eitaa logo
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
742 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
63 فایل
ٖؒ﷽‌ شهید صدرزاده میگفت یه شهید‌انتخاب‌کنیدبرید‌دنبالش بشناسیدش‌باهاش‌ارتباط برقرارکنید‌شبیهش‌بشیدحاجت بگیریدشهیدمیشید‌ٖؒ خادم کانال @solaimani1335 @shahid_hajali
مشاهده در ایتا
دانلود
#شهیدان‌زنده‌اندونزدپروردگارشان‌روزی‌می‌گیرند... #سلام‌برشهدا رفیق شهیدم... هوای دلمان را داشته باش در لحظه‌های طوفانی... سلام! صبحت بخیر علمدار...🌹 @seyyedebrahim
هدف پژوهش دو چیز است: یکی رسیدن به مرجعیّت علمی و حضور در جمع سرآمدان علم و فنّاوری، دوّم حلّ مسائل کنونی و آینده‌ی کشور. ۱۳۹۷/۰۳/۲۰ @seyyedebrahim
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌹
چہ تڪليفِ سنگينی اسٺ: ” بلا تڪليفی ” وقتی ڪه نميدانم منتظرٺ ماندم یا فقط خودم را به #انتظار زده‌ام آقا... #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ @seyyedebrahim
☀️ ☀️ 💎امیرالمومنین علی(ع) : ✔️ منتظر فرج [آل محمد]باشيد و از رحمت خدا نااميد نگرديد بہ راستی کہ محبوبترين کارها نزدخداوند، است. 📚 بحارالانوار/ج52/ص123 @seyyedebrahim
مادر شهید: «از همون دوران دغدغه هاش با هم سن و سال هاش فرق میکرد» در فرهنگسرای شهریار کلاس بازیگری گذاشتند.  مصطفی مصمم بود که در کلاسها شرکت کند.  وقتی دیدم برای رفتن اصرار دارد؛ گفتم : مامان به دو دلیل امکانش نیست؛ اول اینکه از نظر فرهنگ این جور کلاس ها با خانواده ما سازگار نیست. دوم اینکه از نظر مالی هزینه اش برای ما زیاد است، چون شهریه سه ماه  را یک جا می گیرند.  اما باز مصطفی روی خواسته اش پا فشاری کرد. با اینکه نسبت به حقوق پدرش میزان هزینه برای ما  خیلی  زیاد بود؛  گفتم: من برات شهریه را فراهم می کنم ولی خودت پپشیمان می شوی .  مدتی در کلاسهای تئوری شرکت می کند و به کلاسهای عملی که می رسد به یک هفته نمی کشد که کلاسها را ترک کرد. با ناراحتی پیشم آمد  گفت: ازشون خواهش کردم بقیه شهریه رو  پس بدن قبول نکردن. خیلی ناراحت بود.  خندیدم و گفتم: اشکال ندارد  مامان فدای سرت؛ حالا چرا ادامه ندادی؟  گفت: همون که گفتید. مامان اصلا من و که هیچ به حساب نمی آورند؛  تازه از مردهای بزرگ هم حجاب  نمی گیرند و خیلی چیزها را رعایت  نمی کنند. #شهید_مصطفی_صدرزاده @seyyedebrahim
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
اکنون که این وصیت‌نامه را می‌خوانید نمی‌دانم که خداوند مرگم را چگونه رقم زده است ولی تمام آرزویم و تلاش شبانه‌روزی‌ام بر این بوده که شامل آیه شهدا عند ربهم یرزقون باشم اما خدا می‌داند که برای شامل شدن بر این آرزو با تمام توان تلاش کرده‌ام، امید است که خداوند قبولم کرده باشد. برادران و خواهران! آیا نشنیده‌اید که رسول‌الله (ص) فرمود: «هر کس ندای فریادخواهی ملت‌های مظلوم و مسلمان را بشنود و به کمک او نشتابد مسلمان نیست؟» آیا ندای فریادخواهی ملت‌های مظلوم و مسلمان را نمی‌شنوید؟ شاید تصور کنید که می‌گویم بیشتر از توان خود را هزینه کنید؛ اما آیا به کمترین میزان نیز که حفظ حرمت و ابهت انقلاب و مملکتمان می‌باشد نمی‌توانید هزینه کنید؟ آیا اگر مقداری از مایحتاج زندگی بر ما کاسته شد باید سراسیمه شده به جان هم بیفتیم؟ عزیزانم! راه را غلط نروید، راه همان است که رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خامنه‌ای ما را بر آن هدایت می‌کند هوشیار باشید که دشمن ریشه ما را هدف گرفته، چشم دشمن را هدف بگیرید. بنده همیشه آرزو داشتم که در زمان سیدالشهدا (ع) بودم و در رکابش جهاد می‌کردم اما دیدم الآن هم فرق با آن زمان نمی‌کند شیعیان در سرزمین شام در ظلم و ستم هستند حتی بارگاه احیاگر عاشورا حضرت زینب کبری (س) مورد تعرض لشکر کفر واقع شده الآن که این وصیت‌نامه را می‌خوانید امیدوارم حضرت زینب (س) مرا به‌عنوان پاسدار حرم بارگاه مبارکش و مدافع شیعیان مظلومش پذیرفته باشد. برادران و خواهران! به شما وصیت می‌کنم از رهنمودهای رهبر والامقام و فرزانه امام خامنه‌ای راه را بجویید. برای مادیات زیاد خود را به‌زحمت نیندازید و قدری به فکر آخرت باشید این مشکلات به قول مرجع عالی‌قدر آیت‌الله بهجت که روحش قرین رحمت خدا باد گرفتاری‌های قبل از ظهور امام زمان (عج) برای مسلمانان می‌باشد. عزیزانم اندکی صبر، سحر نزدیک است. *فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم «علی عسگری»   بریده‌ای از کتاب «آخرین نفس»؛ وصیت نامه شهدای مدافع حرم، صفحات 75 و 76 به اهتمام: مرتضی اسدی ناشر: تقدیر @seyyedebrahim
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌹
🏳 زیارتنامه "شهــــــداء" 🌺بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌺 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... 📎هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات.. @seyyedebrahim
صبح ها بیشتر از نــور ، ھـوای شمــا را می خواهم .. لبخند بزن ... صبــح، آغاز ماجراست ..... سلام! صبحت بخیر علمدار... @seyyedebrahim
مادر شهید: وقتی که مصطفی می خواست در هیئت های چهارشنبه اش وعده ای غذا بدهد به او گفتم:از کجا می خوای هزینه غذا رو بدی؟آخه مردم اون منطقه که فقیرند، تو هم که راه در آمد نداری...! گفت :خدا بزرگه.... توکل زیادی به خدا داشت....و درآخر غذای هر هیئت هم جور می شد. خیلی اصرار داشت که هیئت غذا بدهد.حساس و کنجکاو شده بودم که چرا اینقدر برای غذا دادن اصرار دارد. مصطفی گفت:اول اینکه با غذایی که می خورند مدیون و نمک گیر امام حسین (علیه السلام)میشن و دوم اینکه لقمه های حلال ، آن ها را از ارتکاب به گناه و معصیت باز میدارد.... همین دیدگاه او باعث شد هیئت 4 نفریشان ، الان کوچه ها را هم پر کند. #شهید_مصطفی_صدرزاده @seyyedebrahim
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌹
دعای فرج امام زمان(عج) بِسمِ اللهِ الرَحمن الرَحیم اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطآءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ، وَضاقَـتِ الاَْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّمآءُ، واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْـكَ الْمُشْتَكي، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ، اَللَّـهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد، اُولِي الاَْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ، فَرَجاً عاجِلا قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ، يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ، اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ @seyyedebrahim
یڪ لحظه چشم دیدن خود را به من ببخـش آیینه های روشن خود را به من ببخـش... پـرواز را تو تجربه ڪردی مبارکت حالا پرِ پریدن خود را بہ من ببخـش ... سلام! صبحت بخیر علمدار... @seyyedebrahim
بردن گوشی و دوربین تو حرم حضرت زینب سلام الله علیها مطلقا ممنوعه ولی حرم حضرت رقیه سلام الله علیها مانعی نداره... گاها رو شیطنت و همچنین گرفتن عکس از رفقا،گوشی رو میبردم داخل...بعد که بچه ها گوشی رو میدیدن تعجب میکردن چطوری از بازرسیها رد شده... عکسهایی که کنار ضریح بی بی زینب از سید هست،اکثرش رو پنهونی ازش میگرفتم الا چندتا که بهش میگفتم و به سمت گوشی نگاه میکرد... موقع خروج از حرم، بهش گفتم سید ویوش عالیه بیا یکی باهم بگیریم... خلاصه یه زائر عرب زبون رو پیدا کردم و بهش گفتم در حال خروج از حرم ازمون عکس بگیره...اونم حواسش نبود که ممنوعه و خادمین حرم گوشی رو میگیرند... اونم ناشی و برا گرفتن یه عکس کلی لفت و لعاب داد کلی ژست گرفت انگار میخواد با یه دوربین حرفه ای از یه صحنه ی شکار عکس بگیره😅... تا اینکه خادم متوجه شد و به سرعت به سمتمون اومد... ما هم به حالت خواهش و اجازه دستمون رو بلند کردیم و گفتیم فقط یه دونه عکس... بنده خدا تازه اون موقع یادش اومده بود باید عکس بگیره😅 و همون لحظه عکس گرفت... راوی ابوعلی
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
چرا ما در بُعد حکومتی تصمیم گرفتیم در مقابل چنین حوادثی بایستیم؟ چرا در سوریه وارد شدیم؟ چرا در عراق وارد شدیم و کمک کردیم؟ چند مسئله وجود دارد‌ که این‌ها حلش از راه دیپلماتیک و دیپلماسی غیر ممکن است. یعنی میخ دیپلماسی با هر چکشی به این سنگ سخت این موضوع فرو نمی‌رود. این را با دیپلماسی نمی‌توان حل کرد. بعضی‌ها نادانسته سخن پراکنی می‌کنند. اگر بعضی از کارها با دیپلماسی قابل حل بود، هیچ کس مصلح‌تر از امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) نبوده است. هیچ کس مصلح‌تر از امام حسین (صلوات الله علیه) نبوده است. چرا امام حسین و چرا امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) در بعضی جاها دست به شمشیر بردند؟ و چرا امام حسین (صلوات الله علیه) با خون خودش و فرزندانش و این فقهای حقیقی عالم اسلام آمد دفاع کرد از اسلام با خون؟ چون آن منطق، منطق دیپلماسی نبود. وقتی از منطق طرف مقابل این است که شما از نظر دینی واجب القتل هستی و کشتن تو و هر چه میزان بیشتر کشتن تو بهشت را بر او واجب می‌کند، برای کسی که تو را واجب القتل می‌داند، آیا امکانی برای دیپلماسی وجود دارد؟ این جا جهاد می‌خواهد. چرا ولی فقیه و امام ما، امام امروز جامعه ما اصرار به ایستادگی و حمایت از این جبهه برای خشکاندن ریشه این خبیثه خطرناک کرد؟ این مسئله ساده نیست. من نمونه‌هایی دیدم و می شنیدم از شنود. بین چند جوان وهابی دعوا بود. تعدادی‌شان قهر کرده بودند. فرمانده‌شان می‌خواست مشکل این بچه‌ها را حل کند. می‌خواستند از این جبهه بروند به جبهه دیگری، به فرمانده دیگری. حرف‌شان چه بود؟ حرف بر سر این بود که نوبت من بوده که عمل انتحاری انجام بدهم، اما این نوبت من را به دیگری واگذار کرده! منطقی که هزار و پانصد انتحاری در طول هفت ماه در عملیات موصل عمل بکند، این منطق، منطق جهاد می‌خواهد. این منطق، راهی جز این که شما با جهاد با آن مواجه بشوید، ندارد. نمی‌توانید. او همه هدفش خشکاندن ریشه دینی شما است. وقتی شما را واجب القتل می‌داند و نوامیس شما را غارت خود می‌داند. همان کاری که در سنجار شد و همان جنایتی که اسپایکر اتفاق افتاد و در جاهای دیگر و در سوریه اتفاق افتاد. این جا منطقش این است که باید ایستادگی کرد. یک وقت انسان می‌گوید این خطر مربوط به جای دیگری است، به ما چه! یک وقت نه، همه تلاش او این است که این را از سر راه بردارد، به ما برسد. آن خبیثی که اعلام دولت اسلامی عراق و شام را کرد، آن پل اول بود برای رسیدن به ما. آن کسی که همه جمعیت و مردمش واجب القتل بودند، این جا بود. ایران اسلامی بود. ما می‌توانستیم بنشینیم نگاه کنیم ببینیم سوریه کی سقوط می‌کند، عراق کی سقوط می‌کند. او تجهیز بشود و با قدرتی ده برابر و صد برابر بعد بیاید به مرزهای ما، وارد کشور بشود، صف آرایی کند و شروع کند به کشتار. هیچ انسان هوشمندی، هیچ مدیر مدبری، هیچ انسان مسئولی این را قبول نمی‌کند و می‌گوید باید رفت به سمت این شجره خبیثه، آن را در ریشه خشکاند.‌   بریده‌ای از کتاب «ذوالفقار»؛ برش هایی از خاطرات شفاهی حاج قاسم سلیمانی (صفحات 135 و 136) نویسنده: علی اکبر مزدآبادی انتشارات: یازهرا @seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸 🌸 پیامبر گرامی اسلام -صلی‌الله علیه و آله و سلم- فرمودند: 🌸 إنَّ لِكُلِّ دینٍ خُلقاً و خُلقُ الاِسلامِ اَلحَیاءُ. 🌸 هر دین و آئینی خُلق و خویی دارد، خوی دین اسلام حُجب و حیا است. 📚مستدرک، ج ٨، ص ٤٦٥
یک روز ابراهیم را در بازار دیدم که دو کارتن بزرگ روی دوشش بود ! گفتم ، آقا ابراهیم برای شما زشته !!! ، این کار بار برهاست نه شما ! ، نگاهی کرد و گفت ، نه این برای خودم بهتره ، مطمئن میشوم که هیچی نیستم !! گفتم ، کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست ، تو ورزشکاری و.... ابراهیم خندید و گقت ، ای بابا ، همیشه کاری کن که خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم... 📕 سلام بر ابراهیم « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » @seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤 مرحوم ایت الله مجتهدی تهرانی : 😓 وای برما اگر دیگران با نصیحت ما راهی بهشت شوند ، ولی خودمان جا بمانیم پس مراقب حرفها و اعمالمان باشیم . @seyyedebrahim
ماجرای نبش قبر شهید بهنام محمدی روایت سرهنگ قمری در این زمینه را در ادامه می‌خوانید: بهنام محمدی نوجوان ۱۳ ساله زبر و زرنگی بود که به او تعلیمات لازم را جهت کسب اطلاعات از دشمن داده بودم، و به‌عنوان اطلاعات‌چی در خدمتم بود. یک روز به بهنام گفتم «برو پیش عراقی‌ها و بگو صدام کِی به خرمشهر می‌آید؟ مادرم یک گوسفند نذر کرده که هر وقت صدام آمد زیر پایش قربانی کند؛ آنوقت آن‌ها دیگر با تو کاری نخواهند داشت. بعد به آنها بگو که تعداد زیادی تانک از فلان مسیر در حال حرکتند و دارند به سمت شما می‌آیند»؛ می‌خواستم با استفاده از این ترفند جلوی پیشروی دشمن گرفته شود، تا نیروی کمکی برسد؛ که البته جلوی پیشروی دشمن گرفته شد، اما نیروی کمکی هیچ وقت نرسید. همچنین در برخی اوقات که درگیر جنگ و دفاع بودیم، بهنام محمدی را می‌دیدم که دوان دوان جلو آمده و اطلاعاتی از آرایش نظامی دشمن به ما می‌داد، یا مثلا می‌گفت «تیمسار! به جان مادرم از فلان کوچه پنج تانک دارند به طرف ما می‌آیند»؛ که من فورا آرپی جی زن ها را به آن محور می‌فرستادم. خدا رحمتش کند. * شجاعت بهنام در تعویض پرچم‌ها یک روز بهنام وقتی که پرچم عراق را بالای یکی از ساختمان‌های بلند خرمشهر می‌بیند، به‌طور نامحسوسی خود را به ساختمان رسانده و به دور از چشم بعثی‌ها پرچم ایران را جایگزین پرچم عراق می‌کند؛ واقعا دیدن پرچم ایران بر فراز آن قسمت اشغال شده‌ خرمشهر روحیه مضاعفی را در بچه‌ها ایجاد کرده بود، و جالب‌تر اینکه عراقی‌ها تا ۱۸ آبان متوجه این موضوع نشده بودند. بهنام بعد از تعویض پرچم نزد ما آمده بود؛ دست او هنگام تعویض پرچم به دلیل ضخامت طناب، و سرعتی که در پایین کشیدن پرچم عراق و بالا بردن پرچم کشورمان داشت، مجروح شده بود. به گروهبان مقدم گفتم باند بیاورد و دست بهنام را پانسمان کند، مقدم باند را از کوله‌اش بیرون آورد، اما بهنام اجازه پانسمان دستش را نمی‌داد و با دویدن به دور من، مقدم را به دنبال خود می‌کشاند؛ به بهنام گفتم «چرا نمی‌ایستی؟! می‌خواهد پانسمانت کند تا زخمت چرک نکند»؛ بهنام رو کرد به من و گفت «باند را بگذارید برای سربازانی که مادر ندارند و تیر می‌خورند.» هرچه سعی کردیم این نوجوان ۱۳ ساله اجازه نداد دستش را ببندیم؛ او یک مشت خاک روی دستش ریخت و رفت. * چگونگی شهادت نوجوان دلاور حدود ساعت ۹ صبح روز ۲۴ مهر، بهنام در «بازار نقدی» مورد اصابت ترکش «خمسه خمسه» قرار گرفت، و در پیاده‌رو به زمین افتاد؛ سپس تانک از روی زانوانش عبور کرد، که در اثر آن پایش از زانو به پایین قطع شد، و ایشان به این ترتیب به شهادت رسید. ** ماجرای نبش قبر شهید بهنام محمدی/ جسدی که بعد از ۳۱ سال سالم بود مادر شهید محمدی می‌گفت که بهنام هر شب به خوابش می‌آید و می‌گوید «من از دوستانم جا ماندم، مرا به مسجد سلیمان ببرید»؛ به اصرار مادر شهید، ایشان را سال ۹۰ نبش قبر کردند. با اجازه علما قرار بر این شد که پیکر ایشان از محل دفن به مسجد سلیمان انتقال پیدا کند. آیت‌الله جمی امام جمعه و جناب سروان دهقان با من تماس گرفتند و گفتند شما هم برای مراسم بیایید. بلیط هواپیما گرفتم و برای نبش قبرش رفتیم، من و حاج آقا کعبی جلو رفتیم مادرش سمت راست من و پدرش روبروی من قرار داشتند خاک را برداشتند و رسیدند به نزدیکی سنگی که روی جنازه ایشان بود؛ من رفتم جلو و گفتم «بیل را کنار بگذارید، چون استخوان‌های این بچه قطعا در این مدت پوسیده، و اگر تکه‌ای از این سنگ روی آن‌ها بیافتد استخوان‌ها از بین می‌رود. بگذارید من با دست خاک را کنار بزنم و استخوان‌هایش را سالم برداریم». آرام آرام با دستانمان خاک را کنار زدیم و به سنگ رسیدیم، وقتی که سنگ اول را برداشتیم، با پیکر سالم شهید مواجه شدیم، من که در همان لحظه از حال رفتم، مادرش هم غش کرد؛ باور کردنی نبود، انگار که این بچه یک دقیقه پیش خوابیده است؛ بعد از ۳۱ سال هنوز زانویش خون می‌چکید. مادر شهید محمدی، پیکر نوجوان شهیدش را ساعات زیادی در آغوش خود گرفته بود، و حاضر نبود او را از خود جدا کند؛ او می‌گفت «مردم! این بچه بوی گلاب می‌دهد؛ چرا می‌خواهید از من جدایش کنید؟ مگر نمی‌بینید که تمامی اعضایش سالم است؟ پس چرا می‌خواهید او را دفن کنید؟ مگر شما از دست بچه من سیر شده‌اید»؛ واقعا صحنه‌ی عجیبی بود. من سال گذشته مادر بهنام را دیدم؛ به من گفت «جناب سرهنگ! عجب اشتباهی کردم؛ این بچه قبل از اینکه جایش را عوض کنیم هرشب به خوابم می‌آمد و با من حرف می‌زد، و می‌گفت "جایم را عوض کنید، من از دوستانم دور افتادم"، اما از وقتی که جایش را تغییر دادیم، دیگر مثل قبل به خوابم نمی‌آید»؛ من به ایشان گفتم «آیا شما ناراحتی که او خوشحال است»؛ گفت «خوشحالم از اینکه که او خوشحال است، اما ناراحتم که چرا هر شب نمی‌بینمش». @seyyedebrahim
یک روزی ما به اونها می‌گفتیم اتباع بیگانه. ولیکن امروز اونها اتباع آشنا به و ما اتباع بیگانه به شهادت هستیم. حسینی جنگید و زینبی تبلیغ کرد و تربیت. عروج آسمانی عزیز برادر معروف به مبارک باد. (حسین یکتا) پلاک ؛ ناشر آثار حاج حسین یکتا @seyyedebrahim