#رمان_عشق_پاک🌸
#پارت_22🦋
#تحولی_عظیم🌱
•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•
بعد از اینکه اینو گفت رفت سمت آشپزخونه شون تا احتمالا میوه شرینی و چیزای دیگه برام بیاره
منم گفتم:
- چشم
و از پله هاشون رفتم بالا
نمی دونم چرا ولی روم نشد به لیلا خانم بگم نمی دونم کدوم اتاق، اتاق ریحانه است
همه ی اتاق ها هم شبیه هم بود 😓
بالاخره بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم در بکی از اتاق ها رو باز کردم
ولی در کمال ناباوری اون اتاق، اتاق داداشش بود 😵🤦🏻♀
با خودم گفتم:
- مار از پونه بدش میاد دم در لونه اش سبز میشه 😬🤦🏻♀
اون روی تختش دارز کشیده
تا منو دیده چشاش ۶ تا شده 😳
من: - سسسلام
اون: سلام بفرمائید 😳
- ببخشید من اشتباهی اومدم اتاق ریحانه کجاست
- ریحانه دانشگاهه
- می دونم اتاقش کجاست ؟؟
- اتاق بغل 👈🏻
- ممنون ببخشید مزاحم شدم
با خودم می گفتم حالا یعنی درباره من چی فکر می کنه ؟! 😥
حواسم رو از فکر و خیالام پرت کردم و با خودم گفتم حالا یه چیزی میشه دیگه ولش کن
بعد هم در اون اتاقی که داداش ریحانه نشون داده بود رو باز کردم و رفت توش
ریحانه چه اتاق قشنگی داشت 😍
یه کاغذ دیواری قشنگ
با کلی تزئین و چیز های جیگلی قشنگ که معلوم بود همه شون کار خودشه 😍👌🏻
غرق در اتاق ریحانه شده بودم که مامانش اومد
•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•
رمان جدید عشق پاک در کانال زیر 😍👇🏻
💌| @sh_daneshgar