#ارسالی_دوستداران_شهید
●|پاسدارِ زینبی|●
سلام و درود پاک خدا بر آنهایی که با دل های زینبی جلو رفتند و در راه خدا جان دادند.
میخواهم از اول برایت تعریف کنم
خودت شاهد ماجرا بودی؛
اما چه شد اینگونه دل به شهدا دادم؟
اوایل عید و حال و هوای بهاری بود
به طور اتفاقی عکست را در فضای مجازی دیدم؛ برای من آن لحظه اتفاقی بود، اما برای تو از قبل برنامه ریزی شده بود...
به تولدم نزدیکتر میشدم عکسهایت در سوریه و پاسداری از حرم زینبی(س) بیشتر منتشر میشد.
انگار این دو به هم ربط داشت؛
تولدم وَ شهادتت.
ذهنم درگیر شده بود با خود میگفتم:
دلم میخواهد بیشتر در مورد این شهید بدانم.
مانند یک آهنربا مرا به سمت خود میکشید، او خودش خواسته بود که برایم برادری کند.
فکر میکردم مدتهاست کسی مرا نمیشنود، اما...
اما انگار یک سال است مرا صدا میکنی و این منم که نمیشنوم.
شخصیتت، رفتارت، علایق و آرزوهایت،
حتی لبخندی که بر لبانت داشتی، باهمه فرق میکرد.
تو را جور دیگری نزدیک خدا میدیدم انگار جزء بهترینهای خدا بودی!
شهیدِ فروردینی؛
تو از همان سال میلادت ستارهی درخشانی بودی که چشم بر این جهان گشودی تا مدتی برای الگو بودن کسانی چون من زندگی کنی و بعد بازگردی پیش خالقت.
جستجو کردم و زندگی نامهات را خواندم، آنگاه بود که متوجه همزمان بودن تولدم و شهادتت شدم.
خدا تو را سرراهم قرار داد تا از ساده زیستی و معرفتت الگو بگیرم.
خدا تو را رفیق روزهای تنهاییام قرار داد.
سهسالی هست که نه فقط عکست را
بلکه تمام تو را در اتاقم قاب کردهام تا همیشه جلوی چشمانم باشی، که مبادا یادم برود
حضور شهیدی در زندگیام چون"حسین مُعِزغُلامی"
وصیتت را هم خواندم چه قدر زیبا از پیروی ولایت فقیه و امربهمعروف گفتهای
همه زندگیات را وقف خدا و اهلبیت کردهای
تکتک ثانیه های زندگیات در این سن کم درس است،
درس معرفت،درس باخدابودن
چقدر آرامش دارم،زمانی که دلم ازدنیا و مردمانش میگیرد
آگاهم از اینکه کسی هست بدون هیچ دغدغه مانند یک برادر،میتوانم برایش صحبت کنم...
نوای دلنشینت مرا هر صبح بیدار و به آغوش خدا میبرد
هر صبح چشمانم را باز میکنم اولین تصویری که میبینم
عکسی از لبخندت به چشم میخورد که در آن عکس میتوان فهمید دنیا ساعتی بیش نیست؛
باید دل کند از این دنیا...
وقتی مرا سر مزارت دعوت کردی و بعد از ماه ها انتظار،آن را در آغوش اشک هایم گرفتم،
از تو فقط خواستارِ یک نگاهِ برادرانه بودم تا دلم را زیر و رو کند...
در همان نگاه اول خودم را جلوی کسی میبینم که مانند یک کوه پشتم ایستاده و نگاهش به دلم هست تا مبادا دلم را اسیر نگاهِ حرامی ها کنم!
تو را همچون《پاسدارِقلبم》در کنج دل نگه میدارم
و از شما خواستارم شفیعِ من در روز قیامت باشی؛
به امید لبخندت،
شب و روزم را نذر ظهور حضرت مهدیِ{عج}می کنم...
خدایا از تو ممنونم که شهدا را سر راهم قرار دادی
تا از گناه دور و به تو نزدیک شوم...
این ها همه تلنگری است برای من که قدر داشتههایم
را بدانم که مرا از دنیا بینیاز میکند...
✍🏻 #زهراهادینژاد
#شهید_حسین_معزغلامی
عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/1358823425C295249d75f