eitaa logo
کانال سید حسین کشفی
1هزار دنبال‌کننده
151 عکس
57 ویدیو
196 فایل
🔸یادداشت هایی با رویکرد دینی از سید حسین کشفی 🔹محصّل و مدرّس حوزه علمیه قم ارتباط با ادمین: @s_h_kashfi
مشاهده در ایتا
دانلود
⚡️نگاه به قبر حضرت علی اکبر 🔹عن الصادق (علیه السلام) انه قال: فَإِنَّهُ [ جَدِّيَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ] غَرِيبٌ بِأَرْضِ غُرْبَةٍ يَبْكِيهِ مَنْ زَارَهُ وَ يَحْزَنُ لَهُ مَنْ لَمْ يَزُرْهُ وَ يَحْتَرِقُ لَهُ مَنْ لَمْ يَشْهَدْهُ وَ يَرْحَمُهُ مَنْ نَظَرَ إِلَى قَبْرِ اِبْنِهِ عِنْدَ رِجْلِهِ 🔸ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: جدّم حسين بن على (عليهما السّلام)، در سرزمين دور دست غريب مى‌باشد هر كس به زيارتش رود بر او مى‌گريد و آن كس كه بر سر مزارش حاضر نشود بر او اندوهگين مى‌شود و هر کس با او در کربلا نبوده باشد برای او [و مصائبش] مى‌سوزد و آن كس كه به پائين پاى آن حضرت به قبر فرزندش بنگرد بر آن حضرت ترحّم مى‌كند. 📚کامل الزيارات، ص ۳۲۴
💠 حمله وهابى ‏ها به كربلا و ماجرای برداشتن تربت توسط صاحب ریاض ❖ آیت الله العظمی شبیری زنجانی: ● در سال 1216ق وهابى ‏ها به كربلا حمله مى‏ كنند و مردم آنجا را قتل عام مى‏ كنند. به نجف هم حمله مى ‏كنند، ولى چون قبلاً خبردار مى‏ شوند، آمادگى پيدا مى ‏كنند و آنها نمى ‏توانند كارى بكنند، اما كربلايى ‏ها غافل‏گير مى ‏شوند. از جمله به منزل صاحب رياض مى‏ ريزند تا او را بكشند. در آن موقع، رئيس روحانیت كربلا، مرحوم صاحب رياض بود. خانواده‏ اش با عجله از آنجا خارج مى ‏شوند، ولى خود صاحب رياض با طفل شیرخواری زير يك سبد مى ‏مانند و نمى ‏توانند خارج بشوند. آنها داخل خانه صاحب رياض مى ‏ريزند كه صاحب رياض را بكشند ولى او را پيدا نمى ‏كنند. عجيب اين است كه در تمام آن مدتی که مشغولِ گشتنِ خانه بودند آن طفل شيرخواره هيچ گريه نمى ‏كند و اين معجزه بود. وهابى ‏ها يك روز در كربلا قتل عام مى ‏كنند و بعد هم به قصد نجف از شهر خارج مى ‏شوند. ● یکی از بيوتى كه در زنجان رياست داشتند، بيت آميرزا ابوالقاسم بود. آميرزا ابوالقاسم مؤسّس ميرزايى ‏هاى زنجان است. پدرش (آقا سيد كاظم) شاگردِ صاحب رياض و ساکن نجف بود. وقتى مطلع مى ‏شود كه وهابى ‏ها به منزل صاحب رياض حمله كرده‏ اند، مى‏ گويد زودتر برويم استادمان را نجات بدهيم. به منزل صاحب رياض مى‏ روند و ايشان را با آن طفل شيرخواره از زير سبد نجات مى‏ دهند. نفس‏هاى آخرشان بوده و اگر دير مى‏ آمدند، تلف مى ‏شدند. بعد مى‏ گويند برويم حرم را زيارت كنيم. غسل مى ‏كنند و به حرم مى ‏روند. ● وقتی به حرم مى‏ روند، مى‏ بينند كه وهابى‏ ها ضريح مطهر را برداشته‏ اند و سوزانده‏ اند و با آن قهوه درست كرده‏ اند! با آنكه قهوه را حرام مى‏ دانستند. مى‏ بينند كه گوشه‏ اى از قبر شكاف برداشته است. آسيد كاظم نگاه مى‏ كند و مى‏ گويد: من قطعه‏ اى از بدن شریف را حس مى‏ كنم. صاحب رياض هم نگاه مى ‏كند و مى ‏گويد: نظر من هم همين است. (البته الآن ترديد دارم كدام تقدّم داشت)  سپس آسيد كاظم مى‏ گويد: الآن وقت تربت برداشتن است. ايشان دستمال سفيدى داشت. با دست مقدارى از تربت را برداشت و در دستمال گذاشت. دستمال قرمز شد. مقدارى از آن تربت را خودش برداشت و مقدارى هم به صاحب رياض داد. ● وقتی آسيد كاظم از دنيا رفت، برادرش ميركريم كه فرد ساده ‏اى بود، آن تربت را برداشت و تبديل به مهر كرد و بين اين و آن تقسيم نمود. آميرزا ابوالقاسم كه در آن وقت سيزده ـ چهارده ساله بود، وقتى از جريان مطّلع مى ‏شود، خيلى به اين طرف و آن طرف مى ‏زند و بالأخره يكى از آن مهرها را بدست مى ‏آورد و اين مهر پيوسته در بيت آميرزا ابوالقاسم بود. وی به پسرانش سفارش مى‏ كند كه قدر اين تربت را بدانيد كه چنين ويژگيهايى دارد 📚 جرعه‌ای از دریا، ج۲، ص۳۳۵ @madras_emb
⚡️ مرحوم میرزا ابوالقاسم زنجانی در کتاب نار الل‍ه الموقدة این ماجرا را مفصّلاً شرح داده است. صدیق گرامی آقای علی قنبری بیدگلی به نسخه خطی این کتاب دست یافته و در کانال چراغ مطالعه در تلگرام منتشر نموده اند که حقیر عین آن را در اینجا تقدیم می کنم. @seyyed_hossein_kashfi
📜 گزارشی از کشتار وهّابیون در کربلا و تخریب ضریح و ماجرای تربت عجیب حسینی / ۱ ✍🏻 به قلم آیةالل‍ه حاجی میرزا ابوالقاسم مجتهد زنجانی 📖 (نقل از: نسخهٔ خطّیِ کتاب نار الل‍هِ الموقَدة به خطّ مؤلّف، ص۲۵۷ - ۲۵۸) 🩸 انتشار برای اوّلین بار | به‌مناسبت روز عاشورا (مرداد ۱۴۰۲) @cheraghe_motaleeh @seyyed_hossein_kashfi
☝🏻☝🏻☝🏻 📜 گزارشی از کشتار وهّابیون در کربلا و تخریب ضریح و ماجرای تربت عجیب حسینی / ۱ ✍🏻 به قلم آیةالل‍ه حاجی میرزا ابوالقاسم مجتهد زنجانی 🩸 انتشار برای اوّلین بار | به‌مناسبت روز عاشورا (مرداد ۱۴۰۲) 🔹 «سمعتُ و سمع جمعٌ من أهل بیتنا و أعمامنا عن والدنا العلّامة – أعلی الل‍ه [؟ تعالی؟] مقامه – ما ذکره في لیلة توفّي صبیحَتَها، بعد أن خلّت اللیلة من الأغیار، و قال: إنّ في صدري لعجائب قد بقیت في محلّها و لکنّي أذکر لکم حکایة معجبة مبکیة، و هي أنّ الطائفة الطاغیة الوهّابیة لمّا دخلت مشهد الحسین – علیه السلام – فقتلت أهله قتلاً عامّاً و کنّا یومئذ نتلمّذ عند المیر سیّد عليّ الطباطبائيّ – أعلی الل‍ه مقامه –. فاستولت الوهّابیّة علی مشهد الحسین، فالتجأ کلّ من الطلّاب و المجاورین و أهل المشهد إلی مکان شریف، و التجأ جمع کثیر و جمّ غفیر إلی الحایر، حتّی امتلأ الحایر و الرواق و الإیوان و الصحن امتلاءً شدیداً. و اتّفق لي أنّي التجأت إلی قبر أبي الفضل العبّاس، و کان المولی زکيّ الماسولجي معي (و شخص آخر، ذکر اسمه فنسیته الآن؛ فإنّي لمّا سمعته ذلک عن والدي کنت لم أبلغ الحلم و کنت صغیراً و کنت من المُنصِتین المستمعین.) قال: فغلّقنا باب الحرم من ورائه بعد أن دخلنا فیه. فلمّا دخلت الوهّابیّة بلد الحسین أمرهم رئیسهم بقتل ما یجدونه من الإنس و الحیوان، من الإناث و الذُکران، من الرجال و النِسوان، حتّی المرتضعات من الصبیان، إلی ثلاثة أیام! فقتلوا من أهل الحسین – علیه السلام – و الطلّاب و المجاورین حیثما وجدوهم، خصوصاً في حرم الحسین و رواقه و إیوانه و صحنه؛ فإنّهم قتلوهم أجمعین. فجلس رئیسهم فوق الکرسيّ في الروضة و أمرهم بنهب الروضة و ما فیها. فنهبو الروضة المنوّرة، فذهبوا بذهبها، و فضّوا بفضّتها و جواهرها و زینتها، و کسروا ضریحها و أحرقوها، و طبخوا في الروضة بعیدان الضریح و أخشابه قهوة فشربوها. ثمّ نبشوا ما أحاطه الضریح فلم یجدوا شیئاً، فخلّوا و رجعوا و لم یتعرّضوا بروضة العبّاس، فسَلِمَ مَن کان فیها. 🔸 فرأیت ذاتَ لیلةٍ في المنام شخصاً عجیباً مُهیباً یقبل إليّ و رأیته أنّه من الرأس إلی القدم مشتمل علی عیون ناظرة. فلمّا قرب منّي فقمت خوفاً منه و من العیون الناظرة في رأسه و جسده سوی عینیه. فسبقت إلیه و بادرت علیه فقلت له: ما رأیت مثلک آدمیّاً. فقال في جوابي: ما رأت عین الدهر مثلي آدمیّاً قطّ! قلت: فمن أنت؟ قال: أنا الحسین المظلوم! فلمّا سمعت ذلک منه فهابني کلامه و ما استطعت أن أسأله عن شؤون العیون، فبقیت متحیّراً و أنظر إلیه. ثمّ قال: لِمَ لا تنشد في حقّي شعراً؟ فقلت: لا أقدر علی إنشاد الشعر. فتقدّم إليّ فکتب بسبّابة یده الیمنیٰ المبارکة علی صدري ما کتب. فما علمت ما کتب. فقال: أنشد. فانتبهت من النوم فجری علی لساني من غیر فکر: صحن و ایوان لاله‌گون شد، داد بیداد از سعود اه[= إلی آخره]. فما کان عندنا سراج و لا قلم و لا مداد. فرأیت أن الطبع یترشّح منه الشعر بیتاً فبیتاً، حتّی أنشدت نوحة طویلة في قتل الوهّابیّة أهل الحسین و الطلّاب و المجاورین؛ إذ قتلت الوّهابیّة یومئذ أهل الحسین علیه السلام قتلاً ذریعاً عامّاً. فلمّا أیقنّا بذهاب الوهّابیّة خرجتُ من اللیلة الرابعة، و معي المولیٰ زکيّ الزاهد الماسولجي – ره – (و ذکر ثالثاً نسیت اسمه). فأردنا أن نزور أبا عبدالل‍ه الحسین. فما مررنا ب‍سکّة [= همان سکّوی فارسی] و لا بالصحن المقدّس و لا بالإیوان المعلّیٰ و لا بالرواق المطهّر إلّا و قد تخطّینا فوق القتلیٰ. فلمّا قربنا من الروضة سمعنا ضجّة و نیاحة. فوردنا الصحن فسمعنا الضجّة و النوحة من الحرم. فلمّا دخلنا الإیوان فإذا ینشدون النوحة التي أنشدتها بالفارسیّة! فتعجّبت من ذلک، فقلت في نفسي: إنّ هذه النوحة هي التي أنشدتها في اللیلة الماضیة و لم یسمعها أحد منّي و لا کتبتها في شيء! فاستعجبت من ذلک غایةَ الاستعجاب، و استعجب مَن کان معي مِن الأصحاب. فدخلنا الحرم فإذا لیس فیه دیّارٌ. فزرنا الحسین – علیه السلام – و بکینا کثیراً في ظلمة اللیل. فخرجنا من الحرم فسمعنا الضوضاء من مخیّم خیام الإمام الذي یسمّونه بخیمة‌کاه[گاه] فقصدناه. فلمّا قربنا منه فسمعنا نائحاً ینشد النوحة المذکورة! فازداد التعجّب علی التعجّب! فلمّا دخلنا المخیّم فلم نر فیه أحداً و لا سمعنا صوتاً! فلمّا خرجنا منه سمعنا النیاحة من الحرم! فتشرّفنا بالحرم فسمعنا منه ما کنّا سمعناه أوّل وحلةٍ. فلمّا جئنا إلی باب الحرم فإذا کان الحرم خالیاً مثل الأوّل! 👈🏻 [ادامه در فرستهٔ بعدی] @cheraghe_motaleeh @seyyed_hossein_kashfi
📜 گزارشی از کشتار وهّابیون در کربلا و تخریب ضریح و ماجرای تربت عجیب حسینی / ۲ ✍🏻 به قلم آیةالل‍ه حاجی میرزا ابوالقاسم مجتهد زنجانی 📖 (نقل از: نسخهٔ خطّیِ کتاب نار الل‍هِ الموقَدة به خطّ مؤلّف، ص۲۵۹ - ۲۶۰) 🩸 انتشار برای اوّلین بار | به‌مناسبت روز عاشورا (مرداد ۱۴۰۲) @cheraghe_motaleeh @seyyed_hossein_kashfi
☝🏻☝🏻☝🏻 👈🏻 [ادامه از فرستهٔ قبلی] 📜 گزارشی از کشتار وهّابیون در کربلا و تخریب ضریح و ماجرای تربت عجیب حسینی / ۲ ✍🏻 به قلم آیةالل‍ه حاجی میرزا ابوالقاسم مجتهد زنجانی 🩸 انتشار برای اوّلین بار | به‌مناسبت روز عاشورا (مرداد ۱۴۰۲) 🔹 فلمّا خرجنا سمعنا الضجّة و الأصوات أیضاً من خیمه‌کاه! فذهبنا إلیه فما رأینا أحداً! و بالجملة اتّفق لنا الذهاب إلی الحرم و إلی خیمه‌کاه ثلاث مرّات و في کلّها سمعنا الأصوات و إنشاد هذه النوحة فما رأینا أحداً حتّی طلع الفجر. 🔸 فرأینا الدروب و الصحن و الإیوان و الحرم مصبوغة بالدماء، و الأجساد من الصغیر و الکبیر [؟] مطروحة في الشوارع و البیوت، لا تعدّ و لا تحصی. حتّی رأینا أنّ الأطفال الرُضُع في قماطاتها مقطوعة مطروحة بین القتلیٰ. و لَعَمرنا کأنّنا رأینا قضیّة یوم الطفّ ثانیاً بالعیان! 🔹 فأردنا أن نتفقّدا أستادنا المیر سیّد عليّ – ره –، فقصدنا داره لنعلم هل هو حيّ أو صار مقتولاً؟ لِما کنّا نسمع في روضة أبي الفضل من صیحة الوهّابیة، ینادون بأصواتهم النکرة – مُصلِتین سیوفَهم و شاکین و شاهرین سلاحَهم –: أین سیّد المشرکین؟! و کنّا نظنّ أنّهم وجدوه و قتلوه. فدخلنا داره فإذا لیس فیه دیّار. فتفحّصنا داره فإذا في صحن داره شَوکٌ کثیرٌ. فمِن إلهامات الل‍ه تعالی رددناه إلی طرف فإذا جناب السیّد تحته في حالة لا یمکن تقریره، و قد غارت عیناه من الخوف و الجوع و العطش في تلک المدّة و فیه رمقٌ مّا. 🔸 فذهبت إلی منزلي – و کان أقرب المنازل إلی منزله – و قد کنت ادّخرت في خِدرِه قلیلاً من سقطات الأخباز الدقیقة الرقیقة التي یقال لها بالترکيّ: اُفاق. و لمّا کان الخدر مظلماً لم یدخله و لم یظفر به أحد. فجمعتها فجئت بها إلی حضرة السیّد – أعلی الل‍ه مقامه – فقسّمتها بینه و بین رفقائنا. فأکلنا منها فقوینا في الجملة فقصدنا جمیعاً زیارة الإمام المظلوم – ع –. فلمّا قربنا باب السدر سمعنا من أزجّ [= گودال، گودی؛ منتهای محدّبِ چیزی، مثل ته نیزه] مقام رأس الحسین – علیه السلام – نیاحة نایحة کاد تقطع شریانات قلوبنا! فذَهَبَت بنا القرار فجلسنا عند أوّل درجاته فاستمعناها، و کیف استمعناها؟! کان ترتعدُ الفرایص و الرکب منّا من استماعها! فطلب السید الطین و الحجارة فسددنا مدخل الأزجّ لئلّا یسمعها أحد، خوفاً من أن یسمعها أحد، إذ لم یکن غالب الناس بل أغلبهم أن یستطیعوا سماعها، فضلاً عن استماعها. 🔹 فتجاوزنا عن ذلک المقام و دخلنا الصحن فرأیناه محمرّاً بل بحراً مملوّاً من الأجساد المضرّجة بالدماء. فتخطّینا فوق الأجساد من باب السدر إلی باب الحرم و کانت الأجساد مطروحة بعضها فوق بعض کأوراق الأشجار في آخر الخریف! فلمّا دخلنا الحرم فرأیناه منهوباً لیس فیه شيء من الزینة؛ و قد خرّبوا الضریح المطهّر و أحرقوا أکثر أضلاعه و [؟ أجزائه؟] و من الدرجات التي یدخل منها إلی أزجّ فیه القبر الشریف و قبر ولده عليّ و سائر الشهداء حفروا موضعاً قریباً من حفرة الشهداء، فأغشی الل‍ه أبصارهم و لم یجدوا شیئاً فخلّوها. 🔸 فتقدّمت إلی ما حفروها فإذا بروزنة إلی أزجّ تشمّمت منها رایحة هبّت و مرّت عليّ أحسن من المسک و العنبر. و کان في جیبي زناد و حجر و شمع ملفوف یقال لها: شمع‌پیچ. فنوّرت الشمع و أدخلت رأسي إلی الروزنة فإذا أجساد مقطّعة یلي بعضها بعضاً و لم یکن لجسد من الأجساد رأس و کلّهم طريّ بلا أکفان. فلمّا اطّلعت علی الحال فخرجت إلی الرواق و أخبرت السیّد الأستاد – قدّس سرّه – بما شاهدته. فقصد هو أیضاً أن یراهم بالعیان. تقدّمت علیه فنوّرت الشمع له و أعطیته إیّاه فأدخلته من الروزنة إلی الأزجّ فرأی بالعیان ما رأیته. فقعد في درجة فطیّناها[؟] فمددت یدي حین طیّنناها[؟] إلی السرداب فأخذت من تربته قبضة کاملة ثمّ سددناها فخرجنا من الدرج. 🔹 انتهی ما نقله والدي الماجد، حشره الل‍ه مع أجداده الأماجد. و کانت هذه التربة في بیتنا. و لمّا کنّا صغاراً بعد والدنا أتلفها بعض أعمامنا من حیث لا یشعر، زعماً أنّه یحسن صنعاً؛ حیث أعطاها من یصنع منها له لوحاً، و لم یدر أنّه کنزٌ لا یفنی، و شفاءٌ لکلّ مرضیٰ، و مال للصغار من ذراري المصطفی و المرتضی، صلوات الل‍ه علیهما و آلهما. و غفر الل‍ه عن عمّنا الذي کان لم یعلم الزلفیٰ من الهلکیٰ و لا الهلکیٰ من الزلفیٰ! فإنّه یغفر من یعمل بسوء جهالة.» 📖 (نقل از: نسخهٔ خطّیِ کتاب نار الل‍هِ الموقَدة به خطّ مؤلّف، ص۲۵۷ - ۲۶۰) 👓 (خوانش از: قنبری؛ با تشکّر ویژه از جناب میرغوغای بزرگوار) @cheraghe_motaleeh @seyyed_hossein_kashfi
گزارش حاج میرزا ابوالقاسم مجتهد از کشتار وهّابیون در کربلا و تخریب ضریح و ماجرای تربت عجیب حسینی / ۱ ✍🏻 ترجمهٔ فارسی به‌کوشش آقای محمّدحسین نصیریانی از یزد 🔹 در شبی که بامداد آن والد علامه از عالم فانی پرکشیدند ومجلس خالی از اغیار گشت، فرمودند:در سینه ی من عجائبی است که همانجا باقی گذاشتم لیک از برای شما حکایتی می گویم شگفت انگیز که آدمی را می گریاند وآن عبارتست از : زمانی که وهابی ها به کربلا یورش آوردند، مادر خدمت میرسیدعلی طباطبائی(اعلی الله مقامه) درس میخواندیم. وهابی ها بر حائر حسینی چیره شدند و هرکسی از طلاب و مجاورین و ساکنین کربلا به مکان شریفی پناه می برد و گروه زیادی به حرم أبی عبدالله الحسین(ع)  پناه بردند به حدی که صحن و ایوان و رواقِ حرم پر از جمعیت شد. 🔸 بنده و مولی زکی ماسولجی وشخص دیگری که نامش فراموش کرده ام( زیرا زمانی که این حکایت را از پدرم شنیدم هنوز بالغ نشده بودم و از جمله ساکتین شنوندگان بودم) به حرم حضرت عباس(علیه السّلام ) پناهنده شدیم. داخل حرم که شدیم در را از پشت بستیم. 🔹 وهابی ها که داخل کربلا شده بودند به دستور رئیس شان تا سه روز هر حیوانی (نر و ماده) و هر انسانی( مرد و زن) و حتی بچه های شیرخواره را می یافتند به قتل می رساندند. از اهل کربلا و طلاب و مجاورین مخصوصا افرادی که در صحن و رواق و ایوان حرم أبی عبدالله علیه السلام جمع شده بودند همه را کشتند. 🔸 رئیس شان روی صندلی در روضه منور نشست و دستور به غارت داد. از طلا ونقره و جواهرات و زینتهای  دیگر روضه منور هر چه بود غارت کردند. ضریح چوبی را شکستند و آتش زدند و با آن قهوه درست کردند و نوشیدند. بعد از این پیرامون ضریح را حفر نمودند ولی چیزی نیافتند، لذا رهاکردند و بازگشتند و متعرض حرم حضرت عباس(علیه السلام)  نشدند، لذا هر که بدانجا پناهنده شده بود در امان ماند. 🔹 بعد ازین واقعه شبی در عالم خواب دیدم‌: شخصی با هیبت و وقار- که از سر تا قدم بر پیکرش چشمهایی هستند که می نگرند! - به سوی من می آید. به جز چشمان خود آن شخص از هیبت و پیکرش که تماما چشم بود ترسیدم واز جای خویش برخاستم.قبل از اینکه او به من برسد به سویش شتافتم و گفتم: آدمی چون تو ندیدم. در جوابم گفت:چشم روزگار آدمی  مانند من ندیده است! گفتم: تو کیستی؟ گفت:من حسین مظلومم. وقتی جواب را ازیشان شنیدم از هیبت سخنش نتوانستم از سرِّ چشم های بر قامتشان سؤال کنم، ولذا متحیّر ماندم و بدو می نگریستم. سپس به من فرمود:چرا در حقّ من شعری نمی سرایی؟! عرض کردم : نمی توانم شعر بسرایم. حضرت به سویم آمدند و با انگشت سبابه ی دست راست بر سینه ام چیزی نوشتند که ندانستم چه بود و فرمودند: شعربسرای. از خواب بیدار شدم و بدون تامل بر زبانم این شعر جاری گشت: صحن و ایوان لاله گون شد/داد و بیداد از سعود در نزدم چراغ و قلم و مداد نبود تا بنویسم،بعد ازین دیدم تک تک ابیات شعر ازقلب ودلم می جوشد تا اینکه نوحه ی بلندی در قتل عام مردم کربلا و طلاب و مجاورین سرودم؛ زیرا وهابی ها فجیع و فراگیر کشتارکرده بودند. 🔸 شب چهارم وقتی یقین یافتیم وهابی ها رفتند، بنده و مولی زاهد سولماجی(ره) و شخص دیگری(نامش را فراموش کردم) از حرم حضرت عباس(علیه السلام) بیرون آمدیم. زیارت امام حسین علیه السلام را قصد کردیم. از هر جا میگذشتیم از روی پیکر کشته گان قدم بر می داشتیم[منظور شدت کشتار وحشیانه وهابی ها و کثرت کشته گان] . وقتی نزدیک روضه منور شدیم صدای شیون و زاری شنیدیم. داخل صحن شدیم، دیدیم از حرم صدای شیون و زاری می آید. وقتی داخل ایوان شدیم، متوجه شدم نوحه ای که به فارسی سرودم را میخوانند، ازین واقعه شگفت زده شدم و با خودگفتم: این همان نوحه ای هست که شب گذشته سرودم و احدی از من نشنیده و نه حتی آن را نوشته ام! خیلی شگفت زده شدم و همچنین  همراهانم. داخل حرم که شدیم هیچ کس نبود. سپس امام حسین علیه السلام را زیارت کردیم و در تاریکی شب بسیار گریستیم. 🔹 بعد ازین از حرم خارج شدیم و صدای شیون و زاری از جانب خیمه گاه شنیدیم، بدان سو رفتیم و وقتی نزدیک شدیم، شنیدیم شیون کننده ای نوحه ی مرا می خواند.دوچندان شگفت زده شدم و وقتی داخل خیمه گاه شدم نه احدی را دیدیم و نه ناله ای شنیدیم! وقتی از خیمه گاه بیرون آمدیم صدای شیون از حرم شنیدیم، به آنجا مشرف شدیم دوباره نوحه را شنیدیم! وقتی به در حرم رسیدیم، دیدیم  مثل دفعه اول  احدی در آنجا نیست! 👈🏻 [ادامه در فرستهٔ بعدی] @seyyed_hossein_kashfi
گزارش حاج میرزا ابوالقاسم مجتهد از کشتار وهّابیون در کربلا و تخریب ضریح و ماجرای تربت عجیب حسینی / ۲ 🔹 از حرم که بیرون آمدیم، دوباره از خیمه‌گاه صدای شیون و زاری شنیدیم و مجدّداً بدان‌سو رفتیم و احدی را ندیدیم! خلاصه، ما سه بار به حرم و سه دفعه به خیمه‌گاه رفتیم و در هر بار صدای خواندن نوحه را شنیدیم، ولی احدی را ندیدیم تا صبح دمید. 🔸 روشنایی روز که بالا آمد دیدیم درها و صحن و ایوان و حرم مطهّر به خون کشته‌گان آغشته شده و پیکرهای بی‌شمار از کوچک و بزرگ در خیابان‌ها و خانه‌ها بر زمین افتاده است. حتّی کودک شیرخواره (در قنداق) تکّه‌شده بین کشته‌گان افتاده است. به جانمان سوگند گویی واقعه کربلا را به چشمان خود دوباره می‌دیدم. 🔹 بعد از این به تفقّد از استادمان میر سیّد علی برآمدیم. به سمت منزلش رفتیم تا بدانیم زنده است یا از جمله کشته‌گان؟ زیرا وقتی در حرم حضرت عبّاس (علیه السلام) بودیم، می‌شنیدیم وهّابی‌های سر تا قدم مسلّح، با شمشیرهای از نیام کشیده و برهنه، باصدای کریه‌شان فریاد می‌زدند: سیّدِ مشرکین کجاست؟! و ما گمان می‌کردیم او را یافته‌اند و به قتل رسانده‌اند. به منزل سیّد رسیدیم. داخل منزل که شدیم هیچ کس نبود. به جستجو در منزل پرداختیم و در صحن منزل با هیزم انباشته و زیادی مواجه شدیم. خدا به دل‌مان الهام نمود که هیزم‌ها را به کنار بزنیم و مواجه شدیم با جناب استاد میر سیّد علی در حالتی که به وصف نیاید. از شدّت ترس و گرسنگی و عطش چشمان مبارک‌شان فرو رفته بود و اندکی رمق در بدن‌شان مانده بود. 🔸 به منزلم رفتم (که نزدیک‌ترین مکان به منزل استاد بود). در پس پرده‌ای در منزل مقدار کمی از خرده‌نان‌هایی که به ترکی "اُفاق" گویند، ذخیره داشتم و چون پشت پرده تاریک بود هیچ کس بدان‌جا نرفته بود و بدین خرده‌نان‌ها دست نیافته بود. 🔹 خرده‌نان‌ها را جمع کردم و نزد سیّد استاد آوردم و بین استاد و سائر رفقا تقسیم نمودم. نان‌ها را خوردیم و مقداری نیرو گرفتیم و همه به قصد زیارت امام مظلوم رفتیم. وقتی نزدیک باب سدر شدیم، ناله‌ی شیون‌کننده‌ای را شنیدیم که نزدیک بود رگ‌های قلبمان از هم بگسلد. آرام و قرار از ما گرفته شد و در پلّه‌ی اوّل نشستیم و به ناله گوش دادیم و با چه حالی شنیدیم! بدن و زانوهایمان از شنیدنش به لرزه افتاد! 🔸 سید استاد مقداری خاک و سنگ طلب نمود تا فضای بازشده‌ی مقام رأس الحسین را مسدود نماید تا احدی صدا را نشنود، زیرا ترس از این داشت که کسی صدا را بشنود، چون اغلب مردم توان و طاقت رسیدن این صدا به گوش‌شان را ندارند، تا چه برسد به گوش دادن و شنیدنش! 🔹 از این مقام گذشتیم و داخل صحن شریف شدیم. صحن آغشته به خون، بلکه دریایی از خون پیکر کشته‌گان به خون آلوده جمع شده بود. اجساد کشته‌گان چون برگ پاییزی بر روی یک‌دیگر افتاده بود واز باب سدر تا در حرم از بالای پیکر کشته‌گان میگذشتیم. 🔸 وقتی داخل حرم شدیم، همه‌ی اموال و زینت‌ها را غارت کرده بودند. ضریح مطهّر را شکسته بودند و بیش‌تر از قسمت‌های آن را سوزانده بودند. وهّابی‌ها پیرامون پلّه‌هایی که از آن‌ها به طرف قبر مطهّر امام و فرزندشان علیّ اکبر و سائر شهدا راه داشت، چاله‌ای کنده بودند، ولی خدا پرده بر چشمان‌شان افکند و دست به چیزی نیافتند، لذا گودال را رها کرده بودند. 🔹 به سمت گودالی که وهّابی‌ها کندند رفتم، مواجه شدم با روزنه‌ای در جانب آن که بویی خوش‌تر از مشک و عنبر از آن می‌وزید. در جیبم آتش‌زنه و سنگ و شمع ملفوفی (که به آن شمع‌پیچ گویند) داشتم. شمع را افروختم و سر به روزنه داخل نمودم، ناگاه با پیکرهای قطعه‌قطعه‌شده که در کنار یک‌دیگر قرار گرفته بودند روبه‌رو شدم. هیچ پیکری سر در بدن نداشت و همه بی‌کفن و تازه بودند. 🔸 وقتی بر این احوال مطّلع گشتم به سوی رواق رفتم و آن‌چه مشاهده نمودم به سیّد استاد عرضه داشتم. او نیز خواست تا با چشم خود ببیند. بر او پیشی گرفتم و شمع را افروختم و به دست‌شان دادم. سپس سیّد استاد از همان روزنه به جانب قبور نگریست و با چشم خود دید آن‌چه من دیده بودم. سپس روی پلّه نشست و روزنه را گل گرفتیم و قبل از اتمام کار دست به سرداب مطهّر داخل نمودم و مشتی از تربت پاک پر نمودم. سپس روزنه را کاملاً مسدود نمودیم و از پلّه بیرون آمدیم. 🔹 حکایت والد علّامه به پایان رسید و این تربت در منزل ما بود. و چون ما، بعد از رحلت والدمان، کودکانی خردسال بودیم، بعضی از عموهای ما تربت را تلف نمود چون متوجّه ارزش آن نبود و گمان می‌کرد کار نیک انجام می‌دهد. تربت را به شخصی داد تا از آن مُهر بسازد و نمی‌دانست که این تربت گنجی بی‌پایان و شفای هر بیمار و مال اطفال صغیر از ذراری محمّد مصطفی و علیّ مرتضی می‌باشد. خدا بر عموی ما ببخشاید که نه می‌فهمید چه چیز باعث تقرب است و چه چیزی سبب هلاکت می‌شود (خوب و بد را تشخیص نمی‌داد). @cheraghe_motaleeh @seyyed_hossein_kashfi
◾️السلام علیک یا اباعبدالله 🔻همزمان با فرارسیدن ماه صفر ماه حزن و اندوه و اسارت آل الله، مطابق معمول سال های گذشته مراسم روضه منعقد می باشد. شرکت عموم مؤمنین خاصّه علمای اعلام تعظیم شعائرالله وموجب اجر اخرویست. 🔹سخنرانان: ۵شب اول: آیت الله سیدمهدی میرباقری ۵شب دوم: حجة الاسلام شيخ هادی الیاسی 🔸زمان : ۵شنبه ۱۴۰۲/۵/۲۶مطابق شب اول ماه صفر به مدت ۱۰ شب از ساعت۲٠/٣٠ 🔹مکان: خيابان چهارمردان، ابتدای کوچه۱۷، پلاک۱۴ بيت آيت الله شاه آبادى @Ayatollah_ShahAbadi
🔺روضه سالیانه بیت مرحوم آیت الله حاج آقا نصرالله شاه آبادی در دهه اول ماه صفر از امشب آغاز می گردد.
⚡️فرمایش کمر شکن 🔻از توصیه های عارف کامل مرحوم آیت الله العظمی میرزا محمد علی شاه آبادی ، به نقل از چهل حدیث مرحوم امام خمینی ▪️به مناسبت سوم صفر سالروز وفات عارف کامل مرحوم آیت الله العظمی شاه آبادی 🔸و از مفاسد بسيار بزرگ تعلق قلب به دنیا، چنانچه حضرت شيخ عارف ما، روحى فداه ، میفرمودند آن است كه اگر محبت دنيا صورت قلب انسان گردد و انس به او شديد شود، در وقت مردن كه براى او كشف شود كه حق تعالى او را از محبوبش‏ جدا میكند و ما بين او و مطلوباتش افتراق می اندازد با سخطناكى و بغض به خداوند از دنيا برود. 🔹 و اين فرمايش كمر شكن بايد انسان را خيلى بيدار كند كه قلب خود را خيلى نگاه دارد. خدا نكند كه انسان به ولي نعمت خود و مالك الملوك حقيقى سخطناك باشد كه صورت اين غضب و دشمنى را جز خداى تعالى كسى نمیداند. 📚شرح چهل حديث ، ص ۱۲۳ @seyyed_hossein_kashfi
⚡️امروز توفیق شد به دیدار عالم بزرگوار ، نوه گرانقدر مرحوم آخوند خراسانی، حضرت آیت الله حاج شیخ عبدالرضا کفایی مشرف شوم. 🔻ایشان متولد ۲۱ مهر ۱۳۲۶ در مشهد مقدس می‌باشند که تا سال ۱۳۵۰ در محضر والدشان مرحوم آیت الله میرزا احمد کفایی بوده و بعد از آن تا سال ۱۳۵۹ در حوزه علمیه مشهد به تحصیل و تدریس اشتغال داشته سپس به حوزه علمیه قم مشرف شده و به تحصیل خارج فقه و اصول نزد مرحوم آیت الله العظمی روحانی و تدریس سطوح عالی اشتغال داشته است. معظم له عالمی با وقار و مبادی با آداب و اخلاق اسلامی است. نزاکت و ادب، نظم و فضل، فصاحت و درایت در وجود او موج می‌زد. 🔸از ایشان درخواست کردم که نوشته‌ای را به رسم یادگار برایم بنویسند که ایشان هم محبت فرموده و نوشته ای سراسر نور و حکمت با دست خط زیبایشان برایم نوشتند که در ذیل ارسال می کنم. @seyyed_hossein_kashfi
⚡️دربان دل 🔻نوشته ای از آیت الله عبدالرضا کفایی خراسانی دامت برکاته: بسم الله الرحمن الرحیم از حکیم عارفی پرسیدند: «چگونه با این رتبه از معرفت دست یافته ای؟» در پاسخ گفت: «از دربانی.» گفتند: «دربانی چگونه به تو حکمت و معرفت آموخته؟» پاسخ داد: «بر در خانه دل خود نشستم و در بر هر اندیشه ای که برای خدا نبود بستم.» دل که چنین از غیر خدا خالی شود مهبط نور ربانی می گردد و در پرتو این نور حقایق عالم هستی بر دل اشراق می شود. خانه ای که اغیار در آن راهی ندارند جایگاه و پایگاه شایسته ای برای حضور یار خواهد بود. «دیو چو بیرون رود فرشته در آید.» همواره خانه ی دل آن عزیز مکرم پر از نور باد و چشم بد زمانه از او دور. قم _ دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ ، برابر با ۴ صفر المظفر ۱۴۴۵ هجری عبدالرضا کفایی خراسانی @seyyed_hossein_kashfi
⚡️نگهبان قلب 🔻مرحوم آیت الله العظمی علوی گرگانی: 🔹من با آیة الله العظمی اراکی خیلی ارتباط داشتم. خصوصی خدمتشان می رفتم و بعضی اوقات نیم ساعت، سه ربع خدمت ایشان می­نشستم. در یکی از جلساتی که با هم بودیم صحبتی از مرحوم آیة الله العظمی آقا سید محمدتقی خوانساری و قضیّه نماز باران ایشان به میان آمد که آقای اراکی فرمودند: به آقا سیّد محمّد تقی گفتم: شما خیلی جرأت کردید. چطور در میان آن همه جمعیّت انگلیسی منش رفتید و نماز باران خواندید؟ ایشان فرمودند: من وقتی به نماز ایستادم و الله اکبر گفتم، احساس کردم من با خود خدا در حال صحبت هستم و خودم را در مقابل خدا یافتم. در درون قلبم احساس کردم که الان از خدا هر چیزی را بخواهم خدا دعای مرا رد نمی­کند. قوّت قلب خیلی مهم است. 🔸بعد ایشان می فرمود: آقا سیّد محمّد تقی خوانساری، نگهبان قلب داشت. من از ایشان پرسیدم: حاج آقا، نگهبان قلب چیست؟ فرمود: نگهبان چه کار می کند؟ کار نگهبان مراقبت و بازرسی است هر کسی می خواهد از بیرون بیاید بررسی و تفتیش می­کند بعضی از بندگان خدا مثل ایشان، کنار قلب، نگهبان دارند. نمی گذارند هر چیزی وارد قلبشان شود. اما ما اینطور نیستیم. وقتی که به نماز می ایستیم اگر محصّل باشیم حواسمان به درس می رود، اگر بازاری باشیم فکرمان در بازار است؛ ما نگهبان نداریم که نگذارد بیگانگان وارد قلبمان شوند. وقتی به نماز می­ایستیم چیزی که در دل ما نیست خدا است. وقتی در دل ما بازار و بچّه و زن باشد آن نماز چه کاری می­تواند انجام دهد؟ 📚 آیت علم و عمل @seyyed_hossein_kashfi
⚡️معنای حریب 🔻استاد سید محمدجواد شبیری زنجانی (دامت برکاته) 🔹 درباره شعر منسوب به حضرت سید الشهدا (علیه السلام) در هنگام دفن حضرت مجتبی (علیه السلام): فلیس حریبا من اصیب بماله و لکن من واری اخاه حریب (مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۵) گفتنی است که کلمه «حریب» را به غارت زده ترجمه می‌کنند که ترجمه شیوایی است ولی کاملا دقیق نیست . 🔸برخی عبارت‌های لغویان را در این زمینه نقل می‌کنم : ▫️حریبه الرجل :ماله الذی یعیش به و الحریب الذی سلبت حریبته ، العین، ج ۳، ص ۲۱۴ ▪️و نیز در تهذیب اللغه، ج ۵، ص ۱۷ در این مصدر همچنین آمده است: یقال حرب فلان حَرَبا و الحرب ان یوخذ ماله کله فهو رجل حرب نزل به الحرب و هو محروب حریب ▫️و نیز ر.ک.المغرب ج ۱، ص ۱۹۰ حربه یحربه حَرَبا مثل طلبه یطلبه طلبا اذا اخذ ماله و ترکه بلا شیء و قد حرب ماله ای سلبه فهو محروب و حریب (صحاح، ج ۱، ص ۱۰۸ و نیز شمس العلوم، ج ۳، ص ۱۴۰۸) 🔹بنابر این پیام این بیت منسوب این است که کسی که برادرش را در خاک پنهان سازد ، تمام زندگی خود را از دست داده است. غارت زده به کسی که برخی از مالش را برده باشند هم اطلاق می‌شود ولی حریب کسی است که هم مال و زندگی او را گرفته باشند ، لذا کلمه غارت زده نمی تواند تمام معنای حریب را برساند. البته تا واژه قشنگ دقیقتری از غارت زده نیابیم بالاجبار در ترجمه همین کلمه را بکار می‌بریم که نزدیک به آن در مقدمه الادب ص ۱۲۱ در ترجمه حریب ذکر شده است : مال ستده ، غارت کرده . غرض من تخطئه کاربرد غارت زده به عنوان ترجمه حریب نبود بلکه می خواستم بگویم که این واژه را اگر توضیح دهیم لطافت شعر منسوب به حضرت بیشتر می شود. @seyyed_hossein_kashfi
⚡️ به لطف و عنایت اهل بیت (علیهم‌السلام) عازم نجف اشرف و کربلای معلی هستم و ان شاء الله دعاگوی همه دوستان و اعضای محترم کانال خواهم بود.
⚡️ محدث نوری احیاگر پیاده روی زیارت سیدالشهداء 🔻شیخ آقابزرگ تهرانی در نقباء البشر در احوالات استادش محدث نوری می نویسد: و مما سنّه في تلك الاعوام: زيارة سيد الشهداء مشيا على الاقدام، فقد كان ذلك فى عصر الشيخ الانصاري من سنن الاخيار و اعظم الشعائر؛ لكن ترك في الاخير و صار من علائم الفقر و خصائص الادنون من الناس، فكان العازم على ذلك يتخفى عن الناس لما في ذلك من الذل و العار، فلما رأى شيخنا ضعف هذا الامر اهتم له و التزمه فكان فى خصوص زيارة عيد الاضحى يكتري بعض الدواب لحمل الاثقال و الامتعة و يمشي هو و صحبه، لكنه لضعف مزاجه لا يستطيع قطع المسافة من النجف الى كربلا بمبيت ليلة كما هو المرسوم عند اهله؛ بل يقضي في الطريق ثلاث ليال يبيت الاولى فى (المصلى) و الثانية في (خان النصف) و الثالثة فى (خان النخيلة) فيصل كربلا فى الرابعة و يكون مشيه كل يوم ربع الطريق نصفه صبحا و نصفه عصرا، و يستريح وسط‍‌ الطريق لاداء الفريضة و تناول الغذاء في ظلال خيمة يحملها معه، و في السنة الثانية و الثالثة زادت رغبة الناس و الصلحاء بالامر و ذهب ما كان فى ذلك من الاهانة و الذل الى ان صار عدد الخيم في بعض السنين ازيد من ثلاثين لكل واحدة بين العشرين و الثلاثين نفرا 📚طبقات اعلام الشیعة، ج۱۴، ص۵۴۷ @seyyed_hossein_kashfi
⚡️ سید بحرالعلوم و پیاده روی نجف به کربلا 🔻مقام معظم رهبری آیت الله العظمی خامنه‌ای 🔹خاطره‌ی بحرالعلوم را عرض بکنیم که جالب است و نشان‌دهنده‌ی روحیّه و فضای نجف در دوران بحرالعلوم است؛ یعنی دویست سال پیش. ایشان بعد از مرحوم آقای بهبهانی مرجع شدند؛ یعنی مرحوم بحرالعلوم مثل کاشف‌الغطا مورد قبول بقیّه‌ی علمای بزرگ و شاگردان بزرگ مرحوم بهبهانی قرار گرفتند؛ و دیگران همه تسلیم شدند در مقابل ایشان و با طوع و رغبت ایشان را به‌عنوان رئیس انتخاب کردند. 🔸مرحوم بحرالعلوم اوّلِ ریاستش یک سفر پیاده از نجف حرکت کرد به طرف کربلا. در یکی از منازل اوایل راه خسته شدند و نشستند؛ مرحوم بحرالعلوم گفت من ضعیفم و امشب از اینجا نمیتوانم حرکت کنم. بعضی‌ها گفتند برویم؛ ایشان گفت نه، من میمانم؛ بعد این بیت را خواند: از ضعف به هرجا که نشستیم وطن شد وز گریه به هر سو که گذشتیم چمن شد 🔹 [این بیت از] طالب آملی [است‌]. شعرای عرب همراه ایشان بودند، به نظر من نکته‌ی خیلی جالبش اینجا است؛ اینکه حالا بحرالعلوم یک بیت شعر طالب آملی را بخواند، این خیلی عجیب نیست امّا اینکه ایشان در سفر زیارتی کربلا، از نجف تعدادی شاعر با خودش همراه کرده و میبرد، به نظر من مهم است؛ شعرای عرب گفتند که سیّدنا! شِنو معنی‌ هذا البیت؟ اینکه شما خواندید، چه بود؟ ایشان برایشان شرح داد، معنا کرد برایشان که اینکه خواندم معنایش این است و گفت حالا شما بسازید، و شعرای عرب شروع کردند [نظیر] این بیت را ساختن. 🔸این قضیه را من به نظرم در کتاب مرحوم حرزالدّین دیده باشم؛ آنجا نقل میکند که فلان کس این‌جوری گفت، فلان کس این‌جوری گفت، خود بحرالعلوم هم این‌جوری گفت؛ یعنی عالمی مثل بحرالعلوم که از لحاظ فقهی سرآمد است، از لحاظ معنوی [سرآمد است‌] -میدانید بحرالعلوم از لحاظ معنوی فوق‌العاده است و همان جنبه‌ی معنوی او هم شاید بود که موجب شد همه‌ی فقهای بزرگ که شاگردهای مرحوم بهبهانی بودند، در مقابل ایشان تسلیم شدند- با آن مقامات معنوی، با آن حالت عرفانی، با آن چیزهایی که نقل میکنند از ملاقات ایشان با حضرت و از این چیزها، وقتی که حرکت میکند از نجف برای سفر زیارتی پیاده به کربلا، با خودش شعرا را میبرد. 📚 ۱۳۹۴/۰۷/۱۳ ، بیانات در دیدار اعضاى ستاد برگزارى سومین جشنواره‌ى بین‌المللى شعر حوزه‌ @seyyed_hossein_kashfi
حسین جان من از کودکی بسته ام دخیل بر علم تو حسین جان وعده دیدار صبح اربعین در حرم تو @seyyed_hossein_kashfi
⚡️اطلاعیه مجلس روضه حسینیه مرحوم حجةالاسلام والمسلمین حاج سید محمود کشفی 🔹زمان: پنج روز آخر صفر، صبح ها از ساعت ۷ تا ۸:۳٠ 🔸مکان: تهران، خیابان ۱۷ شهریور، کوچه آبشار، کوچه شهید سماواتی، کوچه شهید سید عباس کشفی، پلاک ۱۴ @seyyed_hossein_kashfi
⚡️برات آزادى و عنايت رضوى (علیه السلام) 🔻شهید آیت الله دستغیب : 🔹محب صادق اهل‌بيت جناب حيدرآقا تهرانى نقل نمود در چند سال‌قبل روزى در رواق مطهر حضرت رضا عليه السلام مشرف بودم، پيرمردى را كه از پيرى خميده شده و موى سر و صورتش سفيد و ابروهايش بر چشمش ريخته حضور قلب و خشوع او مرا متوجه ساخت تا وقتى كه خواست حركت كند ديدم عاجز است از حركت كردن. او را يارى كردم در بلند شدن. پرسيدم منزلت كجاست تا تو را به منزل رسانم، گفت در حجره‌اى از مدرسه خيرات خان او را تا منزلش رساندم و سخت مورد علاقه‌ام شد به طورى كه همه روزه مى‌رفتم و او را در كارهايش يارى مى‌كردم. اسم و محل وحالاتش را پرسيدم، گفت اسمم ابراهيم از اهل عراق و زبان فارسى را هم مى‌دانست. 🔸ضمن بيان حالاتش گفت من از سن جوانى تا حال هر ساله براى زيارت قبر مطهر حضرت رضا عليه السلام مشرف مى‌شوم و مدتى توقف كرده وبه عراق مراجعت مى‌كنم و در سن جوانى كه هنوز اتومبيل نبود، دو مرتبه پياده مشرف و در مرتبۀ اول سه نفر جوان كه با من همسن و رفاقت و صداقت ايمانى بين ما بود و سخت با يكديگر علاقه و محبت داشتيم و مرا تا يك فرسخى مشايعت كردند و از مفارقت من و اينكه نمى‌توانند با من مشرف شوند، سخت افسرده و نگران بودند. هنگام وداع با من گريستند وگفتند تو جوانى وسفر اول و پياده به زحمت مى‌روى، البته مورد نظر واقع مى‌شوى، حاجت ما به تو آن است كه از طرف ما سه نفر هم سلامى تقديم امام عليه السلام نموده و در آن محل شريف، يادى از ما بنما پس آنها را وداع نموده وبه سمت مشهد حركت كردم. پس از ورود به مشهدمقدس با همان حالت خستگى وناراحتى به حرم مطهر مشرف شده پس از زيارت در گوشه‌اى از حرم افتادم وحالت بى‌خودى و بى‌خبرى به من عارض شد در آن حالت ديدم حضرت رضا عليه السلام به دست مباركش رقعه‌هاى بى‌شمارى است و به تمام زوار از مرد و زن حتى بچه‌ها رقعه‌اى مى‌دهد چون به من رسيدند چهار رقعه به من مرحمت فرمود، پرسيدم چه شده‌؟ به من چهار رقعه داديد، فرمود يكى براى خودت و سه تا براى سه رفيقت. عرض كردم اين كار مناسب حضرتت نيست، خوب است به ديگرى امر فرماييد اين رقعه‌ها را تقسيم كند. حضرت فرمود: اين جمعيت همه به اميد من آمده‌اند و خودم بايد به آنها برسم پس يكى از آن رقعه‌ها را گشودم چهار جمله نوشته شده بود: «بَرائَةٌ‌ مِنَ‌ النّار وَامانٌ‌ مِنَ‌ الْحِسابِ‌ وَدُخُولٌ‌ فِى الْجَنَّةِ‌ وَاَنَا بْنُ‌ رَسُولِ‌اللّهِ‌ صلى الله عليه و آله ». 📚 داستان های شگفت انگیز، ص۱۲۶ @seyyed_hossein_kashfi
🔸 لطف خسرو طوس 🔻اشعار مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی که به در خواست مرحوم حجة الاسلام والمسلمین سید علیمحمد وزیری یزدی _۸۰ سال پیش_ در تاریخ ۱۳۶۵ قمری سروده شده است: وحیدی ار چه وحیدی به معصیت لیکن مشو ز رحمت پروردگار خود مایوس فتاده [ای] چو به دریای غم مشو نومید بود که دست تو گیرد ز لطف خسرو طوس چه کیمای سعادت بود غبار درش چه باک باشدت ای دل ز طالع منحوس @seyyed_hossein_kashfi
⚡️دروس سید حسین کشفی در سال تحصیلی ۱۴۰۲ _ ۱۴۰۳: 1⃣ درس مکاسب محرمه (از ابتدا) 🔹زمان: ۷ تا ۸ صبح، شنبه تا چهارشنبه 2⃣ حدیث خوانی، کتاب کافی از ابتدای کتاب الحجة 🔹زمان: ۷ تا ۸ صبح، پنجشنبه 🔸مکان: مدرس فقهی امام محمد باقر علیه‌السلام ، مدرس شماره۷ ، خیابان معلم، نبش کوچه۲۱ 🔺شروع کلاس ها ان شاالله از روز چهارشنبه ۲۹ شهریور ماه (۴ ربیع الاول) میباشد. @seyyed_hossein_kashfi
⚡️ قابل توجه طلاب محترم درس مکاسب محرمه (از ابتدا) طرح جدید ۴۲۹ می باشد.