eitaa logo
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
764 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
66 فایل
ٖؒ﷽‌ شهید صدرزاده میگفت یه شهید‌انتخاب‌کنیدبرید‌دنبالش بشناسیدش‌باهاش‌ارتباط برقرارکنید‌شبیهش‌بشیدحاجت بگیریدشهیدمیشید‌ٖؒ خادم کانال @solaimani1335 @shahid_hajali
مشاهده در ایتا
دانلود
🎧 یک روز مصطفی منزل ما آمده بود، دیدم یک کادو گرفته؛ گفت: "مامان ببین این خوبه برای آبجی گرفتم؟ گفتم: "حالا چیه"؟ بازش کرد دیدم یک عروسک زیبا گرفته. گفتم: "برای آبجی یا دختر آبجی" ؟ گفت: "زمانی که بچه بودیم آبجی رو خیلی اذیت کردم عروسکهاشو خراب کردم دوست دارم براش یه یادگاری بگیرم که وجدان خودم راحت باشه". انگار یک جورایی خودش رو برا رفتن آماده می کرد آن قدر رابطه خواهر برادرها با هم خوب و مهربان بود که گاهی وقت ها می گفت بعضی از خواهر برادرهایی که در خونه هستن و هنوز از پدر و مادر جدا نشدند غبطه می خورم؛ قدر این روزها را بدانید این روزها برگشت پذیر نیستند. وقتی دورهم جمع می شدن سعی می کردن به همون حال و هوای اون روزها بر می گشتند گذر زمان متوجه نمی شدند با خودشون شادی و شور حال خاصی به همراه بود راوی✍ مادر شهید
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
#دلتنگی_شهدایی 💔 -^-^' |دوستان‌عیب‌کنندم‌که‌چرادل‌به‌تودادم..؛ بایداول‌به‌توگفتن‌که‌چنین‌خوب‌چرایۍ؟
✍ 6مرداد 94 مصطفی برای آخرین بار مجروح شد و برای درمان به ایران آمد. 11مرداد رفتم منزلشان و به آهسته گفتم: "فردا تولد همسر نازنین شماشت ." گفت: "بله حواسم هست می خواهم فردا به مناسبت تولدش با هم بیرون برویم و هرچه خودش انتخاب کرد برایش تهیه کنم شاید سال دیگه نبودم" با ناراحتی نگاهش کردم متوجه شد و گفت: "شاید سوریه باشم." 😔 راوی ✍ مادر شهید ❤️ @seyyedebrahim
🎤 زمانی که محمد علی به دنیا آمد،بعد از چند روز مشکل پیدا کرد .بیمارستان بستری شد. بیمارستان رفتم . مصطفی در بخش نوزادان پشت در اتاق نشسته بود ،ازش پرسیدم: مصطفی محمدعلی بهتره؟  گفت: مامان الحمدلله خیلی بهتر شده ولی من نگران بودم . مصطفی متوجه نگرانی من شد. گفت : مامان اینقدر که نگران  سلامتی جسمش هستی ؟ کمی هم برای عاقبت بخیر شدنش دعا کن . بهش گفتم: نگران نباش ، قبل از اینکه شما به دنیا بیایی از خداوند خواستم که اگر قرار است نسلی از من به وجود آید ، که در غیر راهت باشد اصلا به وجود نیاید . این دعای همیشگی ام بوده . بعد از چند دقیقه گفت: مامان چه دعای اساسی ای کردی ، این دعا ریشه ای است ،خیلی حال کردم. راوی✍🏻 مادر شهید ❤️ @seyyedebrahim
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
#دلتنگے_شهدایے 🌹🌿 _______________ هوایم را داشته باش وقتے تـو هوایم را داری... هوا هم خوب می شود🌬✨
🗣💔🌿 اذان 🗣🕋 یکی از خصوصیت‌های بارز شهید صدرزاده تاکید بر نماز اول وقت بود، همیشه اذان نماز صبح مقر را سید ابراهیم می‌گفت . ما به دلیل اینکه بحث تبلیغ را انجام می‌دادیم و مستمر به نقاط مختلف سفر می‌کردیم نمی‌توانستیم روزه بگیریم اما او روزه می‌گرفت و برای سحری بیدار می شد. یک روز نماز صبح را با صدای سید بیدار شدم، توی مقر قدم میزد و لابه لای هر  بند از اذانش فریاد میزد و می‌گفت: برادرها وقت نماز شده برپا،دلاورا بلند شوید وقت نماز است . ما هم از آن به بعد سر به سرش می‌گذاشتیم و با اینکه صدای خوبی هم نداشت (با خنده) می‌گفتیم بعد از این با صدای خوش خودت اذان بگو!😍 ❤️ @seyyedebrahim
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
#دلتنگی_شهدایی 🌸🍃 بشدی و دل ببردی و به دستِ غم سپردی! شب وروز در خیالی و ندانمت کجایی!؟... #شه
🎧💔 + سید ابراهیـم میگفت دفعه اول ڪه به سوریه اعزام شدم در عملیات تدمر خمپاره درست خورد ڪنار من ولے به من چیزے نشد.. _گفتم شاید مشڪل مالے دارم خدا نخواسته شهید بشم.. + آمدم ایران و مباحث مالے خودم را حل ڪردم.. _ دفعه دوم ڪه رفتم سوریه ، باز خمپاره خورد ڪنار من و به من چیزے نشد.. گفتم شاید وابستگے به خانواده و بچه هاست ڪه نمیذاره شهید بشم.. آمدم ایران و از بچه ها دل بریدم.. + و براے بار سوم ڪه به سوریه اعزام شدم در عملیاتے ترکش خوردم و مجروح شدم ولے شهید نشدم.. _ به ایران ڪه آمدم نزد عارفے رفتم و از او مشڪلم را پرسیدم.. ایشان گفتند: من ڪان لله كان الله له تو براے خدا به جبهه نمے روے براے شهادٺ می روے… + نیتت را درست ڪن خدا تو را قبول مے ڪند.. _ پدرش مے گفت : این دفعه آخر مصطفے (سيدابراهيم) عجیب بال و پردرآوره بود دیگر زمینے نبود.. رفت و به آرزويش رسيد.. ♥️ @seyyedebrahim
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
#ذکر_ایام_هفته 📿 پنج شنبہ 🗓 🌼 لا اله الا الله الملک الحق المبین 🌼 ۱۰۰ مرتبہ #شهید_مصطفی_صدرزاده ❤️
🎧💔 کار کردن برای خدا با زبان روزه و تنی خسته... برای باید تلاش کرد... باید با تنی خسته برای خدا کار کرد...☝️ 📌مصطفی خیلی مقید به ‌ های مستحبی بود. دهه ی اول ذی الحجه سال ۸۴ را به مدت هشت روز روزه گرفت... ایامی که روزه بود فعالیت کاری بسیـــاری داشت...😞 📌کارهای پایگاه و هیئت ، پست های شب، توان مصطفی را گرفته بود... 📌عصر روز  هشتم  اومد منزل ، مدام تلفنش زنگ می خورد 📱،اون روز نتونست استراحت کنه ،با ضعف بسیار زیاد و خستگی بلند شد که بره دنبال کاراش😞🚶 ،وکه از پایگاه بسیج تماس گرفتن. 📌ازش خواهش کردم ، روزه هستی بذار بعد از افطار برو الان نزدیک افطاره 📌 :  لطفش به اینه  که با زبان روزه برا خــدا قدم برداری☺️ تا دم در دنبالش رفتم شاید از رفتن منصرفش کنم... 📌هنوز در بسته نشده بود که ،یه دفعه صدای مهیبی اومد😨 یه لحظه در رو باز کردم خودم رو بالای سر مصطفی دیدم، که از پله ها پرت شده بود پایین و تمام سروصورتش خونی شده بود😳😱 📌بهش گفتم : دورت بگردم خدا راضی نیست که تو به خودت این همه ریاضت بدی... 📌مصطفی داشت خودش رو برای امتحان های خیلی سخت آماده می کرد که به چنین درجه بالایی برسه🕊 .... ان شاالله خداوند به ما هم چنین توفیقی عنایت فرماید...🌺 راوی مادر شهید❤️ @seyyedebrahim
🎤💔 مصطفی همیشه با وضو بود. یه بار نصف شب بیدار شد دیدم آب خورد. بعد وضو گرفت، رفت در رختخواب که بخوابه، بهش گفتم: مصطفی خواب از سرت نمی پره؟ گفت:کسی که وضو میگیره و می خوابه تازمانی که خوابه، براش ثواب عبادت می نویسند. راوی✍️ مادر بزرگوار شهید ❤️
🎤💔 مصطفی همیشه با وضو بود. یه بار نصف شب بیدار شد دیدم آب خورد. بعد وضو گرفت، رفت در رختخواب که بخوابه، بهش گفتم: مصطفی خواب از سرت نمی پره؟ گفت:کسی که وضو میگیره و می خوابه تازمانی که خوابه، براش ثواب عبادت می نویسند. راوی✍️ مادر بزرگوار شهید ❤️ @seyyedebrahim
🎤 ❤️ 🔹یادگیری برایش خیلی اهمیت داشت. 🔹تا جایی که، دنبال یکی از بهترین اساتیدِ زمان شهر رفت و با زحمت فراوان برای آموزش قرآن به نوجوان‌ها ایشون رو به مسجد آورد. گاها میشد زمانی که استاد براش کاری پیش میومد، پیش نوجوان‌ها مینشست و از عمد قرآن رو اشتباه میخوند تا بچه‌ها اشتباهش رو بگیرن و امیدوار بشن به ادامه یادگیری قرآن... ✍🏻 راوی : دوست شھید ♥️
🎤💔 مصطفی خیلی مبادی آداب بود .👏 نسبت به بزرگترها مخصوصا پدربزرگ و مادربزرگ ها.... اگر در روز ده بار می رفت خدمت پدر بزرگ یا مادر بزرگ ،مقید بود دستشون ببوسه و قربون صدقشون بشه و همیشه می گفت خداوند سایه این بزرگان از ما نگیره که مایه ی خیر و برکت هستند .🌹👏 مصطفی از کودکی با پدربزرگش صمیمی بود ، هروقت کوچکترین فرصتی پیش میومد، خدمت بی بی و بابا می رسید 🌹 و فاطمه را ، از کودکی یاد داده بود مثل خودش احترام بذاره به بزرگترها.... راوی مادر شهید ❤️
امشب قلم به دست گرفته ام که از تو بنویسم، از تو برادرم سید ابراهیم.... از تو فراوان نوشته شده، بسیار گفته شده، اما حق مطلب نه، ادا نشده.... اصلا تو کیستی؟ سید ابراهیم کیست؟ من گمان نمیکنم که سید مصطفای صدرزاده یک شخص باشد، نه،تو یک فرهنگی برادر... سید ما یک فرهنگ است،همان فرهنگی که سالهاست با ماست،فرهنگی که از ظهر عاشورا همراه ماست، فرهنگ مدینه و کوفه و سامرا و کاظمین و.... تو یک فرهنگی،همان فرهنگی که نوجوان 13 ساله مان را به زیر تانک برد و نگذاشت وجبی از خاکمان را همپیمانان یزید به یغما ببرند... آری تو همان فرهنگی هستی که بارها تاریخ را به شگفتی واداشته، که سازش در برابر ظالم را تاب نیاورده، که خستگی و انتها ندارد، که مرز و سرزمین نمیشناسد... همان فرهنگی که پرواز روح است از تن ولی مرگ نیست،خاتمه نیست.... نه سید جان،تو یک نام نیستی، یک شخص نیستی، تو بزرگتر از نامی، تو تفسیر فرهنگ عاشورایی،فرهنگی که چنان در تار و پود تاریخ تنیده که سالیان سال شیعه را با نوای "هل من ناصر ینصرنی" همراه میکند و چنان مشتاقشان کرده که از جان شیرین میگذرند که به جانان بپیوندند.... آری برادرم،سید جان، تو فقط سید ابراهیم نیستی،تو معنی فرهنگ شهادتی در این عصر،در این وانفسای جنگ کفر و ایمان. دلنوشته ❤️ برای ❤️
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
#وصیت_نامه 📜💔 سخنان مقام معظم رهبری را گوش کنید ، قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می
🎤❤️ سال 89 مصطفی صاحب _داری بود. گوساله هایی که چندماه روز و شب براشون زحمت کشیده بود و بسیار کرده بود تا به فروش برسن . در یک شب تمام گاوهایی که امانت بودن دزدیده شدن 😔 بعد از پیگری بسیار که نتیجه ای هم نداشت ، وقتی وارد خونه شد خیلی بود گفتم :چی شد؟ نتیجه ی داشت؟ گفت : نه .....😔 هیچوقت رو اینجوری ندیده بودم گفتم : فدات بشم برای مال دنیا این طوری ناراحتی ؟ فدای سرت ان شاالله جبران میکنی . گفت : مامان اینا امانت مردم بود، اگر مال خودم بود که غمی نبود ، من شدم ..😭 مصطفی از لحاظ مالی خیلی امتحان های سختی میداد، ولی هیچوقت اینجوری ظاهر نمی کرد، که برای گوساله هاش چون امانت بودن وبه قول خودش میگفت شرمنده مردم شدم....😔🌹😔 دایی های بابای مصطفی شریک بودن گفتن ما هم توی سود شریکیم هم توی ضرر... بخاطر همین چیزی از مصطفی نگرفتن ولی چند نفر دیگه که باهاش شریک بودن تا ریال آخر گرفتن از مصطفی باباش کمکش کرد تا مدیون کسی نباشه خدا را شکر😊 ✍ مادر بزرگوار شهید ♥️