#شهدا 🕊🌷🕊
قانـع بودند و راضـے
از هر چـه ڪه
متـعلق بـه دنیـا بود
ڪمترین را انتخـاب میڪردند
اما در مرگ بهتـرین و بالاتـرین
جان را سپردید و رفتید
عقیدهتان این بود
از سر مَباد کم شودش
تارِ مویِ وطن...
#شُهدا
#شهدا
رفتم سرِ مزارِ رفقاے شهيدم
فاتحہ خوندم ، اومدم خونہ.
شب تو خواب رفقاے شهيدم رو ديدم...
رفقام بهم گفتند:
فلانے ، خيلے دلمون برات سوخت
گفتم: چرا
گفتند: وقتے اومدے سر مزار ما فاتحہ خوندے
ما #شهدا آماده بوديم
هر چے از خدا مےخواے برات واسطہ بشيم...🥺
ولے تو هيچے طلب نڪردے و رفتے
خيلے دلمون برات سوخت💔
" سر مزار شهدا حاجاتتون رو بخواهید
برآورده میشہ."
راوی: حاج حسين ڪاجے
#شهیدانه
اگر میخواهید امشب یه کار خیری کرده باشید که اون دنیا به دردتون بخوره اینه که امشب و فردا که سالروز شهادت شهید نوید صفری هست تا جایی که میتونید این شهید عزیز رو به دوستان و آشنایان و کانال هاتون معرفی کنید
مطمئن باشید شهید کم نمیزاره😍
زنده نگه داشتن یاد#شهدا کمتر از شهادت نیست!
#شهید_حسین_خرازی نشست ترک موتورم بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در آتش میسوخت. فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده میسوزد؛ من و حسین آقا هم برای نجات آن بندهی خدا با بقیه همراه شدیم. «گونی سنگرها را برمیداشتیم و از همان دو سه متری، میپاشیدیم روی آتش جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت میسوخت، اصلاً ضجه و ناله نمیزد و همین موضوع پدر همهی ما را درآورده بود!»بلند بلند بلند بلند فریاد میزد: خدایا.....الان پاهام داره میسوزه!می خوام اون ور ثابت قدمم کنی
خدایا!الان سینهام داره میسوزه این سوزش به سوزش سینهی حضرت زهرا(س) نمیرسه....
خدایا!الان دستهام سوخت می خوام تو اون دنیا دستهام رو طرف تو دراز کنم.... نمیخوام دستهام گناه کار باشه!خدایا!صورتم داره میسوزه!
این سوزش برای امام زمانه برای ولایته اولین بار حضرت زهرا(س) این طوری برای ولایت سوخت!آتش که به سرش رسید، گفت:
خدایا! دیگه طاقت ندارم،
دیگه نمیتونم، دارم تموم میکنم...
#شهدایی #شهید #شهدا #شهیدانه #تلنگر #امام_زمان
ٜٜ
🥀دولا دولا راه رفتند تا امروز بتوانیم راست راست راه برویم...
«برای شادی روح #شهدا صلوات»
ٜ
••خاطره♥️🌿••
موتور آرمان را دزدیده بودند. چند روز قبل از شهادتش دنبال وام بود تا برای خودش موتور بخرد؛ برای کمک هزینه هم میخواست انگشترش را بفروشد. هربار که قصد این کار را میکرد میگفت:« دلم نمیاد این انگشتر رو بفروشم. به همه ضریح ها متبرکش کردم.»
آخر سر هم با انگشترش روضه ها را برای ما زنده کرد.
✍️🏻هم حجره ای ( خاطرات دوست شهید )
آرمانعزیز⚘️🕊
"شهیدآرمانعلیوردی"
#شهدا #شهادت
#شهید_آرمان_علی_وردی
شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم..✨
#شهدا