eitaa logo
شین حا الف...🇮🇷
542 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
610 ویدیو
71 فایل
مسیرهای طولانی را فقط شوق و علاقه درمان می‌کند و یک زمزمه‌ی آرام از تو گفتن و شنیدن و یک قلبِ‌زیبا برای تکیه دادن... #امام_زمان 📲 توسط ادمین اداره می‌شود. ✍️ انتقادات و پیشنهادات: https://daigo.ir/secret/61220070130 التماس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
خاکیان بالاتر از افلاکیان می ایستند ! عشق از انسان چه موجود غریبی ساخته است . . . @sh_hosein
اگر می خواهید تاثیـــرگذار باشید؛ اگر می خواهید به عمر و خدمت و جایگاهتون ظلم نکرده باشید؛ ما راهی به جز اینکه یک شهید زنده در این عصر باشیم؛ نداریم!!! 🌱شهید‌حاج‌احمدکاظمی @sh_hosein
و سلام بر او که می گفت: «دلگیر مباش! دلت که گیر باشد رها نمی شوی یادت باشد خدا بندگانش را با آنچه بدان دل بسته اند می آزماید» @sh_hosein
معنویتی که فقط روضه باشه و پشتش عمل نیاد معنویت نیست، خَلسِه است. 🌷شهید حسن باقری @sh_hosein
🌱رازی که در سربند یازهراست را شاید تنها شهیدانی که ‌گمنامند می‌دانند... @sh_hosein
تا قیامت سرِسربند تو مادر دعواست معنی این سخنم را شهدا میفهمند.... @sh_hosein
شین حا الف...🇮🇷
سفر ازخویش چو کردی همه جا #معراج است... #معراج_الشهدا #اهواز @sh_hosein
سلام بر روح و جان‌های پاکی که چیزی جز شرف از مرگ نخواستند و شهید شدند... @sh_hosein
مبادا این‌ را‌ آنقدر‌ جدی‌ بگیری که‌ آخرتت‌ را‌ فراموش‌ کنی! دنیا‌ به‌ مثل‌ شیشه‌ای‌ میماند‌ که یكدفعه‌ میبینی‌ از‌ دستت‌ افتاد‌ و‌ شکست. @sh_hosein
قلبم را از عشقی سوزان لبریز کن تا سوزش گلوله را در کام ما شیرین گرداند... 🌱شهید‌ مصطفی‌ چمران @sh_hosein
و چگونه از جان نگذرد؛ آنکه می‌داند جان بھای‌ دیدار است! 🌱شهید‌مرتضی‌آوینی @sh_hosein
قرار بود شب به عملیات برویم. سعید چندین ساعت قبل از شهادتش پیش من آمد. نزدیکی‌های غروب به من گفت: «آقا شجاع! بریم کنیم؟» با خوشحالی گفتم: بریم. در نزدیکی ما موقعیتی بود به نام رودخانه امام حسن (علیه‌السلام) که از سرشاخه‌های رود الوند به‌حساب می‌آمد، آب زلالی داشت و عمقش هم تقریباً به‌اندازه یک نفر بود. آقا ‌سعید در طول مسیر با من صحبت می‌کرد و از اهمیت و و لزوم پرهیزکاری سخن می‌گفت. صحبت‌هایمان تا زمان بیرون آمدن از آب هم ادامه یافت. توصیه‌هایی به من فرمود از جمله آنکه گفت: «تو الآن در سِنّی قرار داری که در معرض حرام هستی. چشمانت را پاک نگهدار و از دوری کن» گفتم: آقا سعید! روزگار طوری نیست که بشود را آن‌طور که شما می‌گویید نگه داشت. صبح که از منزل بیرون می‌آییم کسانی را می‌بینیم که شان را درست رعایت نمی‌کنند آقا ‌سعید همان‌طور که سرش را با حوله خشک می‌کرد، پرسید: «سن شما بیشتر است یا من؟» گفتم: شما. حوله را از روی صورتش کنار زد و گفت: «به وجود مقدس (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) تا به امروز یک نگاه حرام نکرده‌ام!» این سوگند بزرگ‌ترین قسم سعید بود و چنان این حرف را محکم زد که اشک در چشمانم حلقه بست. @sh_hosein