خدایا!
درست است که در سفر به سوی تو
توشهام کم است
اما با توکل بر تو دلم روشن است.
جرمم مرا از جریمهات ترسانده
ولی امیدی از عمق جانم میگوید مجازاتم
نخواهی کرد!
هر چند گناهم مرا گزینه عذابت کرده
اما حُسن اعتمادم خبر از مزد و پاداشت میدهد
خواب غفلت نگذاشته برای دیدارت آماده باشم
ولی چیزهایی که من از بخشش و نعمتهایت
میدانم
چشمم را باز کرده
از رابطه من و تو
با این همه سرپیچی و سرکشی من
چیز زیادی باقی نمانده
اما
مژده آمرزش و خشنودی تو دلم را قرص کرده.
#درگوشی_های_عاشقانه
@sh_hosein
العَفافُ يَصونُ النَّفسَ
و يُنَزِّهُها عَنِ الدَّنايا...
عفّت، نفس را مصون مىدارد
و آن را از پستیها دور نگه میدارد.
غررالحکم؛ ص۲۵۶، ح۵۴۲۰
@sh_hosein
اغلب ما
از یک روزی...
از یک لحظهای..
از یک حادثه یا انتخابی
عِفَّتِمان زَخم برداشته...
بلد نبودیم؛
و کسی را نداشتهایم،
تا برایمان این زخم را التیام بدهد!
برای بعضیمان کهنه شد و غریب؛
برای بعضیمان زخم روی زخم شد
و عمیق...
برای بعضیمان عفونی شد و عجیب
و الا مگر میشود؛
عِفَّتِمان سالمِ سالم مانده باشد؟!
و وقتی روضهخوان
از مَعجَرهای به تاراجرفته میخوانَد
توی دِلِمان خالی نشود؟
وقتی نَقلِ چادرِ سوختهی مادر میشود
آتش نگیریم؟
ما به پهنای صورت؛
زار زار میگرییم؛
ناله میزنیم...
به حَق، و از روی صِدق!
اما کداممان میفهمیم
دَردِ بیمَعجَری،
برای یک عفیفهی کامل،
چه دَردیست؟
خودم را میگویم...
@sh_hosein
از تو میخواهم
به حق جلوههای باشکوهت
و پرتوهای مقام مقدّست
و تمنا میکنم
به حق مهربانیهای سرشار از توجّهت
و نیکوکاریهای سراسر لطفت
که با آن کَرم زیادی که امیدش را دارم
و با آن مژدگانیهای خوشایندی که از تو توقع دارم
این تصورم را به واقعیت تبدیل کنی:
که به تو نزدیک میشوم
پیش تو جایگاه پیدا میکنم
و از نگاه کردن به تو لذت میبرم
این منم
خواستار دل خوشی و توجهی که
چون نسیمی دستودلباز از سوی تو بر من بوزد
و جویای سبزهزار باران خورده بخشش و لطفت
از خشمت به خشنودیات گریزانم
و از دست تو، به دامن خودت!
امید بسته به بهترین چیزهایی که پیش توست
متکّی به بخشندگیهای تو
و نیازمند حمایت تو
#درگوشی_های_عاشقانه
@sh_hosein
✍وقایع روز بیستم محرم:
روز بیستم ماه محرم مصادف است با روزی که پس از گذشت چندروز از شهادت امام حسین(علیهالسلام) و یاران آن حضرت، بدن خدمتکار امام حسین(علیهالسلام) به نام «جون» توسط گروهی که برای دفن پیکر شهدا در صحرای کربلا حاضر شده بودند دفن شد.
جون کسى بود که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) او را به ۱۵۰ دینار خرید و به ابوذر بخشید. هنگامى که ابوذر را به ربذه تبعید کردند این غلام براى کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبى (علیهالسلام) و سپس به خدمت امام حسین (علیهالسلام) رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.
هنگامى که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسین (علیهالسلام) آمد و براى میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست. حضرت فرمودند: در این سفر به امید عافیت و سلامتى همراه ما بود! اکنون خویشتن را به خاطرما مبتلا مساز.
جون خود را بر قدمهاى مبارک امام حسین (علیهالسلام) انداخت و بوسید و گفت: اى پسررسول خدا، هنگامى که شما در راحتى و آسایش بودید من کاسه لیس شما بودم، و حال که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنیم؟
جون با خود فکر کرد: من کجا و این خاندان کجا؟! لذا عرضه داشت: آقاى من، بوى من بد است و شرافت خانوادگى هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است. یا اباعبدالله، لطف فرموده مرا بهشتى نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگى بهدست آورم و رو سفید شوم. نه آقاى من، از شما جدا نمىشود تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد. جون مىگفت و گریه مىکرد به حدى که امام حسین (علیهالسلام) گریستند و اجازه دادند.
او جنگ نمایانى کرد، تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخمهاى فراوانى به او وارد کردند. هنگامى که روى زمین افتاد، امام حسین علیهالسلام سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست، و دست مبارک بر سر و صورت جون کشید و فرمود: «اللهم بیض وجهه و طیب ریحه و احشره مع محمد و آل محمد (علیهمالسلام)»: بارالها رویش را سفید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت (علیهمالسلام) محشورش نما.
از برکت دعاى حضرت روى غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوى عطر از وى به مشام رسید. چنانکه وقتى بدن او را بعد از ده روز پیدا کردند صورتش منور و بویش معطر بود.
▪️بعد از ده روز از واقعه عاشورا جمعى از بنى اسد بدن شریف جون غلام ابوذر غفارى را پیدا کردند در حالى که صورتش نورانى و بدنش معطر بود و سپس او را دفن کردند.
#وقایع_محرم
#بیستم_محرم
#حوادث_بعد_از_واقعه_عاشورا
@sh_hosein
خدای من!
لطفهایی را که شروع کردهای، کامل کن
بزرگواریهایی را که در حقم کردهای پس نگیر!
چیزهایی را که با گذشت و بردباری پنهان کردهای،
علنى نكن!
و کارهای زشتی را که از من سراغ داری بیامرز!
خدای من!
خودت را پیش خودت واسطه کردهام
و از تو به خودت پناه آوردهام.
این طور سراغت آمدهام:
طمع کرده به احسانت
مشتاق منّتهایت
تشنه رگبار بخشندگیات
طالب باران از ابر زیادهبخشیات
خواهان رضایتت
و عازم درگاهت.
#درگوشی_های_عاشقانه
@sh_hosein
📖حوادث بعد از واقعه عاشورا
✍موضوع: خروج سر ها از کربلا
راوی می گوید: عصر عاشورا، ابن سعد سر شریف و مبارک امام حسین علیه السلام را به خولی و حمید ابن مسلم ازدی داد تا آن را نزد عبید الله ابن زیاد ببرند، سپس فرمانی صادر کرد که بقیه سر ها را که متعلق به اصحاب و خاندان حسین علیه السلام بود را بشویند سپس آن ها را همراه شمر و قیس ابن اشعث و عمرابن حجاج به کوفه فرستاد، آن ها سر ها را برداشته و به سمت کوفه حرکت کردند. ابن سعد روز عاشورا و روز یازدهم محرم نیز در کربلا بود. سپس کسانی که از خاندان و عیال امام حسین علیه السلام باقی مانده بودند را برداشت و از کربلا خارج شد.(۱)
هنگامی که ابن سعد به اتفاق اسیران به طرف کوفه کوچ کردند گروهی از بنی اسد که در منطقه غاضریه سکونت کرده بودند به قتلگاه شهیدان آمده بر اجساد پاک آنها نماز خواندند و امام حسین علیه السلام را در محلی که اکنون مرقد شریف آن حضرت است دفن کردند و علی اکبر را در پایین پای مبارک دفن کردند و نیز در پایین پای مبارک قبری حفر کردند و اجساد پاک شهیدان را که در راه یاری حسین علیه السلام سر از بدنشان جدا و آنان را آماج تیرها و نیزه ها کرده بودند، در آن دفن کردند و بدن پاک حضرت قمربنی هاشم علیه السلام در محلی که کمر حسین علیه السلام شکسته و دل رسول خدا صلی الله علیه و آله را داغدار ساخته و سر راه غاضریه قرار گرفته و هم اکنون محل طواف فرشتگان است دفن کردند.(۲) به محض خروج عمرسعد از کربلا عده ای از قبیله ی بنی اسد آمدند بر آن اجساد مطهر نماز خواندند. سپس آن ها را به همین صورت که الآن می باشد دفن نمودند.(۳) طبری و شیخ ابن نما روایت کرده اند از نوار، زوجه خولی که گفت: آن ملعون سر آن حضرت را به خانه آورد و در زیر رختشوی خانه جای داد و به طرف رختخواب خویش رفت. من از او پرسیدم چه خبری داری؟ بگو! گفت: سر حسین را آوردم، گفتم وای بر تو، مردم طلا و نقره می آورند تو سر حسین علیه السلام فرزند پیغمبر صلی الله علیه و آله را می آوری؟ به خدا سوگند که سر من و تو در یک بالین جمع نخواهد شد، این جمله را گفتم و از رختخواب خارج شدم.(۴) و در نزد آن رختشوی خانه رفتم که سر مطهر در زیر آن بود و نشستم، پس سوگند به خدا که پیوسته می دیدم که نوری مثل عمود از آنجا تا به آسمان کشیده شده بود، و مرغان سفید را می دیدم که در اطراف آن سر پرواز می کردند تا آنکه صبح شد و آن سر مطهر را خولی به نزد ابن زیاد برد.
چون عمر سعد سر امام علیه السلام را به خولی سپرد دستور داد تا دیگر سر ها را که هفتاد و دو تن به شمار می رفت از خاک و خون پاک کردند و به همراهی شمر و قیس ابن اشعث و عمر ابن حجاج برای ابن زیاد فرستاد. به قولی سر ها را در میان قبائل کنده و هوازن و بنی تمیم و بنی اسد و مردم مذحج و سایر قبائل تقسیم کرد، تا به نزد ابن زیاد ببرند و به این وسیله به دربار او نزدیک شوند و خود آن ملعون بقیه آن روز و شب را آنجا بود و روز یازدهم را تا وقت ظهر در کربلا اقامت کرد و بر کشتگان سپاه خویش نماز خواند و همگی را به خاک سپرد و چون روز از نیمه گذشت، [عمر سعد دستور داد که دختران پیغمبرصلی الله علیه و آله را با چهره های نمایان، بی مقنعه و بدون معجر بر شتران بدون جهاز سوار کنند. بر گردن حضرت سجاد علیه السلام غل و زنجیر سنگینی زدند و ایشان را مانند اسیران ترک و روم بردند.](۵) هنگام عبور از قتلگاه زن ها با نظر به بدن مبارک امام حسین علیه السلام و شهدا به صورت های خود لطمه زدند و با صدای صیحه مانند ندبه کردند.
شیخ ابن قولویه با سند معتبر از حضرت سجاد علیه السلام روایت کرده که به رائده فرمود: هنگامی که روز عاشورا فرارسید مصیبت های بزرگی بر ما وارد شد. پدرم، برادران و سایر اهل بیت او کشته شدند، سپس حرم محترم زنان مکرمه آن حضرت را بر جهاز شتران سوار کردند تا به کوفه بفرستند، پس به سوی پدر و سایر اهل بیت او که در خاک و خون آغشته گشته و بدنهای پاک و مطهر آنها بر روی زمین افتاده بود نظر کردم و این در حالی بود که کسی متوجه دفن ایشان نشده بود؛ این امر آنقدر برای من ناگوار بود که احساس کردم سینه ام تنگ شده و نزدیک بود جان از بدن من خارج شود.
📚منابع:
۱. لهوف با ویرایش، صفحه ۱۹۵، ترجمه کامل نفس المهموم صفحه ۱۷۸، مقتل الحسین(عبدالرزّاق الموسوی المقرّّم)، صفحه ۳۹۱
۲. ارشاد شیخ مفید، صفحه ۴۷۱، همین مطلب در منتهی الآمال صفحه ۷۴۶ آمده است
۳. لهوف صفحه ۱۹۳، مشابه همین مطلب در کتاب اولین تاریخ کربلا صفحه ۳۹۸، ترجمه کامل نفس المهموم صفحه ۱۸۲
۴. ترجمه کامل نفس المهموم صفحه ۱۷۸، مقتل الحسین(المقرّم) صفحه ۳۹۱
۵. مشابه مطلب در کتاب لهوف صفحه ۱۹۵ آمده، ترجمه کامل نفس المهموم صفحه ۱۸۰، مقتل الحسین(المقرّم) صفحه۳۹۱
#وقایع_محرم
#حوادث_بعد_از_واقعه_عاشورا
@sh_hosein
📖حوادث بعد از واقعه عاشورا
✍️موضوع: خروج سر ها از کربلا ۲
عمه ام زینب سلام الله علیها وقتی مرا در این حال دید پرسید: که این چه حالتی است که در تو می بینم ای یادگار پدر و مادر و برادران من، گویی می خواهی جان تسلیم کنی؟! گفتم ای عمه! چگونه جزع و اضطراب نکنم در حالی که می بینم سید و آقای خود و برادران و عموها و عموزادگان و اهل بیت خود را با تنی آغشته به خون در این بیابان افتاده اند و تن ایشان عریان و بی کفن است و هیچ کس متوجه دفن آن ها نیست و مثل اینکه ایشان را از مسلمانان نمی دانند.
عمه ام گفت: «از آنچه می بینی دل نگران مباش جزع مکن! به خدا قسم که این عهدی بود از رسول خدا صلی الله علیه و آله به سوی جد و پدر و عموی تو و رسول خدا صلی الله علیه و آله مصائب هر یک را به ایشان خبر داده! به درستی که حق تعالی در این امت از جماعتی پیمان گرفته که فراعنه ی زمین ایشان را نمی شناسند، لکن نزد آسمان ها معروفند که ایشان اعضای از هم جدا و اجساد در خون طپیده شهدا را دفن می کنند و در زمین طفّ بر قبر پدرت سیدالشهدا علیه السلام علامتی نصب می کنند که اثر آن هرگز از بین نمی رود و به مرور ایام و لیالی محو و نابود نمی گردد، یعنی مردم از اطراف و اکناف به زیارت قبر مطهرش بیایند و او را زیارت نمایند، هرچند که سلاطین کفر و ستمگران در محو آثار آن سعی و کوشش نمایند ظهور آن قبر زیادتر می گردد و رفعت و علوّش بالاتر خواهد رفت»(۶)
بعضی عبارات سید ابن طاووس در آتش زدن خیمه ها و آمدن اهل بیت علیهم السلام در روز عاشورا به قتلگاه را در روز یازدهم نقل کرده اند؛ ذکر آن مناسب است. چون عمر سعد(ملعون) خواست زن ها را به سوی کوفه حرکت دهد امر کرد آنها را از خیمه بیرون کنند و خیام محترم را آتش زنند، پس خیمه های اهل بیت علیهم السلام را آتش زدند. شعله آتش بالا گرفت؛ فرزندان پیغمبر صلی الله علیه و آله وحشت زده با سرو پای برهنه از خیمه ها بیرون دویدند و لشکر را قسم دادند که ما را از قتلگاه امام حسین علیه السلام گذر دهید. پس به طرف قتلگاه حرکت کردند، چون نگاه ایشان به اجساد پاک شهیدان افتاد، فریاد و شیون کردند و سر و روی را با مشت و سیلی خراشیدند.
راوی می گوید به خدا سوگند فراموش نمی کنم زینب دختر علی علیهماالسلام را که برای برادر خویش گریه می کرد و با صوتی حزین و قلبی مجروح ندا می داد که: این حسین توست که با اعضای پاره در خون خویش آغشته است. اینها دختران تو اند که ایشان را اسیر کرده اند .
یا محمداه! این حسین توست که قتیل اولاد زنا گشته و بدن مطهرش بر روی خاک افتاده و باد صبا بر او خاک و غبار می پاشد واحزناه! واکرباه! امروز مانند روزی است که جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وفات کرد. ای اصحاب محمد صلی الله علیه و آله! اینک ذریه پیغمبران شما را مانند اسیران می برند(۷) موافق روایت دیگری می فرماید: یا محمداه! این حسین توست که سرش را از قفا بریده اند و عمّامه و رداء او را غارت کرده اند. پدرم فدای آن کسی که سراپرده اش را از هم گسیختند، پدرم فدای آن کسی که که لشکرش را در روز دوشنبه غارت کردند، پدرم فدای آن کسی که با غم و غصّه از دنیا رفت، پدرم فدای آن کسی که با لب تشنه شهید شد، پدرم فدای آن کسی که ریشش خون آلود است و خون از او می چکد، پدرم فدای آن کسی که جدّش محمد مصطفی صلی الله علیه و آله است، پدرم فدای آن کسی که به سفری نرفت که امیدش برگشتنش باشد و مجروحی نیست که جراحتش معالجه شود. حضرت زینب سلام الله علیها از این نوع جملات را برای برادر، ناله کنان بیان می کرد، تا آن که دوست و دشمن از ناله ی او نالیدند، و سکینه بدن پاره پاره ی پدر را در آغوش گرفت و شیون و ناله ای کرد که در دل سنگ سخت را پاره می کرد. می گریست و ناله می کرد.
روایت شده است که آن زن پاک دامن بدن پدر را رها نمی کرد، تا آنکه جماعتی از اعراب جمع شدند و او را از بدن پدر جدا کردند. در مصباح کفعمی آمده است، که سکینه گفت: «که چون پدرم کشته شد آن بدن نازنین را در آغوش گرفتم. حالت اغماء و بیهوشی برای من روی داد، در آن حال شنیدم پدرم می فرمود: شیعیان من! اگر آب گوارا نوشیدید، پس مرا یاد کنید و زمانی که از غریبی یا شهیدی شنیدید، برای من گریه کنید.»
سپس اهل بیت علیهم السلام را از قتلگاه دور کردند و آنها را بر شتران برهنه به تفصیلی که گذشت سوار کردند و به طرف کوفه روانه کردند.(۸)
📚منابع:
۶. مقتل الحسین(المقرّم) صفحه ۳۹۸- ۳۹۹
۷. در کتاب اولین تاریخ کربلا صفحه ۳۹۷-۳۹۸ مطالب با کمی تغییر آمده است.
۸. منتهی الآمال با کمی ویرایش، صفحات ۷۳۸-۷۴۵، مقتل الحسین (المقرّم) صفحه ۳۹۶
#وقایع_محرم
#حوادث_بعد_از_واقعه_عاشورا
@sh_hosein
عشاق الحسین محب الحسین.نریمانی.mp3
8.85M
اربعین پایین پاتو عشقه
موکبای کربلاتو عشقه...
🎙حاج سید رضا نریمانی
#اربعین
@sh_hosein
آمدهام
تشنه بر سر جویبار یاریگریات
خواستار برترین خوبیها نزدت
کوچیده به پیشگاه نازنینت
خواهان گُل رویت
کوبنده درِ خانهات
و درمانده در برابر بزرگی و شکوهت
پس با من کاری کن
که در شأن بخشایندگی و آمرزندگی توست
نه در لیاقت عقوبت من!
به امید رحمتت ای از همه مهربانان، مهربانتر!
#درگوشی_های_عاشقانه
@sh_hosein
📖حوادث بعد از واقعه عاشورا
✍️موضوع: بهسوی کوفه
فرمانده سپاه اموی، روز عاشورا و فردای آن روز را در کربلا ماند و دستور داد سرهای دیگر شهیدان راه حق را مانند سالارشان حسین علیه السلام از پیکر ها جدا کردند.
آنگاه هفتاد و دو سر را [در لهوف هفتاد و هشت سر نقل شده] به وسیله فرماندههای سپاه همچون: شمر، قیس ابن اشعث، عمر ابن حجاج، عزره ابن قیس به سوی کوفه روانه کرد و آنان، آن سرها را نزد ابن زیاد بردند.
آنگاه به حمید احمری دستور داد: ندای کوچ سر دهد و دختران و خواهران حسین علیه السلام و کودکانی را که به همراه آنان بودند، همه را به همراه سید الساجدین علیه السلام که در بستر بیماری بود، با خود به سوی کوفه حرکت دهند.
قره ابن قیس تمیمی میگوید: من هرگز لحظات عبور زینب سلاماللهعلیها از کنار قتلگاه را فراموش نخواهم کرد، به ویژه آن موقعی که دختر فرزانه فاطمه سلام الله علیها بر پیکر به خون خفته برادرش حسین علیهالسلام عبور کرد.
📚منابع:
اولین تاریخ کربلا با ویرایش، ص۳۹۷
#وقایع_محرم
#حوادث_بعد_از_واقعه_عاشورا
@sh_hosein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«وَ کَم مِن ضالّ
رَأی قُبَّةَ الحُسَین، فَاهتَدی!»
و چه بسا گمراهانی که
با دیدن گنبد حسین، هدایت شدند!
#اربعین
@sh_hosein
خدای من!
بخشندگیهایت گیجم کرده
آن قدرپشت سر هم میآیند
که مهلت نمیدهند شکرت کنم
لطفت آن چنان سرریز میشود
که برای ستایشت
توان حساب و کتاب ندارم
نعمتهای همیشگیات چنان پیدرپی
میرسند
که نه فرصت شمردن خوبیهایت را به من
میدهند
نه توانی برای من میگذارند که خبر
خوبیهایت را
پخش کنم.
این وضعیت من است!
وضعیت کسی که اعتراف میکند
در مقابل نعمتهای فراوان
فقط کوتاهی کرده
کسی که علیه خودش شهادت میدهد
به سرسری گرفتنها و حیف کردنها.
#درگوشی_های_عاشقانه
@sh_hosein
📖حوادث بعد از واقعه عاشورا
✍️موضوع: خطبه امام سجاد علیهالسلام در کوفه
کوفیان با مشاهده کاروان اسرا، منقلب شده و شروع به گریه و زاری نمودند و نوحه ها سر دادند؛ در این حال امام سجاد علی ابن الحسین علیهماالسلام فرمودند: «آیا این شما هستید که نوحه سرایی می کنید و گریه سر دادهاید، پس چه کسی ما را کشت؟»(۱)
حضرت سجاد علیهالسلام با اشارهای به مردم آن ها را ساکت کرد و پس از حمد و ثنای خداوند، پیامبر را نام برد و چنین فرمود: «ای مردم! هر کس که مرا شناخت که به من معرفت دارد و مرا می شناسد و آنکه نمیشناسد بداند که:
من علی پسر حسین فرزند علی ابن ابیطالب هستم.
من پسر کسی هستم که حرمت او را شکستند.
من پسر کسی هستم که او را با کینه در کنار شطّ فرات سر بریدند و همین افتخار برای او کافی است.
ای مردم! شما را به خدا سوگند میدهم، آیا شما نبودید که برای پدرم نامهها نوشتید و در این کارتان حیله و نیرنگ نمودید؟ با او پیمان ها بسته و بیعت نمودید، امّا به جنگ او برخاستید. ننگ بر نظر و رأیتان باد! با چه چشمی میتوانید به صورت رسول خدا صلی الله علیه و آله نگاه کنید؟
آنگاه که آن حضرت از شما بپرسد: «شما از امّت من نیستید؛ زیرا عترت مرا کشتید و حرمت مرا شکستید!»
راوی می گوید: صدای مردم به هوا برخاست، آن ها خطاب به هم میگفتند: نابود شدهاید و بیخبرید!
سپس حضرت علیهالسلام فرمودند: «خداوند بیامرزد کسی را که به پَند من گوش دهد و سفارش مرا درباره خدا و رسول او و اهل بیت آن حضرت حفظ کند. زیرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله برای همگی ما اسوه و الگوی نیکویی است.»
کوفیان همگی گفتند: ای پسر رسول خدا! ما همگی گوش به فرمان و مطیع تو میباشیم، نگهدار و حافظ احترام و عزت و آبروی تو ایم. ما به تو علاقه داریم. هر امر و دستوری که داری بگو، خداوند تو را رحمت کند. ما میجنگیم با دشمن تو و صلح میکنیم با دوستان تو، مسلّم بدان که ما از یزید که خداوند او را لعنت کند، بازخواست خواهیم کرد و از هر کس که نسبت به تو و ما ستم نموده بیزاری میجوییم!!!
امام سجاد علیهالسلام فرمودند:
هیهات هیهات! ای مردم حیله گر! هرگز به خواستههای نفسانی خود نخواهید رسید، آیا می.خواهید مرا نیز همچون پدرانم که از پیش فریب دادید، فریب دهید؟!
به خدای شتران رهوارِ سفر حج، سوگند میخورم که این امر هرگز صورت تحقق به خود نمیگیرید. هنوز جراحت دل ما بهبود و التیام نیافته است، شما همین دیروز بود که پدرم را به همراه اهلبیتش به شهادت رسانیدید.
هنوز که هنوز است مصیبت داغ رسول خدا و مصیبت پدرم و پسران پدرم، فراموش نشده است.
هنوز که هنوز است این درد راه گلوی من را بسته است و این غم و غصّه ها در دلم در حال جوشش و غلیان است.(۲)
من از شما تقاضا میکنم که نه با ما باشید و نه علیه ما.
📚منابع:
۱. لهوف، ص۱۹۹
۲. لهوف، ص۲۱۳. مقتل الحسین(المقرّم)، ص۴۱۰. ترجمه کامل نفس المهموم ص۱۸۷
#وقایع_محرم
#حوادث_بعد_از_واقعه_عاشورا
@sh_hosein
حسین جان!
کاری کن با ما که بعد از مرگ
اگر سوال کردند..
بما قضیت عمرك یا ابن آدم؟!
بتوانیم بگوییم: بِحُبِّالحُسَین
#شب_جمعه
#دلتنگی
@sh_hosein
994_16468469087954.mp3
16.73M
انالله روضه جوون لیلا...
مجلس ختم حسینه بخدا...
🎙کربلایی حسن عطایی
#شب_جمعه #اربعین #محرم
#بر_در_کوفتن_های_شبانه
@sh_hosein
شین حا الف...🇮🇷🇵🇸🇱🇧
حسین جان! کاری کن با ما که بعد از مرگ اگر سوال کردند.. بما قضیت عمرك یا ابن آدم؟! بتوانیم
آنی تو که از نام تو میبارد عشق
و ز نامه و پیغام تو میبارد عشق
عاشق شود آن کس که به کویت گذرد
گویی ز در و بام تو میبارد عشق
#اربعین #شب_جمعه
@sh_hosein
در عوض
تو آن دلسوز مهربان نیکی کننده بزرگواری
که جویندگانش را ناامید نمیکند
و آرزومندانش را از درگاهش نمیراند.
امیدواران در پیشگاه تو بار سفر از دوش
میگذارند
و آرزوی نیاز آوردگان به آستان تو ختم میشود.
پس به آرزوهایمان پاسخ مأیوس کننده نده
و لباس ناامیدی و سرخوردگی تنمان نکن.
#درگوشی_های_عاشقانه
@sh_hosein
📖حوادث بعد از واقعه عاشورا
✍️موضوع: اجتماع کوفیان بی وفا
کاروان اسرای اهل بیت علیهم السلام در حالی که عمر سعد پیشاپیش آن ها حرکت می کرد به راه خود ادامه دادند تا آنکه به نزدیکی شهر کوفه رسیدند، کوفیان برای تماشا و دیدن اسرا جمع شدند.
✍موضوع: ما اسیران آل محمدیم
راوی می گوید: یکی از زنان ساکن کوفه از بلندی (که بر اسیران اشراف داشت) سر برآورده و گفت: شما اسرا متعلق به کدام خاندان هستید؟ آن ها گفتند: ما اسیران آل محمد صلی الله علیه و آله هستیم. زن با شنیدن این کلام از پشت بام پایین آمده، سپس هرچه چادر و مقنعه داشت جمع نموده، آن ها را به ایشان داد تا خود را بپوشانند.
📚منابع:
ترجمه کامل نفس المهموم صفحه۱۸۴
#وقایع_محرم
#حوادث_بعد_از_واقعه_عاشورا
@sh_hosein
audio_2023_07_27_07_44_06.mp3
2.81M
از حسین فرزند ابوتراب
به سیاه پوش عزایم...
@sh_hosein
شین حا الف...🇮🇷🇵🇸🇱🇧
از حسین فرزند ابوتراب به سیاه پوش عزایم... @sh_hosein
انّ الانسانَ لَفي خُسر...
مثلاً حرم تو را نبینم و بميرم...
@sh_hosein
📖حوادث بعد از واقعه عاشورا
✍️موضوع: سخنان حضرت زینب سلاماللهعلیها در جمع کوفیان
حضرت زینب سلام الله علیها با دست مبارک خود به مردم اشاره ای نمود، یعنی سکوت کرده و خاموش شوید! با اشاره حضرت زینب سلام الله علیها ، نفس ها در سینه ها حبس شد و حتی زنگ شتران از حرکت بازایستاد، سپس آن حضرت سلام الله علیها فرمودند: حمد و سپاس مخصوص خداوند است، سلام و درود بر پدرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و خاندان طیب و برگزیده او باد. اما بعد، ای اهل کوفه! ای گروه دغل باز و بی وفا! آیا برای مصیبتی که بر ما واردشده است می گریید؟! چشمه ی اشکتان خشک نشود و ناله هایتان تمامی نپذیرد! مثل شما مثل آن زنی است که پس از تابیدن رشته های خود آن ها را باز می کرد.
(ای کوفیان! شما) جز سخن بیهوده و گزاف و ناپاک و سینه های مالامال از کینه و خشم و ظاهری چون کنیزان چاپلوس و باطنی چونان دشمنان سخن چین، چه فضیلت دیگری را دارایید؟! شما همانند سبزه ای هستید که در میان زباله ها و منجلاب ها رشد کرده یا همانند نقره ای هستید که برای آراستن قبور مردگان استفاده می شود.
بدانید و آگاه باشید که بد توشه ای را برای آخرت خویش از پیش فرستادید؛ زیرا که شما دچار خشم و غضب الهی شده و در عذاب او جاویدان خواهید ماند. آیا گریه می کنید و شیون و زاری بر پا کرده اید؟! آری! به خدا سوگند که باید بسیار گریه کنید و کمتر شاد شوید، زیرا دامان شما آلوده به ننگی شده که هرگز نمی توانید آن را بشویید.
چگونه می توانید خون پسر خاتم انبیاء و معدن رسالت را از دامان خود پاک کنید؟! خون سید و آقای جوانان اهل بهشت را ؟! و پناهگاه نیکانتان را ؟! و ملجأ حوادث ناگوارتان را ؟! و مناره ی حجتتان را؟! و پیشوا و رهبر قوانین را؟!
بدانید و آگاه باشید که بد جنایتی مرتکب شدید! از رحمت الهی به دور باشید! بمیرید که تلاش ما را بیهوده ساختید! دستانتان بریده باد، در معامله ای که کردید، زیانکار شدید و به غضب الهی دچار شدید و ذلت و بیچارگی را برای خود رقم زدید.
وای بر شما ای کوفیان! آیا می دانید که جگر رسول خدا صلی الله علیه و آله را پاره پاره کردید و پرده نشینان حرمش را آشکار نمودید؟ آیا می دانید که چه خونی را از او ریختید و چه اندازه حرمت او را شکستید؟!
📚منابع:
لهوف، صفحه ۱۹۷- ۲۰۳
ترجمه کامل نفس المهموم صفحه ۱۸۵
مقتل الحسین(المقرّم) با کمی اختلاف صفحه ۴۰۴
#وقایع_محرم
#حوادث_بعد_از_واقعه_عاشورا
@sh_hosein
زمینه.mp3
15.89M
من به شما یک جانِ ناقابل بدهکارم
چیزی از این بهتر نبود آخر نیاوردم...
کی قراره من برای تو بمیرم حسین جان...
🎙روح الله رحیمیان
#بر_در_کوفتن_های_شبانه
@sh_hosein
خدای من!
هر چقدر نعمتهای تو بزرگ است
قدرشناسی من کوچک است
پیش بزرگواریهای تو به من
ستایش و گزارش خودم را ریز میبینم
نعمتهایت لباسهای زیبندهای به تنم کرده
از جنس پرتوهای درخشنده ایمان!
خوبیهای دلپذیرت
در اردوگاهی نفوذ ناپذیر ساکنم کرده
و بخششهای دل انگیزت گردنبندهایی به
گردنم آویخته
که نه باز میشوند و نه میشکنند.
#درگوشی_های_عاشقانه
@sh_hosein