eitaa logo
شهید فهمیده نطنز
427 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
102 فایل
پایگاه مجازی دانش آموزان آینده ساز انقلاب شهرستان نطنز و بخش امامزاده-بادرود کانال نوجوان پلاس نطنز https://shad.ir/BDA_Esfahan_Natanz کانال محتوا 👈 @maistadeim ارتباط👈 @m7074esi
مشاهده در ایتا
دانلود
یاس کبود: یاس کبود: یاس کبود: پرپرواز : این قسمت : دخترآشوب قسمت اول نویسنده : یاس کبود با دیدن عکس مهسا امینی و شنیدن خبر مرگش حالم بدجوری گرفته شد . نمیدونم چرا .من نوجوان چهارده ساله ایی بودم که هرروزم را شاد میگذراندم و تلخ وشیرین حوادث کشورم باعث نشده بود ذره ایی نسبت به آن بی حرمتی کنم .چون وطنم جان وتنم بود اما حادثه مهسا عجیب مرا و شاکله ی وجودی مرا درهم ریخت .برای مهسا اشک ریختم و نمیدانستم چطور با این غم کناربیام کم کم دیدم وشنیدم که اعتراضاتی داره صورت میگیره .حس کردم وقتشه ونباید سکوت کنم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 قسمت دوم : اعتراضات به شهرهای دیگه هم کشیده شد تا رسید به شهر همیشه آروم و دوست داشتنی من شهری که تمام عصرها آزادانه و عاشقانه با دوستانم خیابهانهایش را درنهایت امنیت وآزادی قدم میزدیم و بستنی قیفی به دست روی لبه های بلوارها و جدولهایش بادوستانم راه میرفتیم و مسابقه تمرکز میدادیم که کسی لیز نخورد وجالب اینکه مامورین انتظامی فقط وفقط با گفتن دخترم مواظب باش لیز نخوری می افتی ها و بستنی ریخت رو لباست؛ مواظب باش با ما حرف میزدن اما امان از آن روز نحس وشوم که هیچکدام از اینا رو به یاد نمی آوردم 💐💐💐💐💐💐💐💐 قسمت سوم : شب بود ومن در سکوتی سنگین روی تختم دراز کشیده بودم که صدایی شنیدم بعد صدا صداها شد وشعارهایی به گوشم رسید ناخودآگاه از روی تختم پایین پریدم و نمیدانم باچه حالی ازخانه بیرون زدم خودم رو به جمعیت رسوندم دردلم آشوبی به پا بود . خودم رو وسط جمعیت رساندم و هرچی میشنیدم تکرارمیکردم مرگ بر دیکتاتور جمهوری اسلامی ساقط باید گردد و.... من ازته وجودم هرچی میشنیدم رو تکرار میکردم نگاهها خیره به من بود . انگارهمه فقط من رو میدیدن وکس د یگه ای در خیابان نبود از نگاهها ترسیدم . به خودم آمدم . شاید چون خالی شده بودم نمیدانم چی شد؛ ولی یه لحظه متوجه خودم شدم . من درمیان معترضین بدون روسری و پایی بدون کفش یا دمپایی ولباسی که حتی بعضی از مردم کنار خیابان شرم داشتن بهش نگاه کنن وسط جمعیت بودم 💐💐💐💐💐💐 قسمت چهارم : یک لحظه حس کردم دنیا روی سرم آوارشده .دستانم رو دور خودم پیچیدم . تا پوششی باشد برتن عریانم . من کجا اینجا کجا .واین چه حالی است این وسط چشمان شهوت بازی مرا به شدت آزرده میکرد . از هرنگاه هرزه ایی خود رو میدزدیدم به هرزه ی دیگری برمیخوردم ودستانی که درحال دست درازی به بدن من بود درحالی که سعی داشتم خودرا ازنگاه ودستان آلوده ی آن هرزگان آشوبگر برهانم ؛ چشمان اشکبارم به چشمان افسرنیروی انتظامی گره خورد و نگاهمان به هم افتاد .اومراشناخت .همان دخترکی که هرروز با شیطنت در کمال صحت وسلامت در کنارشان قدم میزدرو حالا در میان بهت ووحشت وترس میدید . به سمتش دویدم . درحالی که باصدای بلند گریه میکردم و به سمتش میدویدم باتومش رو گرفتم و به اومتوسل شدم خم شدو گفت اینجا چه کار میکنی . این چه شکلیه . بلند شو . و چند نفری دور من حلقه زدند تا از دید نامحرمان وهرزگان درامان باشم .مرا به خانه رساندند 💐💐💐💐💐💐💐💐 قسمت پنجم‌(آخر) : روزها از آن حادثه میگذرد و من سنگینی نگاههای هرزه و دستان متجاوزی که در هرشرایطی به فکر سیر کردن غرایز جنسی خود هستند رو فراموش نمیکنم من شبها در کنار خانواده در آرامش مطلق میخوابم و عده ایی جان برکف مراقب امنیت وآرامش من وامثال من هستند و من این رو دیر فهمیدم درکشور من هراتفاقی بیفتد یادم میماند وطنم مادرم هست و مادرفرزند خودرا قربانی نمیکند پس آسوده و با اعتماد بیشتر دروطنم زندگی خواهم کرد واین درسی بود برای منِ دخترآشوب @sh_fahmide_natanz