May 11
May 11
May 11
چند جمله درباره تحلیل سید جواد طباطبایی از بلوای اخیر نوشتم که به صورت عکسنوشت ببینید و بخوانید. 👇
عکسنوشتهای بالا درباره متنی است که اخیرا سید جواد طباطبایی، استاد علوم سیاسی درباره بلوای اخیر نوشته است 👆
🔹تئوریزه کردن بلوای کاخنشینها
🔸درباره تحلیل جواد طباطبایی از وقایع پس از مرگ مهسا امینی
سید علی سیدان
سید جواد طباطبایی استاد پیشین علوم سیاسی دانشگاه تهران است. مشاور اعظم لیبرالسرمایهداری داخلی. کسانی مثل عباس آخوندی و محمد قوچانی از محضر او کسب فیضها کردهاند. مجلههای «آگاهی نو» و «سیاستنامه» رسماً ذیل ایدههای او در ایران منتشر میشود. او یک تئوری دارد به نام «ایرانشهری» که یک تئوری ناسیونالیستی است. او هماکنون ساکن آمریکاست و چندی پیش دختر او «آرین طباطبایی» که تابعیت آمریکایی دارد به سمت مشاور ارشد معاون وزارت خارجه آمریکا در امور کنترل تسلیحاتی و امور امنیت بینالملل منصوب شد.
درباره جواد طباطبایی و افکارش مجال تفصیل نیست؛ اما اخیرا مطلبی در تحلیل بلوای اخیر نوشته و آن را یک «انقلاب ملی» درون انقلاب اسلامی خوانده است. چکیده حرف او این است که ما یک «ملت» بودیم. انقلاب اسلامی آمد با ایده «امت» خللی در روند تاریخی «ملت» ما ایجاد کرد و از آنجا که در سیر تاریخی مدرنیته و تجدد (که ملت ما هم رو به همان سو دارد) اساساً دوران امت و امام و فره ایزدی و شخص فرهمند و این طور چیزها برای همیشه گذشته است، انقلاب اسلامی هماکنون در حال فروپاشی است و «تندرهای انقلاب ملّی به غریدن آغاز کرد»ه است و این واقعه «برخاستن قُقنس ایران از خاکستر خود» است. از نظر او «این انقلاب ملّی تنها در ایران ممکن بود، و اینک که ممکن شده است پیش میرود». لذا با انقلاب اسلامی به مثابه بقایای دوران پیشاتجدد، باید یک تصفیه حساب صورت بگیرد و «تا زمانی که تصفیه حسابی با این مانعها صورت نگرفته باشد راه تحقّق مدرنیته هموار نخواهد شد».
ادامه 👇
@seyyedan_ali
استاد پیرمرد علوم سیاسی ما مینویسد: «جماعتی میتواند، در زمانی، و در شرایط خاصّی، در صورت امّت درآید، زمانی بپاید و از این پس نیز مانند دود به هوا رود. هر امّتی قائم به شخصی است که دارای فرّۀ ایزدی است و با افول او نابود میشود». جایی دیگر مینویسد: «امّت با ارتحال شخص دارای فرۀ ایزدی از درون فرومیپاشد و تجدید آن ممکن نیست».
شگفتآور است! گویی متن اوایل دهه شصت نوشته شده است! زمانی که هنوز «امام» زنده بود. آن موقع هم عدهای میگفتند اگر امام برود نظام فرومیپاشد. اتفاقاً مسعود رجوی که آقای طباطبایی در متنش او را «عقبمانده ذهنی» قلمداد میکند، سال ۶۱ همین را گفته بود: «به اعتقاد ما از آنجایی که رژیم به شیوه دیکتاتوری مبتنی بر شخص خمینی اداره میشود، در نتیجه وقتی خمینی برود _به هر حال دیر یا زود_ رژیمش اساسا دوام ندارد. البته احتمال برخوردها و خونریزیهایی هست اما ناگزیر از سقوط قطعی است».
حالا انصاف بدهید! چه کسی عقبماندهتر است؟! چهل سال از پیشبینی مسعود رجوی و ۳۳ سال از «ارتحال» آن کسی که به زعم طباطبایی «کاریزما» یا فره ایزدی داشت و متعلق به دوران پیشامدرن بود، گذشته است. رهبر کنونی هم به هیچ وجه با «کاریزما» روی کار نیامد و قدرتش با «کاریزما» مشروع نشد. او رهبر جوانی بود که به هیچ روی مانند امام در نظر مردم یک «شخص» منحصر به فرد نبود.
از آقای طباطبایی توقع نداریم در تقسیمبندی کهنه علوم سیاسی مدرن برای مشروعیت حکومتها تجدید نظر کند. همچنین انتظار نداریم که حقیقت ولایت را درک کند که در هیچ کدام از این صورتبندیهای علوم سیاسی مدرن جا نمیگیرد. نیز از او نمیخواهیم که علت بقا و مانایی معجزهگون جمهوری اسلامی در این سالها را به رغم دشمنیهای سنگین غرب مدرن درک کند؛ اما دستکم از او خواهش میکنیم در گزارش واقعیتهای تاریخی صادقانه عمل کند و آن را به نفع یک «آگاهی کاذب» (ایدئولوژی) تحریف نکند.
طباطبایی هم مثل همه جریانات غربزده، غربانگار، غربباور، غربگرا و غربگدا (از جمله همان رجویِ «عقبمانده ذهنی») تاریخ مدرنیته غربی را «اصل» میانگارد و «ملت» ما را هم در همین سیر تاریخی تعریف میکند. به همین دلیل است که اصلا هویت ملی ما را در مرزبندی با غرب مدرن تعریف نمیکند. بلکه معتقد است مدرنیته سرنوشت محتوم هر ملتی است که دیر یا زود باید سر تسلیم در برابرش فرود بیاورد. به همین دلیل جای شگفتی نیست که همین آقا که «ملت، ملت» و «ملی، ملی» و «ایران، ایران» از زبان خودش و حواریونش نمیافتد، دخترش عضو تیم مذاکرهکننده آمریکا میشود تا گراهای دقیقتری به دشمن بدهد که حکومت ایران در برابر غرب به زانو دربیاید.
طباطبایی به همین توضیح بسنده نمیکند. پای خدا و سنتهای الهی را هم وسط میکشد و یک رنگ غیبی و قدسی به سخنش میدهد. او برای توضیح علت بقای جمهوری اسلامی در تمام این سالها، به آیهای از قرآن تمسک میکند که دال بر سنت «امهال» است! «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ ِلأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْمًا وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ». طبق تفسیر این آیه از منظر استاد طباطبایی، خداوند به جمهوری اسلامی که نماد جریان کفر و باطل است، فرصت داده تا کمی به گناهان خود بیفزاید و به عذاب دردناک دچار شود اما سرانجام تسلیم جریان حق و ایمان (مدرنیته!) میشود و ما یک ملت مدرن خواهیم داشت.
از این بحثهای نظری شیک درباره سنتهای تاریخی که بگذریم، فقرهای در متن آقای طباطبایی موجود است که جدا از اینکه آلوده به یک وقاحت اشرافی است، بهسادگی خاستگاه بلوای اخیر را نشان میدهد. طباطبایی، پس از آنکه بلوای اخیر را یک «انقلاب ملی» میخواند که از زیر خاکستر انقلاب اسلامی سربرآورده است، به روشنی از «دیگری» و «دشمن» این انقلاب پرده برمیدارد: «برکشیدن کوخنشینان آسانترین راه حکومت است، اما اینان باید بتوانند در زمان و مکانی حکومت کنند که دوران جدید و عصر ملّیتهاست. کوخنشینان، چنانکه از نام آنان برمیآید، موجوداتی هستند که وطن ندارند و چون وطن ندارند، و نمیدانند وطن چیست، آن را نابود میکنند... ما هنوز نتوانستهایم توضیح دهیم که کوخنشینان چه بر سر ملّیت ایرانی آوردند، اما آیا این خیزش ملّی همان توضیح در عمل نیست؟ من فکر میکنم هست».
آقای طباطبایی راست میگوید. صحنهگردان این بلوا، اشراف، نوکیسهها، مرفهان، لاکچریها و «کاخ»نشینها هستند. دیگری و دشمن این انقلاب هم کوخنشینها هستند؛ اما استادِ کاخنشین ما بهتر است یادش نرود، زمانی که همین «کوخنشینانِ وطننفهم» از لرستان و آذربایجان و کردستان و تهران و اصفهان و مشهد و مازندران و سیستان و بلوچستان و اهواز و کرمان برای دفاع از «وطن» در برابر لشکر بعثی سینه سپر کرده بودند، کاخنشینها دنبال سوراخ موشی میگشتند تا سرمایه اقتصادی و فرهنگیشان را انباشت کنند و حالا بیایند از سواحل آمریکای شمالی برای ما انقلاب ملی را تئوریزه کنند. این «موجوداتی» که پیرمرد واشینگتننشین ما به آنان اشاره میکند، اگر نبودند، همان رجوی عقبمانده ذهنی الان رئیس جمهور مادامالعمر ایران بود و مگر همین الان لیدر میدانی براندازی و تخریب، همین نیروهای حرفهای آشوبگر منافقین نیستند؟ این کوخنشینها اگر نبودند، داعش... . بگذریم.
ادعاهای جناب طباطبایی درباره پیش رفتن و پیروزی این «انقلابِ ملی» و فروریختن انقلاب اسلامی و امت و امامت را به یاد داشته باشید. تاریخ بهترین آزمون برای محک این گفتههاست. هر چند کسانی که جز ایدئولوژی و قدرت چیزی در ذهنشان نیست، بعید است با ضرب و زور تاریخ هم چیزی را درک کنند.