خوش نموده نیزه چرا در گلوی تو تا باز شد لبان تو ،قاریِّ محترم پرتاب شد زهر طرفی سنگ سوی تو من تار ، تار، موی تو را شانه می زدم حالا ز چوبِ نیزه کنم جمع موی تو یک بخش ِصورت تو میان تنور سوخت از آن به بعد گشته عوض رنگ و بوی تو خیلی عوض شدی زصدا می شِناسَمَت هربار محملم برِسَد روبروی تو هرروز خونِ تازه می آید ز حنجرت از بس ترک ترک شده شکلِ سبویِ تو قرآن بخوان زحرمتِ زینب دفاع کن بازی نموده شایعه با آبروی تو رجاله ها به صورت تو سنگ می زدند برپرده های محمل ما چنگ می زدند
⬛️‌ ‌‌روز سیزدهم ◾️انتقال اهل بیت به زندان عبیدالله ▪️‌عبيدالله بن زياد دستور داد كه اهل بيت (ع) را به زندان برگردانند و توسط ‏قاصدان خبر قتل امام حسين (ع) را در همه جا منتشر كرد.‏ ▪️طبري نقل كرده است كه پس از شهادت امام حسين (ع) و ورود ‏كاروان اسيران به كوفه، عبيدالله دستور داد آنان را زنداني كنند، اهل بيت (ع) در زندان به ‏سر مي‌بردند كه ناگهان سنگي در زندان افتاد و به آن نامه‌اي بسته شده وقتي نامه را ‏گشودند در آن نوشته بود كه پيكي تندرو به سوي شام نزد يزيد رفته است و جريان شما ‏را براي او گزارش كرده‌اند، آن قاصد در فلان روز از كوفه بيرون رفت و در فلان روز به كوفه ‏مي‌رسد پس اگر صداي تكبير شنيدند بدانيد فرمان كشتن شما را آورده است و اگر صداي ‏تكبير نشنيديد امان و سلامتي است انشاءالله.‏ ▪️هنوز دو يا سه روز به بازگشت آن پيك مانده بود كه باز سنگي در ميان زندان افتاد و در آن ‏نامه‌اي بود كه در آن نوشته شده بود اگر وصيتي داريد بكنيد كه در فلان روز در انتظار ‏بازگشت آن پيك خواهيم بود! ▪️آن روز فرا رسيد ولي صداي تكبير شنيده نشد و يزيد نوشته ‏بود كه اسيران را به دمشق روانه كنند.‏ ▪️عبيدالله بن زياد به يزيد نامه‌اي نوشت و او را از شهادت حسين (ع) و اهل بيت (ع) با خبر ‏ساخت، چون آن نامه به دست يزيد رسيد و از مضمون آن اطلاع حاصل كرد، در جواب آن ‏نامه به عبيدالله دستور داد كه سر مقدس امام حسين (ع) و سرهاي ساير شهدا را به ‏همراه اسيران و لوازمي كه با خود دارند به شام گسيل دارد. ابن زياد دستور داد تا سر ‏مقدس امام حسين (ع) را در ميان كوچه‌هاي كوفه بگردانند.‏ راس ابن بنت محمد و وصيته لعنا ظرين علي قناه يرفع والمسلمون بمنظر و بمسمع لا منكر منهم و لامتفجع كحلت بمنظرك العيون عمايه واصم رزوك كل اذن تسمع ايقظت اجنانا و كنت لها كري و انمت عيناً لم تكن بك تهجع ما روضه الا تمنت آنها لك حفره و لخط قبرك مضجع سر پسر دختر پيامبر وحي برابر ديدگان مردم بر نيزه بلند مي‌شود و مقابل چشم و ‏گوش مسلمين است و هيچكس نه انكار مي‌كند و نه زاري مي‌نمايد، چشمها از ديدن ‏مصيبت تو كور شوند و عزا و مصيبت تو هر گوش شنوايي را كر نمايد، ديدگاني كه تو ‏باعث خواب آنها بودي بيدار و چشمي كه از ترس تو به خواب نمي‌رفت خواباند هيچ باغ و ‏گلستاني نيست مگر آنكه آرزو دارد قبر و آرامگاه تو باشد.‏
💢 تجربه تلخِ سودان را جدی بگیریم 🔹کشوری بود بنام سودان با ۹۷ درصد جمعیت مسلمان، دومین کشور بزرگ قاره آفریقا و از نظر معادن و ثروت در وضعیت مناسبی بود. دیدگاه های سیاسی این کشور به ایران و جبهه مقاومت و شخص رهبری نزدیک بود. 🔹کم کم فشارهای بین المللی به این کشور زیاد شد؛ آمریکا و اروپا تحریمش کردند؛ اسرائیل به توطئه داخلی کشور دامن زد و کشورهای عربی و خصوصا عربستان به فشار بر او اضافه کرده، بگونه ای که حتی در سال ۱۳۹۲ اجازه عبور هواپیمای آن بر فراز آسمانش را ندادند، چون راهی ایران بود. 🔹عمرالبشیر رییس جمهور این کشور بعد از مقاومتی سخت، به خیال خودش تسلیم شد تا بتواند فشارهای بین المللی را کم کرده و از مواهب رابطه با غرب و عرب بهره ببرد و آنها که به ظاهر یک خواسته بیشتر از او نداشتند: دست کشیدن و جدایی از جمهوری اسلامی ایران!!! 🔹او تسلیم شد و رسماً با ایران قطع رابطه کرد و در پیمانهای ضد ایرانی عضو شد. اما باز رابطه با کشورهای عربی و غربی بهبود نیافت. او قدمی دیگر برداشت تا بتواند اعتماد سازی کند و آن قدم شوم، نامش رفراندوم بود!! 🔹رفراندوم انجام داد و در کمال تعجب کشور به دو تکه تقسیم شد و سودان شد دو کشور شمالی و جنوبی که سازمان ملل و کشورهای غربی و عربی نیز آنرا با رسمیت شناختند، اما باز ماجرای مصیبت سودان تمام نشد. 🔹سودان رسماً دشمنی خود با ایران و جبهه مقاومت را اعلام کرد و حتی در دفاع از عربستان به یمن هم لشکر کشی کرد. آمریکا و عربستان و دیگران هم تحریم های خود را برداشتند، اما بهانه ای جدید پیدا شد و آن اینکه عمر البشیر دیکتاتور بوده و باید از قدرت کناره گیری کند. او هم چاره ای نداشت و از قدرت کنار رفت، اما بجای منزل به زندان انداختنش!!! 🔹دیگر نه سودانی بود، نه سیاست خارجیِ حامی ایران و نه عمرالبشیری که حتی بر خلاف همه دیدگاه‌هایش با اسراییل هم وارد رابطه شده بود، اما مصیبت سودان ادامه داشت. 🔹در سودان کودتا کردند، جنگ داخلی راه انداخته و هزاران نفر کشته و زخمی شدند و دنیایی که این همه وعده به سودان داده بود، فقط دارد تماشا می کند و از کشته شدن مردم و ویرانی این کشور لذت می برد. 🔸حال مقایسه کنید سرنوشت سودان را با کشورهایی همچون ایران، سوریه و یمن که دقیقا همین خواسته ها را از آنها داشتند. اینان تحریم‌ها و فشارها را تحمل کردند و ایستادند تا نشان دهند هزینه مقاومت بسیار کمتر از هزینه تسلیم است. 🔸و سودان شد درس عبرتی برای مردم ایران تا بدانند چطور در پس هر عقب نشینی از محور مقاومت و دیکتاتور دانستن رهبران سیاسی و حتی رفراندوم ادعایی آنان، پایان کار کشوری به نام ایران با تجزیه و جنگ داخلی هدفگذاری شده است. 🔸اما مقاومت و اطاعت از رهبری تمام این معادلات را برهم میزند..