کانال رسمی شهید حسین هریری
🏳 زیارتنامه "شهــــــداء" 🌺بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌺 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاء
خاطره ای از خواهر شهید حامد سلطانی
بسم رب الشّهدا و الصّدیقین
حامد سالها تو دانشکده تدریس میکرد
میدونستم رشته اش تخریبه و سخت
مدتی هم بود ماموریت زیاد میرفت اما خب من هیچ وقت فکر نمیکردم کاره تدریس اونقدر خطرناک باشه
تا اینکه ماموریتهای سوریه اش شروع شد
یه کم دلشوره گرفته بودم ولی خب هی با خودم میگفتم تدریسه کاری به توپ و تانک و تفنگ نداره که!
یه روز موقعی که داشت کمک میکرد سفره ناهارو جمع کنیم باهم شروع کردیم حرف زدن
گفت هاجر چند روز پیش یه ترکش از بغله گوشم رد شد !!!دلم هری ریخت با چشمهای نگران توصورتش نگاه کردم
گفتم:ترکش؟!!ترکش اونجا چیکار میکنه ؟
گفت چند روز پیش یه مکان غیر نظامیو تو فاصله چند متریه من زدن !
خیلی ترسیدم گفتم:داداش تورو خدا مواظب باش!! تو دلم اشوبی به پا شد ..
هزار تا فکر تو همون لحظه از ذهنم گذشت!
حامد نگام کرد و لبخند زد! یه نگاه معنادار و لبخندی ملیح و قشنگ ..
روزی که شهید شده بود و ماخبر گرفتیم که مجروح شده صدها بار تا صبح اون نگاهش از جلو چشمم گذشت
مرتب با خودم می گفتم :داداش نکنه ؟! نکنه!نکنه!
اصلا نمیخواستم باور کنم که ممکنه شهید شده باشه و دیگه نتونم اون نگاه قشنگشو ببینم ...
و حامد شهید شد!...
همون چیزی که اونروز تو نگاهش بود و من نفهمیدم اون چیزی که فقط خودش میدونست چیه...
شهادت!
.
#شهید_پاسدار_حامد_سلطانی
#شهید_حامد_سلطانی
#شهید_مدافع_حرم
#خواهرانه
#دلتنگی
#تخریبچی
#سالروز_شهادت
🆔 @seyyedammar