eitaa logo
کانال رسمی شهید حسین هریری
226 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
280 ویدیو
16 فایل
🌸کانال رسمی شهید حسین هریری🌸 🎋تاریخ تولد : 1368/08/03 تاریخ شهادت :1395/08/22 🌹محل شهادت : حلب - سوریه 🕊محل مزار شهید : مشهد - بهشت رضا (ع) زیر نظر همسر شهید🌹🌸 ارتباط با خادم: @shahid_hajali
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال رسمی شهید حسین هریری
 روز عرفه بود. من و حسین آقا به همراه خواهرم و همسرش برای قرائت دعای عرفه راهی بهشت رضا علیه السلام شدیم.سال اولی بود که برای دعا به آنجا میرفتیم.به قطعه ی شهدای مدافع حرم که رسیدیم دقیقا در همین مکانی که حالا گلزار حسینم هست،نشستیم. [هیچ وقت فکر نمیکردم روزی فرامیرسد که برای دیدارت باید به اینجا بیایم.همین جایی که بارهاباهم قدم زده ایم ونمازهای دونفره خوانده ایم] دعای عرفه شروع شد حسابی حالش دگرگون شده بود صورتش از اشک پرشده بود و یکی پس ازدیگری روی گونه هایش میغلتیدند. در اواسط دعا بود که تلفنش زنگ خورد. راه میرفت و صحبت میکرد نگاهش کردم. رنگ از رخسارش پریده بود حال عجیبی داشت  انگار خبر بدی را داده بودند خیلی نگران شدم. تلفنش که تمام شد دعا هم به پایان رسید وقتی که نزدیکمان شد ماهم بلند شدیم تا برسرمزار شهید مصطفی عارفی،شهید کاوه،شهید حسینی محراب،شهید شکوه السادات و چندین شهدای دیگر از شهدای دفاع مقدس برویم ذهنم حسابی درگیر شده بود یعنی چه اتفاقی افتاده که اینطور به هم ریخته... هرچه منتظر بودم تا گوشه ای خلوت پیداکنم وسوال کنم چه اتفاقی افتاده اما شرایط محیا نشد. حسین که هیچ وقت جلوتر از من وخانواده ام راه نمیرفت تا پشتش به ما که سادات هستیم نباشد،انروز سرش را پایین انداخته بود،اخم هایش در هم رفته بودند و بدون توجه به بقیه جلو جلو میرفت.هیچوقت اینطور ندیده بودمش. گلزار شهید کاوه که رسیدیم بعد از زیارت،خواهرم و همسرش که بلند شدند،آرام زیر گوشش پرسیدم:چیشده؟چرا اینقدر پریشونی؟ همانطور که نشسته بود و سرش پایین بود چشمانش پر از اشک شد و با بغض گفت:دوستام دارن یکی یکی پرپر میشن.اونوقت من اینجا نشستم...باید برم...دیگه اینجا موندن فایده ای نداره حدس زدم که چه اتفاقی افتاده دلم نمیخواست با سوال کردن حالش رو بدتر کنم پاپی اش نشدم حسابی بهم ریخته بود از شدت ناراحتی اش من هم حالم گرفته شد آن روز تا آخرشب حتی یک کلمه هم صحبت نکرد. در تمام این مدت که باهم ازدواج کرده بودیم، هیچ وقت حالش را آنطور ندیده بودم. از بعد از شهادت شهید مرتضی عطایی بیشتر دلش هوایی شده بود و آروم و قرار نداشت.مدام زمزمه ی رفتن میکرد. تا اینکه دو ماه بعد از پرواز دوستش،اوهم به خیل عظیم شهدای مدافع حرم پیوست. خوشابه حالت حسین جان نمیدانم در تک تک لحظاتِ دعای زیبای عرفه و برمزار شهیدان چه گفتی که آن روز آخرین دعای عرفه ات شد و خداوند اینچنین تورا زیبا خریداری کرد.... ❤️🕊  🌹 🌹  راوی:همسر شهید حسین هریری🌸 @seyyedammar
نمیدانم شبهای محرم سال 95 وقتی صدای زجه ها و ناله هایت به گوشم میرسید به اربابت چه میگفتی... فقط میدانم روح تو آنقدر بزرگ بود که میدانستی این محرم شهادتت امضا خواهد شد و اربعین پرواز خواهی کرد. عشق وارادت تو به سیدالشهدا تورا تا سن 27 سالگی ، 25 بار راهی دیار عشق کرده بود و عراقی ها تورا انتَ مَجنونُ الْحُسَینْ میخواندند.ودر آخر،ظهر اربعین محظر اربابت حاضرشدی و بقول خودت رفتی پیشِ خود ارباب... خوش بگذره کنارِ ارباب... ❤🕊 🌷🌷🌷 @seyyedammar
هرگز نگویمت که بیا دستِ من بگیر عمری گرفته‌ای ز عنایت، رها مکن 🌼🌸 🖐🏻😍 🌸 🌷@seyyedammar