eitaa logo
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
750 دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
66 فایل
ٖؒ﷽‌ شهید صدرزاده میگفت یه شهید‌انتخاب‌کنیدبرید‌دنبالش بشناسیدش‌باهاش‌ارتباط برقرارکنید‌شبیهش‌بشیدحاجت بگیریدشهیدمیشید‌ٖؒ خادم کانال @solaimani1335 @shahid_hajali
مشاهده در ایتا
دانلود
🎧♥️  مصطفی دوران بچگیش 👶 خیلی شیطونی می کرد و سر نترسی داشت. بخاطرهمین همیشه یه بلایی سرش میومد و همیشه در استرس بودم. این قدر پرجنب و جوش بود و آروم و قرار نداشت که تو سن چهارسال و نیم بردمش پیش دکتر مغز و اعصاب!😔  بعد از نوار مغز و عکس و یکسری آزمایشات دیگه،  دکتر گفت: «خانم دیگه این بچه رو این جا نیار! این از من و شما سالم تره!!!🤭 تنها مشکل اینه که روحش برای این بدن بزرگه ...! 😯  این حرفی بودکه دکترش به من گفت... ✍ مادر بزرگوار شهید @seyyedebrahim
💌 حاج آقا فرحزاد تو سمت خدا گفتن که ما قراره با دوستانمون محشور بشیم حتی اونایی که فالوشون کردیم ... اگر خدای نکرده صفحه مفسدی رو دنبال میکنید و لایک میکنید یعنی دارید تاییدش میکنید ینی شما هم شریکید .. و ناخودآگاه رنگ میگیرید ازشون ... پس حواستون باشه کیا رو دنبال میکنید ... @seyyedebrahim
15.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🌸 🎥اتفاقی جالب در بخش ICU (بخش کرونا)بیمارستان امیر اعلم 📲گفت وگوی تصویری دختر ♥️ با پرسنل درمانی بیمارستان پس از پخش بسته های خانواده شهدا ➕صحبت های رئیس بیمارستان و @seyyedebrahim
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل یازدهم ..( قسمت ۷)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 تقریبا هر روز وضعیت قرمز می شد دو سه بار هواپیماهای عراقی دیوار صوتی شهر را شکستند که باعث وحشت مردم شد و شیشه های خیلی از خانه ها و مغازه ها شکست همین که وضعیت قرمز می شد و صدای آژیر می آمد، خدیجه و معصومه با وحشت به طرفم می دویدند و توی بغلم قایم می شدند تپه مصلی رو به روی خانه ما بود و پدافندهای هوایی که شروع به کار می کردند خانه ما می لرزید و گلوله ها که شلیک می شد از آتشش خانه روشن می شد صاحب خانه اصرار می کرد موقع وضعیت قرمز بچه ها بر دارم و بروم پایین. اما کار یک روز و دو روز نبود. آن شب همین که دراز کشیده بودم وضعیت قرمز شد و بلافاصله پدافندها شروع به کارکردند این بار آن قدر صدای گلوله هایشان زیاد بود که معصومه و خدیجه وحشت زده شروع به جیغ و داد و گریه زاری کردند مانده بودم چه کار کنم هر کاری می کردم ساکت نمی شدند از سر و صدا و گریه بچه ها زن صاحب خانه آمد بالا دلش برایم سوخت. خدیجه را به زور بغل گرفت و دستی روی سرش کشید معصومه را خودم گرفتم. زن وقتی لرزش خانه و آتش پدافندهای هوایی را دید گفت: قدم خانم شما نمی ترسید؟! گفتم: چه کارکنم. معلوم بود خودش هم ترسیده. گفت: والله صبر و تحملت زیاد است. بدون مرد هم با این دو تا بچه دنده شیر داری به خدا. بیا برویم پایین. گناه دارند این بچه ها. گفتم: آخر مزاحم می شویم. بنده خدا اصرار کرد و به زور ما را برد پایین. آن جا سر و صدا کمتر بود به همین خاطر بچه ها آرام شدند. روزهای دوشنبه و چهارشنبه هر هفته شهید می آوردند. تمام دلخوشی ام این بود که هفته ای یک بار در تشییع جنازه شهدا شرکت کنم. خدیجه آن موقع دو سال و نیمش بود. بال چادرم را می گرفت و ریز ریز دنبالم می آمد. معصومه را بغل می گرفتم. توی جمعیت که می افتادم ناخودآگاه می زدم زیر گریه. انگار تمام سختی ها و غصه های یک هفته را می بردم پشتت سر تابوت شهدا تا با آن ها قسمت کنم. از سرخیابان شهدا تا باغ بهشت گریه می کردم وقتی به خانه بر می گشتم سبک شده بودم و انرژی تازه ای پیدا کرده بودم. دیگر نیمه های اسفند بود اما هنوز برف روی زمین ها آب نشده بود و هوا سوز و سرمای خودش را داشت. زن ها مشغول خانه تکانی و رُفت و روب و شست و شوی خانه ها بودند اما هرکاری می کردم دست و دلم به کار نمی رفت. آن روز تازه از تشییع جنازه چند شهید برگشته بودم بچه ها را گذاشته بودم خانه و رفتم بودم صف نانوایی و مثل همیشه دم به دقیقه می آمدم و به آن ها سر می زدم. بار آخری که به خانه آمدم، سر پله ها که رسیدم خشکم زد صدای خنده بچه ها می آمد یک نفر خانه مان بود و داشت با آن ها بازی می کرد پله ها را دویدم پوتین های درب و داغون و کهنه ای پشت در بود. با خودم گفتم: حتما آقا شمس الله یا آقا تیمور آمدند سری به ما بزنند شاید هم آقا ستار باشد. در را که باز کردم سر جایم میخ کوب شدم. صمد بود بچه ها را گرفته بود بغل و دور اتاق می چرخید و برایشان شعر می خواند بچه ها هم کیف می کردند و می خندیدند. یک لحظه نگاهمان در هم گره خور و بدون اینکه چیزی بگوییم چند ثانیه ای به هم نگاه کردیم بعد از چهار ماه داشتیم دوباره یکدیگر را می دیدیم. اشک توی چشم هایم جمع شد بازهم او اول سلام داد و همان طور که صدایش را بچگانه کرده بود و برای خدیجه و معصومه شعر می خواند گفت: کجا بودی خانم من، کجا بودی عزیز من. کجا بودی قدم خانم؟! از سر شوق گلوله گلوله اشک می ریختم و با پر چادر اشک هایم را پاک می کردم همان طور که بچه ها بغلش بودند رو به رویم ایستاد و گفت: گریه می کنی؟ً بغض راه گلویم را بسته بود خندید و با همان لحن بچه گانه گفت: آها فهمیدم دلت برایم تنگ شده، خیلی خیلی زیاد. یعنی مرا دوست داری خیلی خیلی زیاد. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌹🍃 ....🌹🍃 ... @seyyedebrahim
♥️صبحتون ‌معطر به ‌عطر صلوات بر محمد و آل محمد (ص)♥️ 💚✨اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 💜✨ مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 💖✨ وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم
پشت کوچه پس کوچه های انتظار همان جا که فاصله ها کمی بیشتر است با شما به امید نگاه مهربانی از سر لطفم برای آمدن و رسیدن! السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَ الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَ الْغَوْثُ وَ الرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ وَعْدا غَيْرَ مَكْذُوبٍ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌⚘ 〰🌺🍃🌺🍃🌺〰
🌸🎤 💢یکی از همیشگی مصطفی بود و همیشه دعای بود ولی اواخر دیگه نمی گفت مامان دعا کن شهید بشم، 💢 یه روز زنگ زد گفت: مامان دعا کن اون چه که اتفاق بیفته، اگر شهادت مؤثرتره اتفاق بیفته 😔 💢گفتم: عزیزم معلومه اگر بمونی بیشتر میتونی کنی ولی اگر شهید بشی...😔🌹 گفت: کسی که شهید میشه دستش بازهست و بیشتر میتونه کنه. 💢 حتی شهادت رو برای خودش نخواست، بخاطر اینکه بتونه دستگیری کنه.👏😔 و تازه متوجه شدم از مؤثرتر بودن یعنی چی. 💢وقتی پیام میدن که رو جمع کردن از خونه و یا کاملتر شده ویااینکه فعالیت فرهنگی درجهت ارزشهای اسلامی میشه، 💢 به آرزوی یقین پیدا کردم، دوست داشت اون چیزی که بود برایش رقم بخورد🌹😔😔 ✍ مادر بزرگوار شهید @seyyedebrahim
💔 در هر چه دیده‌ام تو پدیدار بوده‌ای ای کم نموده رخ، که چه بسیار بوده‌ای اوحدی مراغه ای ♥️ دخترشھیدفاطمہ‌خانم @seyyedebrahim
شهید مدافع حرم محمد امین کریمیان: من از این دنیا با همه زیبایی‌اش می‌روم و همه آرزوهایم را رها می‌کنم اما به ولایت و حقانیت علی ابن ابی‌طالب و خداوندی خدا یقه‌تان را می‌گیرم اگر را تنها بگذارید. 🍃🌺
✊ لوح | قهرمان امت رهبرانقلاب، هفته گذشته: این را همه‌ی دنیا قبول کردند که آمریکا در عراق و سوریه -بخصوص در عراق- به مقاصد خودش نرسیده؛ چرا؟ چه کسی در این قضیه فعّال بود؟ قهرمان این کار سلیمانی بود. 🌐بــا رســانه بــودن در فــضــای مـــجازے دل شهـــدا رو شـــاد کــنـــیــم اگـــر اعـــتـقـاد اریم @seyyedebrahim
🔴امروز سالروز قمری شهادت حاج قاسم است. روحش شاد، راهش پر رهرو باد. 🍃🍃شاد کنیم روح عزیز سردار با ذکر صلوات بر محمد وآل محمد