🌹#خاطرهای_اززندگی_روحانی_شهیدسیدمجتبی_میرلوحی_نواب_صفوی"
🔸کدام امام معصوم (ع) نام گروه شهید نواب صفوی را تعیین کرد؟!
#متن_خاطره|شهید سید مجتبی نواب صفوی میگفت: خوابِ امام حسین (ع) رو دیدم؛ حضرت بازوبندی رو به دست راستم بستند؛ روی بازوبند نوشته شده بود: فدائیان اسلام... به همین خاطر اسم گروهمون شد فدائیان اسلام...
📚#منبع: کتاب دانشجویی نگاهی به زندگی و مبارزات رهبر فدائیان اسلام
🛑 #کانال_شهیدوشهادت
✅عضو شوید
❤️❤️👇👇
https://eitaa.com/sh867d
#خاطره
🔸دانشجوی شهیدی که در آمریکا استاد بیخدای خود را شیعه کرد...
#متن_خاطره|پروفسور محمد لگنهاوسن میگه: توی دانشگاه تگزاس یه دانشجوی ايرانی داشتم بنام اكبر ملكی نوجهدهی. بعد از مدتی دیدم کلاس نمیاد؛ تا اینکه يه روز توی دانشگاه در حال پخش تبلیغات درباره اسلام و انقلاب ایران دیدمش. رفتم و بهش گفتم: چیكار ميكنی؟ چرا ديگه كلاس نميای؟ گفت: ما توی كشورمون انقلاب كرديم و من فكر میكنم مهمه كه دانشجويان اينجا هم درباره انقلاب اسلامی ايران اطلاع درستی داشته باشند. گفتم: كار خوبیه؛ اما كلاس هم بيا؛ من هم همهی تبليغات شما رو میخونم. ايشان قبول كرد و چند كتاب پیرامون اسلام برام آورد. کتابها رو خوندم و شروع كرديم با اكبر دربارهی اعتقاداتش صحبت كردن؛ و كمكم دوست شديم. اکبر خيلی صادقانه صحبت ميكرد و هيچ شكی درباره اعتقاداتش نداشت. با هم درباره شيعه و سنی هم صحبت كردیم. البته من در مورد اینکه شیعه بشم یا سنی شکی نداشتم. میگفتم یا بی خدا میمونم یا شیعه میشم. اکبر كتابهای دیگهای هم برام آورد كه بهترين آنها يك ترجمه از نهجالبلاغه؛ و یک ترجمه از جلد اول الميزان بود. يكی از ويژگيهای اكبر اين بود که هم با دانشجويان خط امام همكاری میكرد، هم با دانشجويانی که به ديدگاه امام نزديك نبودند، ارتباط برقرار میکرد. از زمان آشنا شدن با اكبر، تا مسلمان شدنم تقريبا سه سال طول كشيد. اما مدتی قبل از گفتن شهادتین دیگه اکبر رو ندیدم؛ تا اینکه از نزدیکانش شنیدم رفته ایران و در جنگ شهید شده..
#شهیدملکی #شهدای_آذربایجانشرقی
🛑#کانال_شهیدوشهادت
🔶عضو کانال شهداء شوید
❤️❤️👇👇
https://eitaa.com/sh867d
🌹 #خاطرهای_اززندگی_سرتیپ_شهیداحمدکاظمی
🔸شهید کاظمی آرزوی پیرزن را برآورده کرد...
#متن_خاطره|نجف آباد اصفهان که بودیم؛ یه پیرزن سراغ حاج احمد رو میگرفت. وقتی حاجی برا سرکشی اومد، پیرزن رفت ملاقاتش و بعد از چند دقیقه گفتگو، رفت...
یک هفته بعد پسر پیرزن اومده بود برای تشکر. میگفت: حاج احمد مشکلم رو حل کرده. بعد فهمیدیم پسرِ پیرزن به خاطر نداشتن دیه قرار بوده بره زندان. اما حاج احمد بخشی از ارثیهای که از پدر و مادرش بهش رسیده رو میده، تا ديه رو پرداخت کنن. و اینجوری پسرِ پیرزن آزاد شده بود..
📚منبع: فصلنامه نگینایران، شماره۱۶، صفحه۲۷
🛑 #کانال_شهیدوشهادت
🔶به کانال شهداء بپیوندید⏬
💜💜👇👇
https://eitaa.com/sh867d
🌸 #خاطرهای_اززندگی_سردارشهید_داوودحقوردیان
🔸برای تو دعا میکنم مادر...
#متن_خاطره|نوجوان که بود؛ خواب دیدم در عالم رویا سیدی نورانی بهم گفت: این داودِ تو، ماندنی نیست؛ به زودی پر خواهد کشید... شبها هر از گاهی بیدار میشدم و از اتاقش صدای زمزمهای به گوشم میرسید. وقتی در رو آهسته باز میکردم؛ میدیدم فرش رو کنار زده؛ روی خاک نشسته و گریه میکنه، میگفتم: داوود جان! تو این راه رو میری مدرسه و میای؛ آخه گناهی نکردی! چرا گریه میکنی؟ میگفت: مادر جان! برای شما دعا میکنم...
📚#منبع: خبرگزاری تسنیم؛ به نقل از #مادرشهید
➕
🇮🇷#۱۹اردیبهشت؛ سالگرد شهادت سردار #شهیدداوودحقوردیان گرامیباد
🛑به کانال شهداء بپیوندید
🌸 #کانال_شهیدوشهادت⏬
♥️♥️👇👇
https://eitaa.com/sh867d
🌸 #خاطرهای_از_زندگی_سردارشهیدحسین_چیتگر
🔸نامهی سراسر عشقِ شهید ، به دختر بچه هایش
#متن_خاطره|داشتم خاطرات شهدا رو میخوندم که چشمم خورد به نامهی یک شهید... ظاهراً این شهیدِ عزیز نامه رو خطاب به فاطمه کوچولوی نازنینش نوشته ؛ و از حرفاش معلومه که زهراش هم هنوز به دنیا نیومده یا شاید خیلی کوچولو بوده... بهتره به جای توضیح، خودتون حرفای شهید که چند جمله بیشتر نیست، رو بخونین: «دخترم! فاطمه جان!من صدای بابا بابا گفتن تو روشنیدم. آرزو داشتم صدای بابا بابا گفتن زهرا رو هم می شنیدم، اما نشد. وعدهی دیدار ما در بهشت. ان شاءالله اونجا شما رو میبینم و صدای گرمتون رو میشنوم...»
📚#منبع: سالنامه فانوس ۱۳۹۰
🌼 میلاد #حضرت_معصومه(س) و روز #دختر مبارک🌸
🛑 #کانال_شهیدوشهادت
🔶عضو شوید⏬
❤️❤️👇👇
https://eitaa.com/sh867d
🌸#خاطره_ای_اززندگی_امیرسپهبدشهید_علی_صیادشیرازی
🔸روش جالبِ شهید صیادشیرازی در #تربیت_فرزندانش...
#متن_خاطره|نسبت به تربیتِ بچهها خیلی حساس بود. سعی میکرد به وسیلهی مطالعه و مشورت با کارشناسان، بهترین روشِ تربیتی رو انتخاب کنه. یه روز دیدم بعد از واکس زدنِ کفشای خودش، شروع کرد به واکسزدنِ کفشهای پسر بزرگمون. وقتی علتِ این کارش رو پرسیدم، گفت: پسرمون جوونه، اگه مستقیم بهش بگم کفشت رو واکس بزن ، ممکنه جواب نده ؛ خودم کفشش رو واکس میزنم تا به طورِ عملی واکس زدن رو بهش یاد بدم...
📚#منبع: پایگاه اینترنتی مشرقنیوز، به روایت #همسر_شهید
🔰 #کانال_شهیدوشهادت
♻️به کانال شهداء بپیوندید⏬
❤️❤️👇👇
https://eitaa.com/sh867d
🌸🇮🇷✅#خاطرهای_اززندگی_شهید_سیداسدالله_لاجوردی
🛑#فدایی_ولایت
🔸نباید از امامخمینی برا خودمون خرج کنیم... بخاطر امامخمینی داخل آتش هم میروم...
#متن_خاطره|اونایی که نمیخواستند آقاسید مسئول باشه، خیلی بهش فشار میآوردند. سید تأییدِ امام رو داشت، اما هیچوقت این تأیید رو اعلام نکرد. میگفت: نباید از امام خرجِ خودمون کنیم، من فدای امام ... میگفت: من فقط یکجا کوتاه میام، اونم در برابرِ امام خمینی...
میگفت: ای کاش امام یکبار امتحان میکرد و از من میخواست تا داخل آتش بروم، به خدا میرم، بخاطر امام حتی داخل آتش هم میروم...
📚#منبع: کتاب دیدهبان انقلاب، صفحه ۴۰ و ۴۲
💢🌸#کانال_شهیدوشهادت
❇️به #کانال_شهداء بپیوندید🔰
❤️❤️👇👇
https://eitaa.com/sh867d
🌸 🇮🇷 #خاطرهای_ازطلبهٔ_شهیدحسین_سرمستی
🔶#طلبهای_که_دردِ_مردم_داشت...
#متن_خاطره|هر وقت از جبهه برمیگشت، به حفرِ چاه مشغول میشد. دستمزدش رو هم میداد به همسرش تا در غیابش راحت باشه... بعد از شهادتش افراد زیادی به خونهمون اومده و با گریه میگفتند که حسین شبها میرفته خونهشون ، مشکلاتشون رو حل میکرده و با رسیدگی به خانوادههای نیازمند، باعثِ شادیِ قلبشون میشده...
📚#منبع: کتاب بر خوشهی خاطرات ، صفحه ۲۵
🛑🌹#کانال_شهبدوشهادت
♦️#عضوشوید⬇️
❤️❤️👇👇
https://eitaa.com/sh867d
🌺💟#خاطرهای_از
#زندگی
سیدآزادگان
سیدعلیاکبر
ابوترابی
🔸 آفتِ دوری از قرآن و ادعیه از نگاه سید آزادگان، آقای ابوترابی...
#متن_خاطره|مدتی بود که توی پیچ و خم زندگی و ناملایمات حسابی کم آورده؛ و تقریباً خانهنشین شده بودم. یه روز حاجآقا ابوترابی که دوستِ دورانِ اسارتم بود، به دیدنم اومد و گفت: عباس! میدونی چرا اینجوری شدی؟ چون تو از قرآن و دعا و زیارتعاشورا فاصله گرفتی. همین زیارت عاشورا و امثالِ اون بود که من و تو، و خیلیهای دیگه رو زیرِ دستِ جلادانِ صدام زنده نگه داشت...
📚#منبع: کتاب فانوس زائر ؛ صفحه ۸۷
♦️#کانال_شهیدو_شهادت
🌸#عضو_کانال__شهداءشوید
❤️❤️👇👇
https://eitaa.com/sh867d
🌸خاطره ای از زندگی سپهبد #شهیدعلی_صیاد_شیرازی
🔸حکایت یک نامهی عاشقانه...
به بهانهی #وفات همسر شهید صیاد شیرازی
#متن_خاطره|میگفت: خجالت میکشم؛ خیلی در حق خانوادهام کوتاهی کردم؛ کمتر پدری کردم؛ فرصتش کم بود، وگرنه خیلی دلم میخواست... یه روز هم دیدم درب خونه رو میزنند. پیک نامه آورده بود. قلبم ریخت که نکنه علی شهید شده باشه. پاکت رو که باز کردم، دیدم یه انگشتر عقیق برایم فرستاده؛ و روی یه برگه هم نوشته: به پاس صبرها و تحملهای تو...
📚#منبع: خبرگزاری دفاعمقدس؛ وابسته به بنیاد حفظ آثار/ #راوی: همسر شهید
🛑🌸#کانال_شهیدوشهادت
💢به کانال #شهداء بپیوندید🔰
❤️❤️👇👇
https://eitaa.com/sh867d
👤خاطرهای از زندگی #خلبان__شهیدعباس__بابایی
🔸شهید بابایی توی آمریکا هم پپسی نمیخورد؛ چون...
#متن_خاطره|عباس وقتی آمریکا بود ، هیچوقت نوشابهی پپسی نمیخورد. چند بار بهش گفتم: برام نوشابهی پپسی بخر ، اما نمی خرید و به جاش نوشابه با مارک دیگه میگرفت. یکبار اعتراضکردم و گفتم: این نوشابهها که تفاوت قیمت ندارند، چرا نوشابه پپسی نمیخری؟ عباسگفت: چون کارخانۀ پپسی مالِ اسرائیلی هاست...
📚#منبع: کتاب پرواز تا بینهایت ، صفحه ۳۷
🛑#کانال_شهیدوشهادت
💢به کانال #شهداءبپیوندید
❤️❤️👇👇
https://eitaa.com/sh867d
🛑👤خاطرهای از زندگی سردار #شهید محمداسلامی_نسب
🔸عملیاتِ جرّاحی با #رمزیازهرا سلام الله علیها
❣#متن_خاطره|
💞چشمش آسیب دیده بود. دکترها گفتند: محمد بیناییاش رو از دست داده ، دیگه نمیشه کاریکرد و جراحی هم بیفایده است. اما محمد اصرار میکرد که شما عمل کنید وکاری به نتیجهاش نداشته باشید ، محمد این رو هم به دکترها گفت که فقط با ذکر یا زهرا(س) عمل رو شروع کنند. بعد از عمل دکترها از نتیجهی جراحی حیرت زده شدند. عملِ جراحی موفقیتآمیز بود با رمز یا زهرا(س)
📚#منبع:کتاب رواقخونیسنگر، صفحه ۶۶
❤️❤️👇👇
https://eitaa.com/sh867d