🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
در ظهر عـاشـ🚩ـورا چه گذشت 2⃣
⬅️ اتمام حجت
امام حسین علیهالسلام بر اسب رسول خدا
که مرتجز نام داشت سوار شد و با صدای
بلند در مورد معرفی خود چنین فرمود:
مردم به سخنم گوش بدهید و عجله نکنید
تا آنچه را حق است به شما بگویم
و راه عذر را بر شما ببندم
در نسب من بنگرید من کیستم؟
آیا حمزه سیدالشهداء عموی من نیست؟
آیا جعفر که با دوبال در بهشت پرواز میکند
عموی من نیست؟
آیا فرمایش رسول خدا در مورد من و برادرم
به شما نرسیده که فرمود این دو سید
و آقای جوانان بهشتند؟
پس چرا آماده ریختن خون من شدهاید؟
در این موقع شمر گفت:
بخدا نمیفهمم چه میگویی
حبیب در پاسخ گفت:
راست گفتی زیرا خداوند قلبت را مهر کرده
و سخن حق را نمیفهمی!
در این هنگام امام حسین علیهالسلام فرمود:
وای بر شما! آیا کسی از شما را کشتهام
که خونش را از من طلب میکنید؟!!
یا مالی از شما بردهام
یا کسی را مجروح کردهام
که در مقام تقاص و قصاص من بر آمدهاید؟
سپس فریاد زد:
ای شیث، ای حجار و ای قیس و ای یزید!
مگر برای من نامه ننوشتید که میوههای ما
به ثمر رسیده و اگر بیائی سپاه آماده
در خدمت تو هست!
جمعیت که جوابی برای سخنان امام نداشتند
چون در اینکه او پسر پیغمبر و بیگناه هست
شکی نداشتند فلذا سکوت کردند
و فقط قیس ابن اشعث که به حیلهگری
معروف بود گفت: خوب چرا تسلیم حکم
یزید نمیشوی که به آنچه میخواهی برسی
و آرزویت برآورده بشود
امام در جوابش فرمود:
نه بخدا مانند اشخاص خوار و ذلیل دست
در دست شما نمیگذارم و مانند برده هم
فرار نمیکنم
بلکه با شهامت و شهادت در برابر ظلم و ستم
ایستادگی میکنم و شهادت را بر تسلیم
و خفت فرار ترجیح میدهم
به خدا سوگند بعد از این زندگی درازی
نخواهید داشت و مانند میله وسط سنگ آسیا
دائم در نگرانی و اضطراب به سر میبرید
حالا ابتدا با همفکران خود مشورت کنید
و اگر توجیه نشدید آنگاه قصد کشتن مرا بکنید
و مهلت ندهید که من بر خدای جهانیان توکل
جستهام و هیچ چیز خارج از قدرت او نیست
بعد از سخنان امام حسین علیهالسلام
بر خلاف انتظار سپاهیان کوفه
اولین فرماندهشان حر بن یزید ریاحی به امام
حسین پیوست و حالت تزلزلی در سپاه کفر
ایجاد شد که باعث ترس عمر سعد شد و ترسید
که اگر بیشتر تعلل کند سپاهش متلاشی گردد
به همین خاطر پرچم به دست گرفت و اولین
تیر را به سمت سپاه امام حسین علیهالسلام
رها کرد و گفت: گواهی دهید نزد امیر که
اولین تیر را من به سوی حسین پرتاب کردم
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
↲اعیان الشیعه، جلد۱، صفحه۶۰۲
↲ابصارالعین، صفحه۱۱
↲نفس المهموم، صفحه۲۳۶
↲ارشاد مفید، صفحه۲۳۵
↲ ادامه دارد ...
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
در ظهر عـاشـ🚩ـورا چه گذشت 6⃣
نکتــ✍ــه:
در روز عاشورا در کربلا هفتاد و دو تن از
یاران باوفای امام حسین علیهالسلام به
شهادت رسیدند که در این بین سرگذشت
عدهای از شهداء و جریان شهادتشان
خاص تر و مورد توجه تر بوده است
که به علت کمبود وقت و زمان فقط به
جریان شهادت همان عده خاص میپردازیم
🌷السلام علی جوْن بن حوی ابی ذر
جوْن غلام آزاد شده ابوذر غفاری یکی از
شهدای کربلاست که بعد از وفات ابوذر
در خدمت امام حسن و امام حسین
علیهالسلام بوده است
موقعی که بیشتر یاران امام حسین به
شهادت رسیدند جوْن خدمت امام آمد
و رخصت جنگ خواست
امام فرمود: جوْن تو مجازی هر کجا که
میخواهی بروی زیرا پیروی تو از ما و بودن
در خانه به منظور کمک و آسایش بوده
لذا در گرفتاری ما خود را مبتلا نساز
جوْن خود را روی قدمهای مبارک حضرت
انداخت و عرض کرد: یابن رسول الله
در خوشیها با شما بودم
حالا در گرفتاری دست از شما بردارم؟
بخدا میدانم که بویم بد و حسب و نسبم
پست و چهرهام سیاه است ولی شما بهشت را
از من دریغ مدارید تا خوشبو و شرافتمند
و روسفید گردم
نه! بخدا از شما دست برنمیدارم
تا خون سیاهم با شما آمیخته گردد
امام حسین علیهالسلام به او اجازه داد
جوْن به میدان رفت و به سپاه دشمن حمله کرد
بعد از آنکه ۲۵ نفر را به درک واصل کرد
به شهادت رسید
هنگامی که هنوز رمقی داشت امام حسین
علیهالسلام به بالین او آمد نشست و فرمود:
خدایا چهرهاش را سفید گردان و بویش را نیکو
و او را با ابرار و نیکان محشور بفرما و بین او
و محمد و خاندانش معارفه برقرار ساز
امام محمدباقر علیهالسلام به نقل از پدرش
امام سجاد علیهالسلام روایت نموده که بعد از
ده روز از گذشت عاشورا، بدن جوْن را دریافتند
در حالی که از او بوی مشک استشمام میشد
آری همنشینی با اولیاء الله انسان را از
پستی و ذلت به اوج عزت و بزرگی میرساند
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
↲ابصارالعین، صفحه ۱۲۵
↲نفس المهموم، صفحه ۲۹۱
↲بحارالانوار، ۲۳/۲۴
↲قاموس الرجال، ۴۴۹/۹
↲ ادامه دارد ...
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
در ظهر عـاشـ🚩ـورا چه گذشت 3⃣1⃣
🌷السلام علی عباس ابن علی قمربنیهاشم
حضرت اباالفضل علیهالسلام ۳۴ سال
با امام حسین علیهالسلام زندگی کرد
از بس زیبا بود او را قمربنیهاشم مینامیدند
مردی قوی و شجاع و تنومند بود که وقتی
بر اسبان تنومد هم سوار میشد
پاهایش به زمین کشیده میشد
حضرت ابوالفضل وقتی همه برادرانش را
به جنگ فرستاد و به شهادت رسیدند
به خدمت امام حسین علیهالسلام آمد
و اجازه میدان خواست
امام علیهالسلام فرمود:
تو پرچمدار منی اگر کشته شوی
دیگر دشمن بر من چیره میشود
ابوالفضل علیهالسلام عرض کرد: برادر
سینهام تنگ شده و از زندگی سیر شدهام
امام فرمود: پس قدری آب برای این کودکان
که صدای العطششان بلند شده است بیاور
سقای کربلا مشک به دوش انداخت و
سوار اسب شد و مقابل صف دشمن ایستاد
و بعد از نصیحت آنها گفت:
این حسین پسر رسول خداست که با او
جنگیدید و اهل بیت و یارانش را کشتید
لااقل زنان و فرزندانشان را آب دهید
که دلهای آنان از تشنگی میسوزد
شمر ملعون صدا زد: پسر ابوتراب
اگر تمام دنیا آب باشد و در اختیار ما
قطرهای از آن را به شما نمیدهیم
مگر اینکه بیعت یزید را بپذیرید
قمر بنی هاشم از آنها مأیوس شد
سپس بعد از کسب اجازه از برادر وارد شریعه
فرات شد و تمام نگهبانان آنجا را دور کرد
مشک را پر از آب کرد و تا خواست کفی از
آب بنوشد یاد تشنگی لبهای خشک اباعبدالله
افتاد و آب را خالی کرد سپس از شریعه
خارج شد نگهبانان اطرافش را گرفتند
سپاهیان که تحمل ضرب شصت او را نداشتند
از جلوی راهش پراکنده میشدند تا اینکه
زید ابن ورقا از پشت درخت دست راست
قمر بنی هاشم را قطع کرد و بعد
حکیم بن طفیلی دست چپش را
حضرت عباس سریع مشک را به دندان گرفت
و خواست سریع حرکت کند تا آب را به لب
تشنگان حرم برساند که ناگهان تیری بر
مشک آب اصابت کرد و آب روی زمین ریخت
در این لحظه دیگر حضرت اباالفضل ناامید
شد و متحیر وسط میدان مانده بود که
دشمن به چشمانش تیر زد و با عمود آهنین
بر فرق مبارک کوبید چنانکه از اسب بر روی
زمین افتاد و فریاد زد: برادر مرا دریاب
امام حسین علیهالسلام خود را به نعش برادر
رساند و او را دست بریده و چهره مجروح
و شکسته و چشمان تیر خورده یافت
امام با کمر خمیده کنار نعش برادر ایستاد
و چون قدرت ایستادن نداشت در کنارش
بر روی زمین نشست و شروع به گریه کرد
تا اباالفضل علیهالسلام جان به جان آفرین
تسلیم کرد
آنگاه فرمود: الآن کمرم شکست
و چارهام از هم گسست
سپس حسین علیهالسلام که نمیتوانست
عباس را به خیمه شهداء ببرد با چشمانی
اشکبار به سوی خیمهها برگشت
سکینه به استقبال پدر آمد و پرسید:
عمویم چه شد؟
امام فرمود: شهید گردید
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
↲ابصارالعین، صفحه ۲۹
↲کامل، ۳۹۴
↲نفس المهموم، صفحه۳۴۸
↲حیات الحسین، ۲۷۴/۳
↲ ادامه دارد ....
🏴#کانال_ذکر_روزانه
@zekrroozane
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
در ظهر عـاشـ🚩ـورا چه گذشت 7⃣1⃣
در همان چند دقیقهای که امام با اهل بیتش
وداع مینمود اراذل کوفه از فرصت
استفاده کردند و حضرت را تیرباران کردند
زنان از ترس به داخل خیمه برگشتند
و اباعبدالله به دشمنان حمله نمود
در این لحظه چند تیر بر بدن مبارک امام
اصابت نمود: