eitaa logo
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
751 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
63 فایل
ٖؒ﷽‌ شهید صدرزاده میگفت یه شهید‌انتخاب‌کنیدبرید‌دنبالش بشناسیدش‌باهاش‌ارتباط برقرارکنید‌شبیهش‌بشیدحاجت بگیریدشهیدمیشید‌ٖؒ خادم کانال @solaimani1335 @shahid_hajali
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شهید سیدسجاد خلیلی
۱۶ بهمن اولین سالگرد شهادت جانباز شهید مدافع حرم علی خاوری هست، ان شاءالله یک ختم قرآن به این شهید عزیز هدیه کنیم عزیزانی که قصد شرکت دارند لطفا به آیدی زیر اعلام نمایند. @Ya_mesbaholhoda اجرتون با شهدا🌹 @Aghaseyedsajad
یکـبار فاطمہ را گذاشـت روۍ اپن ‌آشپزخانـھ و بہ او گفت : «بپر بغـل بابا» و فاطمہ بـھ آغـوش‌ او پرید بـھ مـن نگاھ کـرد و گفت : «ببین فاطمہ چطور بـھ من اعتماد داشت ؛ اون پرید و می‌دونست من اون رو می‌گـیرم ، اگـھ ما همینطور بـھ خدا اعتماد داشتیـم همہ مشڪلاتمان حل بود. تـوکـل واقعۍ یعنـے همین کـھ بدانیم در هـر شـرایطے خدا مواظـب مـٰا هست.» (به روایت‌همسر‌شھید‌)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 حاج قاسم سلیمانی: حسن باقری، که حقیقتاً، بهشتیِ جنگ بود. یعنی همان نقشی که مرحومِ بهشتی در انقلاب داشت، به عنوان یک معمار، به عنوان یک انسان تاثیرگذار و اساسی، نقش حسن باقری در جنگ هم همین‌گونه بود و وقتی هم که به شهادت رسید، تاثیراتش تا آخر جنگ باقی ماند. به مناسبت سالگرد شهادتِ شهید حسن باقری🌷 جهت تعجیل در فرج آقا و شادی روح شهداصلوات 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام به نیابت از اقا مصطفی حرم امام رئوف
➕ 📸 | 🔻 حواستان هست ؛ این‌ها استخوان‌های آن شهیدیست که پای امام زمان خود ایستاد مبادا جا بمانیم .....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 از شیطان‌پرستی تا شهادت در سوریه! 🔹روایتی از شهید مدافع حرمی که با اصرار به ابومهدی المهندس راهی سوریه شد. 🆔@seyyedebrahim
‌‍ تاڪسی‌شھید‌نبـود‌شھیدنمیشـود . . 🍂 ‌‍ 🆔@seyyedebrahim
🌿(: نظری کُن ای توانگر ، که به دیدنت فقیرم :) ❤️
🌸🌿 «طبیبِ من تویی، ای دوای هر دردی امیدْ بهرِ چه بندم به دست های دگر؟» ❤️ 💚
✍مے بینے؟ شده ایم همان ڪه میخواستی! درست شبیهِ ڪسے ڪه به ستوه آمده است... خیلی وقت است؛ ڪه قحطے به ما زده؛ یوسف قحطے آرامش قحطے عاطفه قحطے لبخـــند قحطے دلِ خـــوش... تازه این حڪایتِ دل ماست؛ از حال زمین و آسمان مپرس، ڪه سنگِ تمام گذاشته اند... قحطی آمده یوسف... و ما همان مصریانِ بے چیزیم؛ ڪه پیمانه ے خالے را به امید ڪرامتِ عزیزِمان، پیش آورده ایم! یوسف اگر نبود... حُڪمِ پایانِ ماجرایِ اهلِ مصر، جز نابودے نبود! از ما نیـــز تا انحطاط، راهـــے نمــــانده است! أیْـــنَ فَرَجُـــــــڪَ الْقَــریـــبْ؟ آیا امام‌زمانت نیست راحتی؟! 🆔@seyyedebrahim
صبح امروز۱۴۰۰/۱۱/۱۱ حضور بر مزار اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای خیلی گشته بودیم ، نه پلاکی ، نه کارتی ، چیزی همراهش نبود . لباس فرم سپاه به تنش بود . چیزی شبیه دکمه پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد . خوب که دقت کردم ، دیدم یک نگین عقیق است که انگار روش جمله ای حک شده . خاک و گل ها رو پاک کردم …. دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردیم … روی عقیق نوشته بود : “به یاد
4_5809831875098708329.mp3
6.83M
زمینه | خودت بگو... بامداحی: حاج مهدی رسولی بسیار دلنشین👌
قسمت چهاردهم { زندگی و توکل } همسر شهید: اگر پیش می آمد که به خاطر مشغله و کار خانه ، موقع آمدن مصطفی غذا حاضر نبود یا خانه مرتب نبود من از او عذر خواهی می کردم ولی او می گفت: نه این وظیفا ی من است، من باید عذر خواهی کنم! به شوخی می گفتم : پس من چه کاره ام؟ جواب میداد: وظیفه شما تربیت فرزندان است، تربیت فاطمه است؛ بقیه کار ها وظیفه ی من است! همین اخلاقش بود که حسابی مرا وابسته به او کرده بود و چون خیلی وابسته اش بودم به او می گفتم: زمان بیشتری را در خانه باشد. اما اگر او نمیتوانست کار و وقتش را زوری تنظیم کنم که کنارم باشد ، من وقتم را تنظیم می کردم که کنارش باشم و همراهش میشدم. چند بار پیش آمد که مصطفی قرار بود به گشت شبانه بسیج برود و من با اصرار همراهش شدم. اعتراض می کرد و می گفت: نمیتوانم تو را با بچه کوچیک در ماشین تنها بگذارم. اما من به او میگفتم : در ماشین را قفل می کنم و منتظرش می مانم تا کارهایش تمام شود. برایم مهم نبود که مثلا ساعت ۱۲ شب است و در ماشین منتظر او هستم، همین که کنار مصطفی بودم خوب بود. به شدت در مصائب و سختی های زندگی توکل داشت. در زندگی پستی و بلندی های زیادی داشتیم و به لحاظ اقتصادی شکست های بزرگی را متحمل شده بودیم. اما من خیالم راحت بود که با توکلی که آقا مصطفی داشت همه موانع و مشکلات را پشت سر میگذاریم. یه بار فاطمه را گذاشت روی اپن آشپزخانه و به او گفت: بپر بغل بابا و فاطمه سریع به آغوش او پرید. بعد به من نگاه کرد و گفت: ببین فاطمه چه طور به من اعتماد داشت.او پرید و میدانست که من او را میگیرم، اگر ما اینطور به خدا اعتماد داشتیم همه ی مشکلات‌مان حل بود. توکل واقعی یعنی همین که بدانیم در هر شرایطی خدا مواظب ما هست.
🔴 آوازه خوانی یک زن در سالن جلسات وزارت ارشاد در استان البرز از جمله اقدامات دشمنان برای تغییرات فرهنگی و استحاله نظام و کشور ، تبدیل کردن ارگان های فرهنگی به ضد خودشان است . حضرت عباسی الان وزارت فرهنگ ارشاد اسلامی واقعا کارکرد اسلامی دارد؟ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🌿🌸 ای دمِ صُبح چه داری خبر از مَقدم دوست .. ❤️ + برادر شهید _ عکس بالا در کودکی پاشون شکسته عکس پایین جانبازی در سوریه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روح این عالم بزرگ شاد🖤
سلام مزار اقا مرتضی به یاد اقا مصطفی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما در سرزمینی زندگی می کنیم که بزرگانمان متواضعانه دست کسانی را می بوسند که در کشور خودشان هم غریب اند . { بوسیدن دست طلبه فریقایی در مراسم عمامه گذاری در شهر قم توسط آیت الله صافی گلپایگانی (رحمت‌الله‌علیه) }
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😎☝️🏻 حالا دیگه سر دو راهی ای ... وقتی داری آرپیچی رو میذاری داری می چرخونی زنت بچه ات همه میان تو ذهنت ....! همه می خوان مانع بشن که تو بلند نشی و این کار رو نکنی ... همین بریدن از دنیا به صورت کرار باعث میشه آدم به خدا نزدیک تر بشه (: ❤️
قسمت پانزدهم { احساس وظیفه } مادر شهید: پارکی در کهنز وجود دارد، که مابین یک منطقه مسکونی قرار گرفته و دور تا دور آن خانه ساخته شده است با توجه به اینکه از خیابان اصلی فاصله دارد مدتی بود که به محلی تبدیل شده بود برای تجمع اراذل و اوباش و وقوع انواع اقسام خلاف، چون کسی به آنها کاری نداشت از این محیط خلوت سوء استفاده میکردند این پارک محل عبور و مرور خانواده‌های اطراف آن بود و با توجه به ناامنی شدید جرات عبور از آن را نداشتند یکی از خانواده ها که حسابی طاقتش سر آمده بود روزی پیش مصطفی آمد و به او گفت آقا مصطفی یک شب بیا این پارک را از نزدیک ببینند تا متوجه اوضاع وخیم آن شوی خانواده ها از ترس جان و مال و ناموس خود نمی توانند از خانه بیرون بیایند چرا شما فکری برای آنها نمی کنید مصطفی یک شب پارک را رصد کرده و متوجه وخامت اوضاع آنجا شده بود و مصمم شد که وضعیت آنجا را تغییر دهد جلسه‌ای گذاشته بود و در آن جلسه گفته بود من و کاری می کنم که نیمه شب هم اگر دختر یا زن تنهایی بیرون از خانه باشد خیالش از همه راحت باشد اولین قدم تصمیم گرفت با دفن شهید گمنام در پارک ناسالم و آلوده آنجا را به مدد شهدا تطهیر کند مدتی پیگیر بود و هر روز صبح می‌رفت و دنبال مجوز از فرمانداری و شهرداری و ...علی رغم مخالفت برخی مسئولین شهر آنقدر آمد و رفت تا بالاخره موفق شد طی مراسم باشکوهی دو تن شهدای گمنام دفاع مقدس در پارک دفن شدند از مسئولین شهر هم کنی پول گرفت و در پارک پایگاه برادران و خواهران را نیز تاسیس کرد از همان موقع به لطف خدا و عنایت شهدا با تلاش شبانه‌روزی مصطفی محیط و فضای پارک تغییر کرد و برای همیشه امنیت به محله برگشت حالا جایی شده برای برگزاری مراسمات دستی و محلی برای تجدید میثاق آحاد مردم با آرمان های شهدا و محیط معنوی برای حضور خانواده ها نیاز با شهدای عزیز که همه مرهون فکر فرهنگی مصطفی است او یک سرباز تمام‌عیار برای اسلام و انقلاب اسلامی بود و هرجا احساس وظیفه می‌کرد وارد میدان عمل می‌شد اگر نیاز به کار فرهنگی بود انجام می داد اگر کار یدی ضرورت داشت اهتمام می کرد.