eitaa logo
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
749 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
63 فایل
ٖؒ﷽‌ شهید صدرزاده میگفت یه شهید‌انتخاب‌کنیدبرید‌دنبالش بشناسیدش‌باهاش‌ارتباط برقرارکنید‌شبیهش‌بشیدحاجت بگیریدشهیدمیشید‌ٖؒ خادم کانال @solaimani1335 @shahid_hajali
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمه تعالی توجه توجه📣📣📣 😔با توجه به سیل اومده درمورموری از توابع شهرستان آبدانان ان شاءالله 💢✊🤝گروه جهادی سفیران آتش به اختیاربا کمک شما مردم عزیز وجهادی اقدام به جمع آوری اقلام مورد نیاز برای آسیب دیدگان سیل میکند. اقلام مورد نیاز 👇👇👇👇 🥀بسته های معیشتی 🥀موکت وزیرانداز 🥀پتو 🥀لباس 🥀وسایر وسایل گرمایشی خداخیرتون بده🌸🌸 لینک گروه👇👇 https://chat.whatsapp.com/GsZWNCF5IUQKoYyDk9C910 شماره حساب گروه جهادی 6273817010140865 به اسم همین گروه جهادی
🌾💞 میگفت: «سعی كنيد سكوت شما بيشتر از حرف زدنتان باشد هر حرفی که میخواهيد بزنيد فكر كنيد كه آيا ضرورت دارد يا نه؟! بی دليل حرف نزنيد كه خيلي از صحبت های ما به گناه و دروغ ختـم می شود» 🌟شهید محمد هادی ذوالفقاری . .
◾️ 💔 __________ توی سوریه بعد از عملیاتی در حال برگشت بودیم که توی راه چون بیابان بود یه خار هایی داشت که به قول خودمون یه شاخه داشت و سرش یه خار گرد مانند بود ما میرفتیم با پوتین میزدیم زیر ایناو اینا پرت میشد تو هوا هی این کارو کردیم تا اینکه سید ابراهیم 💔 اومد و اروم تو گوشم با همون لهجه ی شیرینی که داشت گفت: ابوعلی جان اینا موجود زنده هستن همین کارارو میکنی که شهید نمیشی دیگه💔🌿 راوی : رفیق سید ابراهیم ؛ شهید مرتضی عطایی💔 -----------------------------
نکته ای از شهدا☘️🥀 شهید جواد محمدی: "اگر خدا شهادت را نصیبم کرد، بنده از شهدایی هستم که در قیامت حتماً یقه بی حجاب ها و کسانی که ترویج بی حجابی می‌کنند را می‌گیرم."
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 حاج قاسم سلیمانی: منشاء اساسی تاثیرات در دفاع مقدس، خود امام بود... ☁️⃟🖤¦⇢ ☁️⃟🖤¦⇢
🎙فرزند شهید حاج قاسم سلیمانی در مصاحبه با رادیو گفت‌وگو: ✍‌آموزش‌دادن به مدام گفتن یک موضوع نیست بلکه آموزش باید به گونه‌ای باشد که در عمل آموزشی را بدهید که فرا بگیرند و ببینند که شما در عمل به کاری اعتقاد دارید. در زندگی پدر ما، به عینه بسیاری از این موارد را به صورت عملی می‌دیدیم مثل گذشتن از فرزند و هر آنچه داری در طبق اخلاص بگذاری، اخلاص و شجاعت او را می‌شد در مسائلی مانند زلزله بم و یا سیل خوزستان دید که بدون توجه به مسائل که ممکن بود او را تهدید کند از کنار مردم بودن لذت میبرد. شدت تاثر و گریه حاج قاسم در مراسم حضرت زهرا به حدی بود که شانه‌های او می‌لرزید. در مراسم روضه‌های خانوادگی در روزهای جمعه حاج قاسم تلاش میکرد عشق به اهل‌بیت در عمق جان فرزندان درونی شود. ایشان خود را در ممارست نماز رشد دادند و یکی از دلایلی که کمک کرد نفس خود را کنترل و تربیت کند نماز اول وقت بود و در این راستا به وقت نماز در هر جایی که بودند توقف می‌کردند و نماز می‌خواندند و همیشه به دختران نماز و حجاب را سفارش می‌کردند و به پسران علاوه بر نماز، سفارش به پرداخت خمس می‌کردند. ☁️⃟🖤¦⇢ ☁️⃟🖤¦⇢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل اسیر نفس شیطانی چه حاصل بود قدر تو برتر از ملائک . تو قدر خود نمی دانی چه حاصل «صــدر عــشــقــ».❤️ بیشتر از هر زمان دیگه ای محتاج کمکتیم آقا مصطفی🙏 به یاد شهدا اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سالگرد شهادت جهاد مغنیه تاریخ تولد : 1370/02/12 · محل تولد : شهرک طیردبا - لبنان شهادت 1393/10/28 محل شهادت : مزرعة الأمل - قنطیره - سوریه مزار شهید : بیروت - روضة الشهیدین
شهید جهاد عماد مغنیه، در سال ۱۹۹۱ در طیربا لبنان متولد شد. پدرش، عماد مغنیه نام برادر شهیدش در مبارزه با صهیونیست‌ها را برای وی انتخاب کرد.. فعالیت‌های شهید جهاد مغنیه در حزب الله: در طول سال‌های جنگ با تروریست های اجاره ای در سوریه، حزب‌الله به کمک ایران در سوریه زیرساخت‌های در حومه «جولان» را به دست می گیرد و پایگاه مهمی در آن جا دایر می کند. مسئول اول این پایگاه شهید جهاد مغنیه، پسر شهید عماد مغنیه بود و مسئول دوم نیز «سمیر قنطار» که در سال ۲۰۰۸ در توافق تبادل اسرا، میان اسرائیل و حزب الله آزاد شده بود. حزب الله خطوط دفاعی گوناگونی را در این منطقه به وجود آورد و نیروهایی از حزب الله را در آن خطوط مستقر کرده است تا به این ترتیب از عبور تروریست های اجاره ای از سوریه به خاک لبنان جلوگیری کند. سخنرانی شهید جهاد مغنیه در سالگرد شهادت پدرش در دمشق ، سال ۲۰۰۸ : «ما در مواجهه با مرگ، رسیدن به شهادت و بزرگی را انتخاب کرده‌ ایم؛ ما فرزندان کسانی هستیم که مرگ راه آن‌ها را نمی‌شناسد؛ چرا که آن‌ها به‌وسیله مرگ در مسیر خدا صعود کرده‌اند و به زندگی و نشاط و بشارت دست یافتند؛ زندگی که جز کسی که ابرها از دیدگانش کنار رفتند آن را احساس نمی‌‌کند؛ از این رو آنچه را که کسی ندیده می‌بیند و آنچه که به قلب کسی خطور نکرده به قلب وی خطور می‌کند. ما فرزندان کسانی هستیم که در راه دفاع از مرزهای وطن جز زیبایی چیزی ندیدند. وطنی که ما شرم داریم آنرا رها کنیم هر چقدر تهدید هم باشد؛ ما سربلند می‌ایستیم و افتخار می‌کنیم که میوه‌های سال‌ها جهاد با چشمانی باز هستیم، با اختیار و اخلاص، چشمانی که با عشق و اراده با شهادت بسته شدند. ما فرزندان مدرسه‌ای هستیم که در آنجا یاد گرفتیم آزاد زندگی کنیم، ما امنیت را از دشمن التماس و گدایی نمی‌کنیم؛ ما حق خود را با خون‌هایمان که برای سربلندی نذر شده و بر آزادگی ایستاده است، باز پس می‌گیریم. ما یاد گرفتیم که اگر سلاحت را در جنگ خونین بیرون نیاوری، برده‌ای خواهی شد در بازار برده فروشان که رحم و مروتی دیگر در آنجا نیست...
قسمت هشتم { سبک زندگی } همسر شهید : مصطفی خوزستانی و من شمالی بودم ، حتی در ذائقه و سلایق غذایی بسیار متفاوت بودیم و غذاهای محلی یکدیگر را نمیتوانستیم بخوریم . آن چیزی که مارا اینقدر نزدیک کرده بود، اعتقاداتمان بود‌. همین نزدیکی و استحکام اعتقادات، باعث شیرینی زندگی ما شده بود. خیلی قشنگ محبتش را ابراز میکرد. سخت گیر نبود، بازخواست نمیکرد، سوال و جواب نداشتیم، دو سه ماهی که از ازدواجمان گذشت به خاطر یک مشکل خاص اداری دیگر قادر به ادامه تحصیل در حوزه نبود و مجبور شد درس حوزه را کنار بگذارد و چون تنها در آمد زندگی ما با همان شهریه ناچیز حوزه بود و در آمد دیگری نداشتیم، سال اول زندگی را با هدیه های ازدواج مان گذراندیم که واقعا سخت بود. با تمام این سختی ها یک روز آمد خانه و مرا که در حال شستن ظرف ها بودم صدا کرد. خواستم ظرف هارا تمام کنم که گفت:« سریع بیا ! شاید این حسی که دارم را بعدا نداشته باشم و کاری که میخواهم انجام بدهم بعدا نتوانم انجام بدهم.» به خواست او ظرف هارا رها کرده و رفتم کنارش نشستم. گفت:« میخواهم یک کاری انجام بدهم که نیاز به رضایت شما دارد.» گفتم:«موضوع را بفرمایید تا نظرم را بگویم.»گفت:«یک نفر در کهنز است که همه اورا به چشم ارازل و اوباش نگاه می کنند. او حتی به روی پدر خود چاقو کشیده و مادرش را با کتک از خانه بیرون کرده و همه خانواده و اهل محل از دست آزار او در رنج و سختی اند. امروز اورا کنار کشیدم و نصیحتش کردم و پرسیدم که:« چرا پدرو مادرت را اذیت می کنی؟ چرا اهل محل را اذیت می کنی؟ به من گفت:« اگر کربلا بروم درست میشوم ! گفتم:« خب حالا ماباید چه کار کنیم؟» گفت:«ما باید خرج سفر کربلای اورا بدهیم.»و این در شرایطی بود که ماهیچ منبع در آمدی نداشتیم و از هدایای ازدواج مان امرار معاش میکردیم. با موافقت من اورا برای اعزام به کربلا ثبت نام کرد و حتی اورا تا فرودگاه رساند و وقتی هم که برگشت او را از فرودگاه تا خانه آورد. من خیلی دوست داشتم که بدانم سفر کربلا روی او چه تاثیری داشته است؟ وقتی یک روز از او پرسیدم:«آن بنده خدا تغییر کرده یا نه؟.» گفت:« پیگیری نکردم» و ادامه داد:«ما مکلفیم به انجام وظیفه و نتیجه با خداست.» مصطفی در مسیر زندگی فقط به فکر امور مربوط به خود و خانواده نبود او در قبال همه احساس وظیفه میکرد و این عمل او نشان میداد که در قبال ارازل و اوباش محل هم احساس وظیفه داشت و نسبت به هیچ چیز بی اهمیت و بی تفاوت نبود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ عاقبت به خیری یعنی کارهای خوبت را به نیابت از امام زمانت انجام دهی.... ♥️ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ♥️ 🌹تعجیل درفرج صلوات 🌹ঊঈ═┅── ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
◾️ 🎤✨ یکے از دعاهاے همیشگی مصطفے شهادت بود و همیشه دعای قنوتش بود ... ولی اواخر دیگه نمی گفت مامان دعا کن شهید بشم! یه روز زنگ زد گفت: مامان دعا کن اون چه که موثرتره اتفاق بیفته، اگر شهادت مؤثرتره اتفاق بیفته! :) گفتم: "عزیزم معلومه اگر بمونے بیشتر میتونی خدمت کن! ولی اگه شهید بشی...💔" گفت: "کسے که شهید میشه دستش باز هست و بیشتر میتونه دستگیری کنه🖐🏻🍃" مصطفے حتے شهادت رو برای خودش نخواست، بخاطر اینکه بتونه دستگیری کنه! و تازه متوجه شدم منظورش از مؤثرتر بودن یعنی چی... وقتے پیام میدن که ماهواره رو جمع کردن از خونه و یا حجابشون کامل تر شده✨ و یا اینکه فعالیت فرهنگے درجهت ارزش های اسلامی میشه... به آرزوی مصطفے یقین پیدا کردم🖇 دوست داشت اون چیزی که موثرتر بود برایش رقم بخورد...♥️  راوی مادرشهید
🌱☘🌱☘🌱☘ امروز 29 دی‌ماه سالروز شهادت شهید حاج سید فخرالدین طباطبایی است ...🌱 اعلی الله مقامه الشریف گزیده ای از سخنان شهید سید فخرالدین طباطبایی : خون شهداء به ما زندگی داده است و نهال های آزادی را ببار آورده است و خون گلگون شهیدان به چهره وطن مان سرخی بخشده است … خدایا خودت خوب می دانی ،‌ خمینی بنده خاص مخلص تو است و جز تو کسی را نمی شناسد او را فراموش نکن ، تو را به خودت قسم می دهیم بر مستضعفین منت بگذار و بگذار که او همه داد ما را بستاند ، بگذار جراحت ها را مرهم نهد دینت را عزت بخشد و قرآنت را رونق دهد ، و مردم را با تو آشنا سازد اگر او نباشد که اگر نباشد دنیا نباشد ، جان نباشد ، زندگی نباشد ،‌یا ارحم الراحمن بر ما رحم کن و نعمت و کرمت را تمام کن او را سلامت بده ، عزت و طول عمر فرما ، توفیق بده که بماند و به تو و به ما خدمت کند از ما و تو بر او سلام و صلوات. ╔━━━━๑ღ♥️ღ
قسمت نهم { جهاد فرهنگی } همسر شهید : کل سرمایه زندگی ما دو واحد خانه بود که حاصل تلاش و زحمات مصطفی بود . یکی از آن ها را که نمی توانستیم بفروشیم چون مستأجرش تخلیه نمی‌کرد .در واقع فقط یک خانه داشتیم ،که به عنوان سرمایه میشد از آن استفاده کرد . یک روز به من گفت :«می خواهم کاری کنم که اگر شما اجازه بدهی همه ثواب آن برای شما .»پرسیدم :«چه کاری ؟»گفت خانه ۱۱۰متری را فروختم و قرض ها را دادم و می خواهم با باقیمانده آن برای پایگاه یک کانکس بخرم .من که به فکر آینده بودم، گفتم:« تو که نیستی حداقل فکر خانه ای باش برای خودمان تا از مستأجری خلاص شویم .»گفت :شما به فکر این دنیایی و خانه ای برای این دنیا ومن به فکر باقیات و صالحات و ثوابی هستم که با صلوات و دعای بچه های پایگاه به ما می‌رسد ‌» در واقع او به فکر خانه آخرت بود .خیلی سعی کردم که پشیمانش کنم اما مصطفی وقتی تصمیمی می‌گرفت حتما انجام میداد و من نمی‌توانستم او را برای انجام ندادن تصمیمش متقاعد کنم . کانکس پایگاه از سرمایه زندگی ما خریده شد .یک شب به من یک میلیون پول داد و گفت :«این پول پایگاه است مواظبش باش .»پرسیدم :از کجا آمده ؟گفت :«کسانی که برای اموات خود نماز یا روزه نیاز دارند از آن ها قبول میکنیم و بین بچه های پایگاه تقسیم میکنیم . هرکسی بخشی از نماز ها و روزه ها را به عهده می گیرد و پول ها را صرف کار های فرهنگی پایگاه میکنیم .»مدت ها این کار را برای تأمین هزینه های کار های فرهنگی انجام می دادند . ما مستأجر بودیم و با این حال اجاره یک خانه را هم برای هیئت می داد . اجاره این خانه به هزینه های خودمان اضافه شده بود!در آن خانه ضمن برگزاری هیئت،کارهای فرهنگی انجام میداد و مراسم می‌گرفت .در همان محل یک بانی پیدا کرد که زمینش را برای مسجد وقف کرده بود .برای این که در آن محل مسجد بنا کند خیلی تلاش کرد . خودش در اوقاف کارهای ثبت زمین را انجام داد و مجوز ساخت مسجد را گرفت . واقف،یک باغ در کهنز داشت که گفته بود اگر باغ بفروش برود همه‌ی پول باغ برا برای ساخت مسجد خواهد بود ‌. مصطفی هرچه به بنگاه های اطراف سپرد موفق به فروش باغ نشد تا این که سراغ چند نفر از اقوام پولدار رفت .کلی تبلیغ باغ را برای آن ها کرده بود تا بالاخره توانست باغ را بفروشد .ابتدا در زمین مسجد یک سوله ساختند.طلبه جوانی به نام سید بطحایی که به همراه همسرش برای تبلیغ آمده بودند ،در این سوله فعالیت میکردند .سید نماز های جماعت را می خواند .صبح ها با بچه ها قرآن کار می کردند،بعد ازظهر همسرش کلاس نقاشی برای بچه ها داشت .غروب حلقه های صالحین تشکیل می شد.مصطفی یک استخر اجاره کرده بود و برای حاج آقا بطحایی یک میز در استخر گذاشته بود و ایشان شب های ماه رمضان از افطار تا سحر که استخر باز بود به سوالات شرعی بچه ها پاسخ می داد . (این سید بزرگوار در ۱۴شعبان سال ۹۳در سامرا به همراه همسر و فرزندش به طرز مشکوکی به شهادت رسیدند .)
◾️🎙✨ بعد از شهادت داداش مصطفے از مادرشهید پرسیدن: "حالا كه ‌بچه ات‌ شهید شده میخواے چیكار کنے؟" ایشونم دست گذاشتن روے شونه ی نوه شون و گفتن: "یہ‌مصطفےدیگہ‌تربیت‌مےڪنم🖐🏻♥️"
*یکـبار فاطمہ را گذاشـت روۍ اپن ‌آشپزخانـھ* *و بہ او گفت :* بپر بغـل بابا و فاطمہ بـھ آغـوش‌ او پرید 🌱 بـھ مـن نگاھ کـرد و گفت : ببین فاطمہ چطور بـھ من اعتماد داشت ؛ اون پرید و میدونست من اون رو میگـیرم ، اگـھ ما همینطور بـھ خدا اعتماد داشتیـم همہ مشڪلاتمان حل بود . تـوکـل واقعۍ یعنـے همین کـھ بدانیم در هـر شـرایطے خدا مواظـب مـٰا هست❤️' *(به روایت‌همسر‌شھید‌)* ** ** ❤️❤️❤️❤️ *❤️شهید مصطفے صدرزاده*❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌿🌿 حضرت‌آیت‌‌الله‌بهجت(قدس‌سره)🎙:   °°|چقـدر حضرتـ [امام زمان (عج)] استـ به ڪسانی ڪه اسمش را می‌برند و صدایش می‌زنند و از او استغاثه (طلب کمک) می‌کنند، از پدر و مادر هم به آنهـا است.|°° •<در محضر بهجت، ج٢، ص٣۶۶>• ❤️📿