eitaa logo
شرح مناجات شعبانیه
131 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
شرح مناجات شعبانیه آیت الله مصباح ره برگرفته از کتاب شکوه نجوا ان شاء الله سعی داریم در ۳٠ شماره دیگر شرحی دیگر رو خلاصه کنیم. @Ab137323 کپی مطلقا مجاز
مشاهده در ایتا
دانلود
شرح مناجات شعبانیه ١٩ 🔆اِلهی اِنْ اَخَذْتَنی بِجُرْمی اَخَدْتُكَ بِعَفْوِكَ. اِلهی وَ سَیِّدی وَ عِزَّتِكَ وَ جَلالِكَ لَئِنْ طالَبْتَنی بِذُنُوبی لاَُطالِبَنَّكَ بِعَفْوِكَ وَ لَئِنْ طالَبْتَنی بِلُؤْمی لاَُطالِبَنَّكَ بِكَرَمِكَ وَ لَئِنْ اَدْخَلْتَنِی النّارَ لاَُخْبِرَنَّ اَهْلَ النّارِ بِحُبّی لَك؛ خداوندا، اگر تو مرا به گناهم بگیرى من هم تو را به عفوت مى‌گیرم، اى خدا و اى سرور من، به عزت و جلالت سوگند، اگر تو مرا به گناهانم مطالبه كنى من نیز تو را به عفوت مطالبه مى‌كنم و اگر تو مرا به خاطر لئامت من مطالبه كنى من نیز تو را به بزرگواریت مطالبه مى‌كنم، و اگر تو مرا به آتش جهنم ببرى من به دوزخیان خواهم گفت كه من تو را دوست مى‌دارم. ✳️مراحلى را كه مناجات‌كننده از آغاز تاكنون طى كرده از نظر بگذرانید و ملاحظه كنید كه چگونه و با چه شیوه‌اى شروع شد و به كجا رسید. براى توضیح این مراحل گوناگون به یك مثال توجه كنید: فرض كنید كه پدرى، گوهرى گران‌بها به فرزندش هدیه داده و براى حفظ آن، سفارش اكید نموده است. ولى فرزند با سهل‌انگارى آن گوهر را از دست داد. چنین فرزندى در مقابل پدر 1⃣ابتدا دچار ترس و وحشتى مى‌شود و خود را سزاوار كیفر مى‌بیند و چاره‌اى جز عذرخواهى ندارد چرا كه زندگى او توسط پدر اداره مى‌شود و به همین خاطر چون جرأت جلو آمدن را ندارد، با رعایت فاصله سر خود را پایین انداخته و آهسته آهسته عذرخواهى كرده كه من نفهمیدم و از دست رفتن گوهر براى تو اهمیّتى ندارد و مى‌توانى صدها برابر آن را به من بدهى. از این به بعد حواسّم را جمع مى‌كنم. 2⃣اگر بداند چگونه احساسات پدر را تحریك كند با سخنانى لطیف و مؤدبانه دل پدر را به خود مهربان مى‌كند و كم‌كم به نزدیك پدر رفته و بعد از عذرخواهى‌هاى فراوان و اظهار خشوع و خضوع، كار به جایى مى‌رسد كه پدر دستى به سر او مى‌كشد و خاطر جمع مى‌شود كه دیگر او را كیفر نخواهد كرد بلكه از سر مهربانى به روى او لبخند نیز مى‌زند. پس ترس او از بین رفته و به امید این كه پدر او را در آغوش بگیرد و پذیراى او شود قدم به قدم جلو آمده و وقتى كه در آغوش او قرار گرفت، باب گفتوگو با پدر را باز كرده و تشكّر مى‌نماید و اندك اندك با حالت ناز و دلال مى‌گوید: پدر جان اگر تو بخواهى مرا به واسطه جرمم مؤاخذه كنى من نیز تو را با بخششى كه دارى مؤاخذه مى‌كنم. اگر بگویى چرا آن جرم و سهل‌انگارى را مرتكب شدى؟ من هم دست به دامن بخشش تو مى‌شوم و مى‌گویم: پس بخشش تو كجا رفت؟ اگر بگویى، كارهاى پَستت چه مى‌شود؟ من هم مى‌گویم: پس بزرگوارى تو چه مى‌شود؟ اگر بخواهى مرا بزنى، من در همان حال كه كتك مى‌خورم به اطرافیان مى‌گویم تو را دوست دارم، و اگر بخواهى مرا به زندان ببرى، به زندانیان خواهم گفت كه من پدرم را دوست دارم. اگر فرزند در ابتدا چنین سخنانى مى‌گفت خیلى دور از ادب و نهایت بى‌ادبى بود، ولى حال كه خودش را در آغوش پدر دیده است، این چنین سخن مى‌گوید.مناجات‌كننده نیز همه این حالات را پشت سر گذارده و اكنون به ناز و دلال پرداخته و مى‌گوید: «اگر مرا به جهنم ببرى به جهنمیان مى‌گویم كه خدا مرا كه دوستش داشته‌ام به جهنم آورده است. آن وقت تو چكار مى‌كنى»؟ اگر كسى در شرایط عادى با خداوند چنین حرف بزند او را توبیخ مى‌كنند كه اى بى‌ادب با این حرف‌ها مستحق عذاب و عقاب بیش‌ترى شدى، ولى وقتى كه خود را در آغوش رحمت الاهى مى‌بیند، لب به غنج ودلال مى‌گشاید. پس یكى از شیوه‌هایى كه در مقام راز و نیاز با خداوند مورد استفاده قرار مى‌گیرد تنها در بیانات اهل‌بیت(علیهم السلام) است و اگر در گفتار منظوم و منثور دیگران، خواه به عربى یا فارسى دیده مى‌شود نقل به مضمون گفته‌هاى آن بزرگواران در صحیفه علویه و صحیفه سجّادیه و دعاهاى امیر مؤمنان(علیه السلام) در مفاتیح الجنان و... مى‌باشد. به تعبیر حضرت امام خمینى(قدس سره) به نقل از یكى از اساتیدشان، دعا قرآن صاعد است و متأسفانه قدر آن دانسته نمى‌شود. منبع: کتاب شکوه نجوا - آیت الله مصباح یزدی ره - ص ٨٠ الی ٨٢ @RajabTaRamazan
شرح مناجات شعبانیه ٢٠ 🔆اِلهی اِنْ كانَ صَغُرَ فی جَنْبِ طاعَتِكَ عَمَلی فَقَدْ كَبُرَ فی جَنْبِ رَجائِكَ اَمَلی؛ خداوندا، اگر در مقایسه با اطاعت تو عمل من اندك است، در رابطه با رجاى تو آرزوى من بزرگ است. ✳️گفتیم كه فرزند در آغوش پدر به ناز و دلال پرداخته ولى باید توجّه داشت كه این شیرین‌كارى‌ها و نازها نباید خیلى طول بكشد وگرنه روابط پدر و فرزندى تیره خواهد گشت، بنابراین آن فرزند از گفتار خود كه مى‌گفت: «اگر تو كارهایى بكنى من هم كارهایى مى‌كنم»، خیلى زود برمى‌گردد و به وظایف خود و اطاعت از پدر مى‌پردازد. به همین سبب است كه تعابیر برخاسته از ناز و دلال در مناجات‌ها حجم بسیار اندكى نسبت به سایر مناجات‌ها دارند، چرا كه زیادتر از این مقدار موجب مى‌شود كه نمكین بودن خود را از دست داده و از حدّ ادب خارج شوند. البتّه همان‌طور كه فرزند یك باره خود را در آغوش پدر نمى‌افكند بلكه آرام آرام به این مرحله مى‌رسد، بنده نیز براى رعایت حریم حرمت خداوند باید آرام آرام به حدّى برگردد كه بتواند ادب عبودیّت را مراعات كند. ✳️حال بعد از آن شیرین‌زبانى‌ها بار دیگر به رعایت ادب پرداخته و با نهایت لطافت و ظرافت مى‌گوید: من در انجام وظایف بندگى خودم كوتاهى كردم. اعمالى كه مى‌بایست به عنوان بندگى انجام دهم در مقام مقایسه با آن‌چه كه مقتضاى ربوبیّت تو است بسیار ناچیز و اندك است ولى در عین حال جود و كرم و بزرگوارى كه تو دارى و موجب امیدوارى به رحمتت مى‌گردد، سبب شده است آرزوى من به رحمت تو بسیار شود. پس گرچه عمل من اندك است ولى امیدم بس فراوان مى‌باشد و گویا آن، این را جبران مى‌كند. 🔆اِلهی كَیْفَ اَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِكَ بِالْخَیْبَةِ مَحْرُوما؛ خداوندا، چگونه از نزد تو محروم و دست خالى برگردم؟ ✳️خداوندا، حالا كه این‌قدر به لطف تو دل بسته‌ام و امیدوار شده‌ام و نسبت به تحقق آمال و آرزوهایم حسن ظنّ به تو دارم، حال چگونه مرا از خانه‌ات محروم و دست خالى برمى‌گردانى؟ اگر آرزویم برآورده نشود، با آن جود و كرم تو سازگار نیست. درست است كه عمل من كم و اندك است ولى سرانجام امید من به جود توست.مناجات‌كننده از آن اوج دلال، آرام آرام به قوس نزولى بازمى‌گردد و به تواضع روى مى‌آورد. 🔆اِلهی وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمْری فی شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْكَ وَ اَبْلَیْتُ شَبابی فی سَكْرَةِ التَّباعُدِ مِنْك؛ خداوندا، من عمر خودم را در نادرستى و غفلت از تو نابود، و جوانى خود را در مستى دورى از تو فرسوده كردم. ✳️این فراز، بیان دیگرى از تقویت روحیّه ادب در پیشگاه پروردگار و به جوش آوردن مجدّد دریاى رحمت الاهى و پیدا كردن استعداد و شایستگى درك رحمت خداوند است. خداوندا، به خود نگاه مى‌كنم و به عمرى كه در نهایت شرارت و غفلت و بى‌خبرى گذراندم. البته غفلت‌ها و بى‌خبرى‌ها متفاوتند. امثال ما ممكن است به حال غفلت از گناهان كبیره دچار شویم، ولى كسانى كه در مراتب عالى به سر مى‌برند اگر از آن ژرف‌نگرى كه باید در یاد خدا داشته باشند به هنگام توجّه به زندگى و نیازهاى مادى، كم شود برایشان غفلت به حساب مى‌آید و با توجه به خواسته‌هاى مشروع دنیوى از عمق توجّه به ماوراى ماده و طبیعتْ غافل مى‌شوند. هر انسانى زندگى خود را از ابتداى كودكى تا مدت‌ها با سهو و غفلت مى‌گذراند. غفلت در تمامى عمر مى‌تواند همراه آدمى باشد، به خصوص دوران جوانى كه اوج شادابى و نشاط است، و گاهى انسان را به حالتى دچار مى‌كند كه سبب شرمندگى و پشیمانى خود او مى‌شود. انسان وقتى به مقتضاى طبیعت خود، دچار چنین حالاتى مى‌شود حتى اگر به گناه هم مبتلا نشود باز از پیدایش چنین حالاتى در محضر خداوند شرمنده و خجل مى‌گردد. از این حالت به مستى تعبیر شده است كه گویا عقل انسان در آن حالت درست كار نمى‌كند. پس هر كسى اوج جوانى خود را به یاد مى‌آورد و از كهنه و فرسوده كردن آن افسوس مى‌خورد كه با حالت مستى‌گونه‌اى از خداوند دور شده است. خداوندا، از این حال بى‌هوشى و مستى و بى‌خبرى كه داشتم و مى‌توانستم بیرون بیایم و این كار را نكردم و دلم را متوجه آن راهى كه از تو دور مى‌شد نمودم و به سخط و خشم تو گرفتار شدم. با عمل ناچیزى، عمر خود را به هدر دادم و حال به خود آمده‌ام. منبع: کتاب شکوه نجوا - آیت الله مصباح یزدی ره - ص ٨٣ الی ٨۵ @RajabTaRamazan
شرح مناجات شعبانیه ٢١ 🔆اِلهی وَ اَنَا عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ قائِمٌ بَیْنَ یَدَیْكَ مُتَوَسِّلٌ بِكَرَمِكَ اِلَیْك؛ خداوندا، من بنده تو و فرزند بنده تو هستم كه اكنون در پیشگاه تو ایستاده‌ام و به كرم تو توسّل جسته‌ام تا به تو دست یابم. ✳️خدایا! من، پدر، مادر و همه گذشتگان من، غلام و غلام‌زاده تو بوده و هستیم. نه‌تنها من بنده تو كه همه گذشتگان من غلام تو بوده‌اند و مملوكیّت ما تازگى ندارد. حال امیدم به كرم و بزرگوارى توست تا این غفلت‌ها و بى‌خبرى‌ها را جبران كنم و دیگر نمى‌خواهم به آن‌ها برگردم. 🔆اِلهی اَنَا عَبْدٌ اَتَنَصَّلُ اِلَیْكَ مِمّا كُنْتُ اُواجِهُكَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ اسْتِحْیائی مِنْ نَظَرِكَ وَ اَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْك؛ خداوندا، من بنده‌اى هستم كه از آن حالتى كه با بى‌شرمى با تو روبه‌رو مى‌شدم چنان دور مى‌شوم كه دیگر بر نمى‌گردم و از تو تقاضاى عفو و بخشش مى‌كنم. ✳️تعبیر «اتنصّل» را شاید در هیچ دعایى (جز یك دعاى دیگر) ندیده‌ام. اتنصل از كلمه «نصل» گرفته شده و به معناى رها كردن تیر با فشار شدید از كمان است كه دیگر امكان برگشتن ندارد. در این فراز از مناجات عرض مى‌كنیم: «خدایا من از حالت گذشته خود چنان دورى مى‌جویم كه مى‌خواهم بیرون بپرم و دیگر به آن كمان بر نگردم و این به خاطر قلّة الحیائى است كه در گذشته در محضر تو داشتم». گذشته من به قدرى نامطلوب و خطرناك است كه مى‌خواهم با یك حالت جهش و پرشى چون تیر از كمان رها شده، پرتاب گردم و به حالت بیزارى و تنفر از بى‌شرمى‌هاى گذشته خویش و مستى‌هاى جوانى كه در پیشگاه تو بى‌شرمانه كارهایى را انجام مى‌دادم، برسم. نمى‌خواهم به آن حالت بى‌شرمى گذشته خود برگردم، همانند تیرى كه رها شده و هرگز به كمان برنمى‌گردد. در گذشته چنان غافل و مست و بى‌خبر بودم كه نمى‌توانستم توجّه كنم به اینكه تو حاضرى و زشتى‌هاى مرا مى‌بینى.اینك، از آن حالت برگشته و جبران آن به این است كه از تو تقاضاى بخشش كنم. ✳️ملاحظه نمودید كه انسان چگونه از آن حالت غنج و دلال و نازى كه در آغوش رحمت الاهى داشت، آرام آرام برگشته و به رعایت ادب پرداخته و اظهار شرم و خجالت نموده و این سیر و سلوكْ اندك اندك به حد نصابِ مناجات رسید و گناه‌كار براى خود چاره‌اى جز آرمیدن در سایه بخشش الاهى نمى‌بیند. به یاد دارید كه گفتیم: انسان وقتى در پیشگاه الاهى واقع مى‌شود، نخست مى‌خواهد از خطرات حفظ شود، سپس خواسته‌ها و نیازهاى خود را مطرح مى‌كند و درخواست برطرف شدن گرفتارى‌ها را مى‌نماید، بعد كمالات و فضایل را مطرح كرده تا به مقام قرب الاهى برسد، و این‌ها همه در صورتى است كه بازدارنده‌هاى ابتدایى یعنى آلودگى‌ها برطرف گشته و مطمئن شود كه از آن آلودگى‌ها پاك شده است، مانند ظرفى كه شایستگى آن را پیدا مى‌كند كه در آن شیر یا آب میوه ریخته شود . پس مناجات‌كننده اوج و حضیضى داشت و حال به آن حدّ از نصاب رسیده كه مى‌تواند متن خواسته‌هایش را مطرح كند و براى رفع مشكلاتش راز و نیاز كند. تا كنون ظرف وجود خود را تطهیر كرده، و اكنون آماده دریافت و جذب مهربانى شده است. منبع: کتاب شکوه نجوا - آیت الله مصباح یزدی ره - ص ٨۶ الی ٨٨ @RajabTaRamazan
شرح مناجات شعبانیه ٢٢ 🔆اِلهی لَمْ یَكُنْ لی حَوْلٌ فَاَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِكَ اِلاّ فی وَقْت اَیْقَظْتَنی لِمَحَبَّتِكَ وَ كَما اَرَدْتَ اَنْ اَكُونَ كُنْتُ فَشَكَرْتُكَ بِاِدْخالی فی كَرَمِكَ وَ لِتَطْهیرِ قَلْبى مِنْ اَوْساخِ الْغَفْلَةِ عَنْك؛ خداوندا، من قدرت نداشتم كه از معصیت و نافرمانى تو فاصله بگیرم جز در هنگامى كه مرا متوجّه محبّت خود نمودى و بیدار ساختى و آن‌گونه شدم كه میل تو بود. پس تو را سپاس مى‌گویم كه مرا در دایره كرمت وارد ساختى و قلبم را از چركهاى غفلتْ پاك نمودى. ✳️ ما هرگاه مى‌خواهیم كارى را از روى اختیار انجام بدهیم، خواه كوچك باشد یا بزرگ، حتماً باید دو عامل در آن دخالت و براى تحقّق آن دو شرط وجود داشته باشد: 1⃣نخست باید نیرویى داشته باشیم كه بتوانیم صرف آن كار بنماییم تا انجام بپذیرد، چنان‌كه اگر جسمى بخواهد از نقطه‌اى حركت كند باید نیرویى بر آن وارد گردد. در افكار قلبى و روحى نیز، نیروى بدنىِ متناسب با آن لازم است هرچند كه ما آن نیروى بدنى را احساس ننماییم. اراده ما مشروط به كاركرد سلول‌هاى مغزى و صرف انرژى است و حتّى باید در روح نیز انرژى ویژه‌اى وجود داشته باشد تا این اراده تحقق پیدا كند، وگرنه فكر همانند جسم ساكنى است كه هیچ نیرویى به آن وارد نشده است و براى حركت نیاز به یك نیروى خارجى، یا دینامیكى و درون جوش دارد. 2⃣دیگر آن‌كه، براى شناخت سمت و سوى حركت به آگاهى نیاز داریم. وقتى كه این دو عامل و شرط وجود داشته باشند انسان مى‌تواند هر كار ارادى را انجام دهد. مثلا اگر كسى بخواهد عبادت ارادى انجام دهد نیاز به قدرت و شناخت دارد و در صورت تحقّق این دو، عبادت نیز قابل تحقّق است. چون از باب تشبیه به مادّیات براى این نیرو باید جایى در نظر گرفته شود، قلب را جایگاه آن مى‌دانیم. همان قلبى كه به تعبیر قرآن «الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ» در سینه جاى دارد. این ظرف باید خالى باشد؛ یعنى گرایش به جهت خاصّى نداشته باشد. مثلا وقتى مى‌گویند: «گفتن الله اكبر ثواب دارد» و ما به راحتى آن را مى‌گوییم بدان جهت است كه در قلب ما نیروى متضادّ وجود ندارد و گرایشى بر ترك آن نیست ولى اگر نیروى دیگرى وجود داشته باشد، جلوى آن را مى‌گیرد و آن را خنثى مى‌كند مثل جسمى كه دو نیروى مساوى از دو جهت مخالف بر آن وارد مى‌شود و كه جسم را همچنان در سر جاى خود ثابت نگه مى‌دارد، چرا كه نیروهاى وارده بر اثر تقابل خنثى مى‌شوند و بر آیند آن‌ها صفر مى‌گردد. فرض دیگر آن‌كه، نیرو و گرایش دیگرى نیز در قلب وجود دارد و با نیرویى قوى‌تر، مانع از به فعلیت رسیدن اراده مى‌گردد. مثلا ما علاقه داریم نماز اوّل وقت و یا نافله شب بخوانیم و این گرایش قلبى ما است، ولى میل به استراحت نیروى قوى‌ترى است كه جلو این اراده را گرفته، بنابراین زنگ ساعت را خاموش كرده، دوباره مى‌خوابیم و یا به بهانه‌هاى مختلف از آن گرایش قلبى خود فاصله مى‌گیریم. یا این كه اگر كسى گناهى را آن‌قدر تكرار كند تا به صورت عادت براى او در آمده باشد، یك نیروى قوى قلب او را اشغال كرده و مرتب او را به انجام آن گناه دعوت مى‌كند و نیروى جدید كه همان اراده ترك گناه است، توان مقابله با آن را ندارد و باید خیلى مبارزه كند تا بر آن پیروز گردد. ✅مناجات‌كننده حال خود را چنین ترسیم مى‌كند: یك عمر با غفلت و عادت به زشتى‌ها و شهوات گذرانده و حال، لطف الاهى نصیب او گشته كه توانسته بر نیروى سابق كه بسیار قوى بودند، چیره شود وگرنه همچنان در منجلاب تباهى و فساد دست و پا مى‌زد، به همین خاطر مى‌گوید: خدایا من یك نیروى ابتدایى مى‌خواستم تا دگرگون شوم و نیروهاى پلید قبلى را خنثى كنم و حال نیروى دیگرى مى‌خواهم تا در جهت مطلوب حركت كنم. پس اوّل حول لازم بود تا از دوران قبلى خارج بشوم ولى خودم نداشتم، چرا كه همه نیروهایم را در جهت خلاف و مستى و زشتى صرف كرده بودم، ولى تو مرا بیدار كردى و آن نیرو را به من بازگرداندى تا مزه محبت تو را چشیدم و همه نیروهاى شیطانى و نفسانى را مغلوب و سركوب كردم و این لطفى بود كه تو كردى. پس باید سپاس تو را به جاى آورم كه مرا در حوزه لطف خودت وارد ساختى و قلب من را از آلودگى‌هاى غفلت پاک کردی. منبع: کتاب شکوه نجوا - آیت الله مصباح یزدی ره - ص ٨٩ الی ٩٢ @RajabTaRamazan
شرح مناجات شعبانیه ٢٣ 🔆اِلهی انْظُرْ اِلَیَّ نَظَرَ مَنْ نادَیْتَهُ فَاَجابَكَ وَاسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِكَ فَاَطاعَك؛ خداوندا، به من نگاه كن، نگاه كسى كه او را ندا كردى و او نیز تو را پاسخ داد، و تو او را به یارى خود فراخواندى و او نیز تو را اطاعت نمود. ✳️براى توضیح این فراز از مناجات، به چند نكته باید توجه شود: 1⃣بیان شد كه زبان مناجات زبان تضرّع، طلب آمرزش و امثال این‌ها است و لحن خاصّى را مى‌طلبد. 2⃣بین ما و خداوند یك سلسله نسبتها است كه همواره ثابت هستند و هیچ تغییرى نمى‌كنند مثل نسبت خالق و مخلوق كه هیچ‌گاه تغییر نمى‌كند. همیشه خداوند خالق و ما انسانها مخلوق هستیم. رازق و مرزوق و امثال این‌ها نیز از نسبت‌هاى غیر قابل تغییرند. نسبت‌هایى هم وجود دارد كه به واسطه تغییر ما انسان‌ها تغییر مى‌كنند. مثلا ما كه شایستگى رحمت الاهى را نداشتیم با تغییراتى مى‌توانیم مشمول رحمت او شویم. پس حال ما تغییر كرد نه رحمت كه همواره در حال ریزش است. پس در حال گناه نسبت بین ما و خدا «رحمت ندادن» و پس از آمرزش نسبت «رحمت دادن» است. 3⃣رابطه بین ما و خدا تكوینى است و تابع قرارداد نمى‌باشد، ما نمى‌توانیم آن را تغییر بدهیم. مانند خدایىِ خدا و مخلوق بودن ما، خداوند تكویناً خالق ماست و هیچ مخلوقى نمى‌تواند این رابطه را تغییر دهد. حتّى خود خداوند هم این رابطه خالق و مخلوق بودن را تغییر نمى‌دهد، چرا كه قدرت به مُحال تعلق نمى‌گیرد و چون محال است كه بشر خدا بشود، پس تغییر این رابطه ممكن نیست. پس خداوند تكویناً پروردگار و خالق و مدبّر و رازق ما است. معمولا اسماى حسنى كه در دعاى جوشن كبیر و امثال آن‌ها (غیر از چند وصف مثل حى و علیم و... كه چه ما باشیم و چه نباشیم خداوند زنده و عالم است) ذكر شده‌اند داراى مفاهیم اضافى هستند یعنى یك رابطه بین مخلوقات و خدا در نظر گرفته شده كه گاهى این رابطه تكوینى و غیر قابل تغییر است و گاهى قراردادى است، یعنى باید با اختیار خود كارى انجام بدهیم تا این رابطه تغییر كند و از خدا مى‌خواهیم كه این رابطه را تغییر دهد. افراد معمولى غالباً كارهایشان هم شامل خوبى‌ها مى‌شود و هم بدى‌ها. مثلا ایمان به خدا و مناجات با او، از كارهاى خوب ما است و خداوند بر اساس حالات مختلف ما، نسبت‌هاى مختلفى با ما دارد. در هنگام اطاعت یك رابطه، و در حال سركشى رابطه‌اى دیگر. ✅در این فراز از مناجات عرض مى‌كنیم: خداوندا، گناهكار هستیم و در عین حالْ ایمان به تو آوردیم. خداوندا! تو مى‌توانى به دو گونه به ما نگاه كنى: یا به گناهانمان نگاه مى‌كنى كه در این صورت ما عاصى هستیم و تو عصیان‌شده، و یا به كارهاى خوب مثل ایمان و اطاعت ما نظر مى‌افكنى كه در این صورت ما مطیع هستیم و تو مطاع؛ خدایا! مانند اهل اطاعت به ما نگاه كن نه اهل گناه. نظر مهر به ما بیفكن نه نظر قهر. در برخى از دعاها مى‌خوانیم: «اُنْظُرْ اِلَیْنا نَظْرَةً رَحیمَة» یعنى كارى كن من شرایطى در خود به وجود بیاورم كه لیاقت نظر مهر تو را داشته باشم. البته همین گفتوگو و مناجات، علامت تغییر حال است؛ تغییر از حالت غفلت و بى‌خبرى به حالت توجّه و اُنس. خداوندا! مى‌توانى در مقام یك عزیز، مقتدر، جبّار و قهّار به یك عبد ذلیل و عاصى نگاهى كنى و مى‌توانى در مقام یك مولاى مهربان و رحمن و رحیم به یك بنده عذرخواه و فروتن و فرمان‌بردار كه در هنگام ندا تو را اجابت و در هنگام فراخوان، تو را اطاعت نموده است، نگاه كنى. به نظر من نادیته اضافه به مفعول است چون متعلق به نظر مى‌باشد، یعنى منظور الیه، كسى است كه نداى تو را اجابت كرده (نه این‌كه نگاه كرده است). تو مرا در قرآن فراخواندى و گفتى: ادعونى و من اجابت كردم. من را به كارى گماردى و من هم اطاعت كردم. البتّه آن كار را با یارى و همراهى تو انجام دادم. مثلا قدرتى كه تو در وجود من آفریدى و یا توفیقى كه مرحمت فرمودى. پس به من از سر خشم نگاه نكن. منبع: کتاب شکوه نجوا - آیت الله مصباح یزدی ره - ص ١٠٧ الی ١٠٨ @RajabTaRamazan
شرح مناجات شعبانیه ٢۴ 🔆یا قَریباً لا یَبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ وَ یا جَواداً لا یَبْخَلُ عَنْ مَنْ رَجا ثَوابَه؛ اى خدایى كه نزدیك هستى و از فریب‌خوردگان فاصله‌اى ندارى، و اى بخشنده‌اى كه نسبت به كسى كه امید به پاداشت دارد بخل نمى ورزى. ✳️سال‌ها از او دور بودیم و حالا مى‌خواهیم به او نزدیك شویم. پس باید اسم قریب را به زبان آورد و گفت: اى كسى كه نزدیك به منِ گستاخ هستى من كه جسارت كردم و فریب شیطان خوردم و مقام و عظمت تو را فراموش كردم. و نیز اسم جواد را باید بر زبان آورد و گفت: اى بخشنده‌اى كه حتى نسبت به كسى كه امید ثواب ندارد بخل نمى ورزى. جواد كسى نیست كه تنها به هر كس كه شایستگى دارد چیزى بدهد بلكه به همه، چه لایق و چه نالایق، عطا مى‌كند، زیرا سخن از من رجا ثوابه است نه من یستحق ثوابه. صفت جواد داشتن تو اقتضا مى‌كند كه هیچ‌كس را محروم ننمایى. 🔆اِلهی هَبْ لی قَلْباً یُدْنیهِ مِنْكَ شَوْقُهُ و لِساناً یُرْفَعُ اِلَیْكَ صِدْقُهُ وَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنْكَ حَقُّه؛ خداوندا، به من قلبى كه شوق آن مرا به تو نزدیك مى‌سازد و زبانى كه صدق آن به سوى تو صعود كند و نگاهى كه حقیقت آن مرا به تو نزدیك گرداند، عطا بفرما. ✳️در این فراز از مناجات سه درخواست به پیشگاه‌الاهى مطرح مى‌گردد: 1⃣قلبى كه اشتیاق به خداوند داشته باشد؛ 2⃣زبانى راستگو و صادق؛ 3⃣نگاهى برخاسته از حق و یا نگرش حق. شاید مى‌توانستیم این سه درخواست خود را به این شكل هم مطرح كنیم: الهى هب لى قلبى شائقا و لسانا صادقا و نظراً حقّاً ولى براى هر كدام از این‌ها وصفى جداگانه گفته شده كه عبارتند از: اوّل) دلى كه شوق آن، انسان را به خدا نزدیك كند. پس نه‌تنها دلى مشتاق نیاز است بلكه شوق آن‌چنان باشد كه موجب نزدیك شدن به خدا گردد؛ دوّم) زبانى كه راست‌گویى آن انسان را به سوى خدا بالا ببرد. پس نه‌تنها زبانى راست‌گو نیاز است بلكه صدق و راستگویى آن باید موجب بالا رفتن به سوى خدا گردد؛ سوّم) نگاهى كه حقیقت آن موجب نزدیكى به خدا شود. پس نه‌تنها نگاه حق نیاز است بلكه حقیقت آن باید موجب تقرب به پیشگاه خدا گردد. و به احتمال قوى منظور از نظر در این‌جا بصیرت است نه نگاه با چشم سر. یعنى نگرش و بینشى داشته باشم كه بینش حقّ او، انسان را به خدا نزدیك گرداند. درخواست اوّل این فراز از مناجات قلب مشتاق به خداست به گونه‌اى كه باعث نزدیكى صاحب قلب به پروردگار گردد. حال باید دید كه شوق به خداوند به چه معنى است؟ آن‌گاه بررسى كرد كه چگونه قلب مشتاق مى‌تواند انسان را به خدا نزدیك گرداند. ✳️برخى گمان مى‌كنند محبّت ورزیدن به خداوند نادرست است و باید به رحمت یا ثواب یا بهشت و یا حداكثر به دوستان خدا محبّت ورزید و چون محبّت به چیزى دیدنى و قابل لذت و اُنس تعلق مى‌گیرد، محبّت به خداوند بى‌معنى است، ولى به دلیل نصّ صریح قرآن كه مى‌فرماید: «وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا للهِِ» چنین پندارى درست نیست. این همه تعبیرات شگفت‌انگیز در دعاها و مناجات‌ها و به ویژه در دعاى عرفه، جاى تردیدى باقى نمى‌گذارد كه منظور، محبّت ورزیدن به خداوند است و این گمان كه محبّت تنها به محسوسات تعلق مى‌گیرد بى‌جا است. محبّت حالتى است كه خداوند در روح آدمیان نسبت به هر چیز خوبى خواه دیدنى و محسوس و خواه غیرمحسوس قرار داده و بالاترین خوبى‌ها در خداوند جمع است و بالاترین مصداق محبّت، همان محبّت به خداوند است. منبع: کتاب شکوه نجوا - آیت الله مصباح یزدی ره - ص ١٠٩ الی ١١١ @RajabTaRamazan
شرح مناجات شعبانیه ٢۵ 🔆اِلهی مَنْ تَعَرَّفَ بِكَ غَیْرُ مَجْهُول وَ مَنْ لاذَ بِكَ غَیْرُ مَخْذُول وَ مَنْ اَقْبَلْتَ عَلَیْهِ غَیْرُ مَمْلوُل؛ خداوندا، كسى كه به وسیله تو شناخته شود، ناشناس نیست و كسى كه به تو پناهنده شود، خوار و بى‌یاور نمى‌باشد و كسى كه تو به او رو بیاورى خسته و ملول نمى‌شود. ✳️انسان اجمالا مى‌داند كه در سایه ارتباط با خداوند هر كارى و در هر حالى تحقق مى‌یابد و هر خواسته‌اى جامه عمل مى‌پوشد و در اثر قطع ارتباط با خداوند، شكست و ناكامى و بدبختى به وجود مى‌آید. امّا طبیعت انسان به گونه‌اى است كه اگر مطلبى را با تفصیل و توضیح بفهمد در نهاد او اثر بیش‌ترى مى‌گذارد. مثلا اگر به طور كلى بگوییم: خداوند بر هر كارى قادر است، روزى مى‌دهد و هر كسى رزق خود را از او مى‌گیرد و به طور مفصّل پیرامون آن توضیح بدهیم و نیز بدانیم او كسى است كه حتّى طفل شیرخوار را هم از روزى محروم نمى‌كند یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغیر . اگر در گوشه بیابان یا قعر دریا یا اوج آسمان جنبنده‌اى وجود داشته باشد خداوند روزى او را مى‌رساند، در روح ما بیش‌تر اثر مى‌گذارد.در این فراز از مناجات، به چند نمونه از كارهایى كه در سایه ارتباط با خداوند تحقق مى‌یابند اشاره مى‌كنیم : 1⃣هر كس به وسیله خداوند معرّفى شود، گم‌نام و ناشناخته نمى‌ماند. در زبان فارسى براى واژه تعرُّف معادلى سراغ نداریم ولى در عربى به چند معنى به كار مى‌رود. گاهى به این معنى است كه انسان خود را به گونه‌اى نشان بدهد كه دیگران او را بشناسند. این معنى در مقابل تنكّر است، یعنى كسى به گونه‌اى لباس بپوشد و قیافه بگیرد كه كسى او را نشناسد. تعرّف معمولا با كلمه الى یا «لـ» متعدى گشته و تعرّف الیه و تعرّف له گفته مى‌شود. در دعاى عرفه مى‌خوانیم: «تَعَرّفْتَ اِلَىَّ فی كُلِّ شَیْئ حتّى لا أجْهَلَكَ فی شَىْء ؛ خدایا تو در هر چیزى خودت را به من نشان دادى تا تو را در همه چیز بشناسم» و به اصطلاح عرفانى همه چیز آینه تمام‌نماى تو است، ولى در این فراز از مناجات مَنْ تَعَرَّفَ بِكَ آمده است. بنابراین نتیجه آن را با واژه غیر مجهول عنوان مى‌كند نه غیر جاهل. یعنى اگر تو كارى بكنى كه كسى به یك صفتى یا در جایى شناخته بشود، مجهول و ناشناخته نخواهد ماند. در این جمله و بقیّه جملات، كلمه بِك مورد تأكید قرار گرفته است. یعنى با ارتباط با خدا همه چیز حاصل مى‌شود. معروفیّت و شهرت‌طلبى كه در علم اخلاق، ناپسند و از رذائل اخلاقى است، تمایلى شیطانى و نفسانى است ولى معروفیّتى كه در این فراز از مناجات مطرح است، مطلوب و پسندیده مى‌باشد، چرا كه به واسطه معروفیّت مؤمن، مردم مى‌توانند از او بهره ببرند. مانند حضرت سلیمان(ع) كه از خداوند چنین تقاضا مى‌كند: «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْكاً لا یَنْبَغِی لأَِحَد مِنْ بَعْدِی». آن حضرت هوس سلطنت و قدرتى كه دیگر سلاطین و قدرتمندان دارند نداشت، زیرا این یك هوس كودكانه است بلكه مى‌خواست در سایه این قدرت و سلطنت بى‌نظیر، دین خدا و توحید را رواج بدهد و به همین سبب بعد از رسیدن به سلطنت، و داشتن همه نوع امكانات، از راه حصیربافى زندگى خود را تأمین مى‌كرد. كسانى هستند كه در این ادعاى خود صادق بوده و آن‌قدر عشق به ممكن است كسى بخواهد معروف باشد ولى نه بر اساس هوس بلكه براى خدمت به دیگران. زیرا اگر گمنام باشد كسى به حرف او اعتنا نمى‌كند، درس و كتاب او را نمى‌شناسد و استفاده‌اى نمى‌برد. 2⃣كسى‌كه به‌خداوند پناهنده‌شود، خوار وبى‌یاور و تنها نخواهدماند. همه مى‌دانند نیروهایى كه در اختیار دارند براى رفع نیازهایشان كافى نیست و حتماً باید براى رفع مشكلاتى كه پیش مى‌آید از یك عامل خارجى استفاده كنند، مثلا اگر دشمن آن‌ها را تهدید كرد باید به جایى پناه ببرند. شأن مؤمن موحّد این است كه با احساس هر نیاز به خدا توجّه كرده و به او پناه ببرد و این پناهندگى بر حسب مراتب ایمان مؤمنان متفاوت است. برخى در همه چیز و در همه حال به خداوند پناه مى‌برند و اگر به دنبال اسباب و وسایل مى‌روند به عنوان اداى تكلیف است وگرنه كار را در دست خدا مى‌دانند. افراد كمى به این مرتبه از توحید رسیده‌اند. برخى از افراد گاهى در شرایطى قرار مى‌گیرند كه هیچ‌كس در آن شرایط نمى‌تواند كارى برایشان انجام بدهد و به همین خاطر فقط به خدا پناه مى‌برند. قرآن كریم نیز بارها به این موضوع پرداخته است. 3⃣هر كس خدا به او رو بیاورد خسته و ملول نمى‌شود. انسان معمولا پس از مدّتى كه با دوستان و خویشان خود انس گرفته نشست و برخاست داشته باشد، از لذّت و شدت انس او كاسته شده و اندك اندك از آمد و رفت با آن‌ها خسته مى‌شود، ولى اگر خداوند به كسى توجّه كند هیچ‌گاه خسته نمى‌شود و علاقه او بیش‌تر نیز خواهد مى‌شود. منبع: کتاب شکوه نجوا - آیت الله مصباح یزدی ره - ص ١١٧ الی ١٢٢ @RajabTaRamazan
شرح مناجات شعبانیه ٢۶ 🔆اِلهی مَنِ انْتَهَجَ بِكَ لَمُسْتَنیرٌ وَ اِنَّ مَن اِعْتَصَمَ بِكَ لَمُسْتَجیر؛ خداوندا، كسى كه از تو كمك بخواهد راه او روشن است و كسى كه به تو تمسك كند پناه داده مى‌شود. ✳️در این فراز از دعا به دو مطلب اشاره مى‌شود: 1⃣كسى كه از خدا كمك بخواهد تا راه را پیدا كند، خدا به او كمك مى‌كند، تا راه روشن را بپیماید. 2⃣كسى كه به دامن خدا چنگ بزند پناهش مى‌دهد. اعتصام به معناى چنگ زدن است. اگر كسى بخواهد از بالا بیفتد دست به حلقه‌اى مى‌زند و آن را مى‌گیرد. اگر كسى این‌گونه به فضل و رحمت خدا چنگ بزند او را از سقوط نجات مى‌دهد. 🔆قَدْ لُذْتُ بِكَ یا اِلهی فَلا تُخَیِّبْ ظَنّی مِنْ رَحْمَتِكَ وَلا تَحْجُبْنی عَنْ مَعْرِفَتِك؛ به تو پناه آوردم اى خداى من، پس من را از رحمت خودت ناامید نكن و از معرفت خودت محجوب نگردان. ✳️در طى چند فراز اخیر پنج كبراى كلّى مطرح گردید: 1⃣هر كس به وسیله خدا معرفى شود گمنام نخواهد ماند؛ 2⃣هر كس به خدا پناهنده شود بى‌یاور نخواهد ماند؛ 3⃣هر كس خدا به او رو بیاورد، دچار ملالت نخواهد شد؛ 4⃣هر كس راه خدا را بپیماید راه او روشن خواهد شد؛ 5⃣هر كس به خدا تمسك جوید پناه داده خواهد شد. و اینك موقع نتیجه گرفتن است. پس عرض مى‌كنیم: خداوندا! حال كه به تو پناه آوردم، و قرار بر این است كه هر كس به تو پناه بیاورد، او را پناه بدهى، آیا ممكن است مرا پناه ندهى؟ مرا از رحمت خودت ناامید نكن و بین من و مهربانى‌ات مانع قرار مده، زیرا اقتضاى لطف و رحمت در تو هست و اگر به آن نمى‌رسم به خاطر مانع است. خدایا! این مانع را بردار و بگذار من نیز به آن نایل شوم. 🔆اِلهی اَقِمْنی فی اَهْلِ وِلایَتِكَ مَقامَ مَنْ رَجَا الزِّیادَةَ مِنْ مَحَبَّتِك؛  خداوندا، مرا در میان اهل ولایتت مقیم بدار، اقامه كسى كه امید محبّت فراوان تو را دارد. ✳️در رابطه با این فراز از مناجات چند موضوع قابل تأمّل است: 1⃣كسانى وجود دارند كه اهل ولایت خدا هستند؛ 2⃣خداوند كسانى را در جمع این اشخاص قرار مى‌دهد.  منبع: کتاب شکوه نجوا - آیت الله مصباح یزدی ره - ص ١٢٣ الی ١٢۴ @RajabTaRamazan
شرح مناجات شعبانیه ٢٧ 🔆اِلهی وَ اَلْهِمْنی وَلَهًا بِذِكْرِكَ اِلى ذِكْرِكَ وَ هِمَّتی فی رَوْحِ نَجاحِ أَسْمائِكَ وَ مَحَلِّ قُدْسِك؛ خداوندا، شوق و رغبت و شیدایى با ذكر خودت براى ذكر بالاتر به من عنایت كن و همّت من را در یك آرامشى قرار بده كه از راه رسیدن به اسما و محل قدس تو حاصل مى‌گردد. ✳️گویا در رابطه با فراز قبلى این مناجات، این سؤال مقدّر وجود دارد كه خدایا حال كه فهمیدم باید در مقابل ولى‌نعمتْ سپاس‌گزار باشم و در میان اهل محبّت و ولایتت قرار بگیرم، براى آن‌كه بر محبّتم مرتب افزوده گردد باید چه كار كنم؟ که در این فراز پاسخ آن پرسش مقدّر داده شده است كه: راه آن این است كه سعى كنید هر چه بیش‌تر توجّه به خدا و یاد او در دل شما وجود داشته باشد. چرا كه بر اساس علم روان‌شناسى و نیز تجربه، هر قدر كه انسان نسبت به چیزى بیش‌تر متمركز باشد، محبّت آن در قلب او افزایش مى‌یابد. پس راه افزایش محبّتْ یاد و ذكر الاهى است.   ✳️نكته‌اى در باب ذكر:البته كسى گمان نكند منظور از ذكر، در دست گرفتن یك تسبیح هزاردانه و گفتن ذكرهاى مكرّر است. بلكه منظور، توجّه قلبى به خداوند است، و نیز باید توجّه داشت كه ذكر نیز مانند محبّت درجاتى دارد و مختصر توجه قلبى به خداوند كافى نیست. توجّه به مسایلى چون آفرینش انسان، و رزق و روزى او، حل مشكلات، و رفع بلاهایى كه تعداد آن‌ها بیش‌تر از نعمت‌هاست و ما خود خبر نداریم و... زمینه‌هایى براى فكر و سپس ذكراند، ولى همین یاد خدا هم باید به توفیق الاهى باشد. پس در این فراز عرض مى‌كنیم: خدایا ما دوست داریم كه به یاد تو باشیم ولى توفیق آن را خودت عطا كن. و چون مى‌خواهیم به مراتب بالاترِ ذكرْ دست یابیم، مى‌خواهیم كه خودش این توجّه و یاد قلبى را به مراتب شدیدتر كند و هر مرتبه از ذكر را وسیله‌اى براى ارتقا به مرحله بعدى قرار دهد. فرض كنید مى‌خواهید وارد اتاقى تاریك بشوید و برق را روشن كنید و نمى‌دانید كلید آن كجاست، ابتدا فندك روشن مى‌كنید تا كلید را ببینید و آن‌گاه كلیدها را یكى پس از دیگرى روشن مى‌كنید تا فضا كاملا روشن گردد. ذكر نیز ابتدا با مراتب ضعیفى كه موجب صعود به مراحل بالاتر مى‌گردد شروع مى‌شود. ذكر خداوند نیز همین‌گونه است كه اگر كسى كلید كوچكى را پیدا كرد و روى آن تأكید نمود بر معرفت و یاد او مى‌افزاید. البتّه این كارها نیز به لطف خدا انجام مى‌گیرد ولى از آن‌جا كه به ما دستور داده‌اند: گدایى كن تا محتاج خلق نشوى باید از خدا بخواهیم محبّت و یاد خود را در ما روزافزون كند و شور و شوقى ایجاد كند كه بیش‌تر به یاد او باشیم. خداوند اسامى و محل قدسى دارد كه انسان باید با رسیدن به آن‌ها به موفقیّت دست یابد. آن محل قدس جایگاه پاكى‌ها و پاكیزگى‌ها، و منزه از انواع آلودگى‌هاست. بنابراین یك مرتبه از كمال رسیدن به اسماى الاهى و محلّ قدس است، با رسیدن به آن‌جا، نهایت لذت و آرامش و آسایش و روح و ریحانى كه فوق تصوّر ما مى‌باشد و با هیچ چیز قابل مقایسه نیست، حاصل مى‌شود. پس همّت انسان باید در جهت رسیدن به این كمال باشد. منبع: کتاب شکوه نجوا - آیت الله مصباح یزدی ره - ص 134 الی 136 @RajabTaRamazan
شرح مناجات شعبانیه ٢٨ 🔆اِلهی هَبْ لی كَمالَ الاِْنْقِطاعِ اِلَیْكَ وَ اَنِرْ اَبْصارَ قُلوُبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیْكَ حَتّى تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ اَرْوحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ؛ خداوندا، كمال انقطاع به سوى خودت را به من عطا كن و چشم‌هاى دل ما را با نور نگاهت روشن گردان تا چشم‌هاى دل، حجاب‌هاى نورانى را بدرد و به معدن عظمت برسد و ارواح ما معلّق به عزّت قدس تو گردد. ✳️این تعبیرات براى ذهن ما كه هنوز در آغاز راه مانده‌ایم نامأنوس است. براى ما كه نمى‌دانیم آیا گناهانمان آمرزیده شده یا خیر، مفاهیم والا و دور دستى هستند. در توضیح این مفاهیم مى‌توان گفت: انسان در این جهان براى رفع نیازها و رسیدن به خواسته‌هاى خود به اسباب و عواملى متوسّل مى‌شود و خواه ناخواه در ضمیر ناخودآگاه خود مى‌فهمد این اسباب و عوامل نیازهاى او را برطرف مى‌كنند. مثلا وقتى تشنه مى‌شود، آب مى‌نوشد و پس از چند مرتبه به این نتیجه مى‌رسد كه آب رفع تشنگى مى‌كند بنابراین هر گاه تشنه مى‌شود به سراغ آب مى‌رود، و اگر تربیت دینى نیافته باشد كارى به خدا ندارد و نیز در هنگام گرسنگى به سراغ نان مى‌رود و خاطر جمع مى‌شود كه نان رفع گرسنگى مى‌نماید و اگر آب و غذا نباشد عزا مى‌گیرد و به فكر فرو مى‌رود كه اگر بر اثر تشنگى و گرسنگى بیمار شد باید به پزشك مراجعه كند و سرانجام زندگى خود را مدیون ده‌ها و صدها ابزار و وسیله مى‌بیند و به آن‌ها احساس دلبستگى و وابستگى مى‌كند. انسان در طول عمر خود، به ویژه به واسطه كشفیّات جدیدى كه حاصل شده نیازهاى بسیار گسترده‌اى از قبیل منزل و وسایل آن چون فرش و یخچال و فریزر و ماشین پیدا مى‌كند كه هر كدام ده‌ها شاخه و شعبه از نیازهاى جدید را ظاهر مى‌سازند و موجب دلبستگى او گشته و هرموار به سوى بى‌نهایت پیش مى‌رود و اگر هزار سال عمر كند دلبستگى او هزار برابر وضع موجود مى‌گردد. انسان نیز دوست دارد همسر، فرزند، نوه، نتیجه، داماد، عروس و امثال این‌ها داشته باشد و این دلبستگى‌ها مانند تارهاى عنكبوت او را از هر سو محاصره مى‌كنند آن چنان كه در بسیارى از موارد فراموش مى‌كند كه خدایى هم هست. امّا خداوند دوست دارد بندگانش به گونه‌اى دیگر بیاندیشند و نمونه‌هایى نیز ارائه كرده كه فكر و فرهنگ آن‌ها مورد رضا و پسند الاهى بوده است. آن‌ها عقیده داشته‌اند كه این ابزارها همگى به اراده الاهى ابزار و وسیله‌اند و بدون اراده الاهى تأثیر گذار نمى‌باشند. به عنوان مثال:وقتى كه طاغوت زمان از حضرت ابراهیم ع مى‌پرسد كه خداى تو كیست؟ مى‌فرماید: خداى من آن كسى است كه به من غذا مى‌خوراند و آب مى‌نوشاند و وقتى كه مریض مى‌شوم مرا شفا مى‌دهد و مرا مى‌میراند و زنده مى‌گرداند. ابراهیم ع به این سخنان عقیده كامل داشته و به همین خاطر وقتى او را در آتش بزرگ نمرودیان مى‌افكنند بین زمین و آسمان و قبل از افتادن در آتشْ جبرئیل نزد او آمد و عرض كرد: اَلَكَ حاجَةٌ؟ آیا حاجتى دارى؟ فرمود: اَمّا اِلَیْكَ فَلا یعنى به تو نیازى ندارم و خداوند خود از حال من آگاه است. او مى‌دانست كه كار به دست جبرئیل هم نیست. این فراز از مناجات نیز مى‌خواهد همین حال توجّه را به انسان بدهد و بفهماند كه حتّى چنین حالى و خواندن درس و نوشتن كتاب و امثال آن نیز نمى‌تواند خودبه‌خود براى انسان پدید آید بلكه باید با عنایت الاهى باشد تا این موهبت نصیب وى گردد. پس عرض مى‌كنیم: خداوندا، كمال انقطاع را به عنوان یك موهبت به من عنایت كن. كمال انقطاع، یعنى نهایت بریدگى از خلق و اتصال به خالق، مؤثر دیدن خدا و خواستن تمامى نیازها از او و مساوى بودن وجود و فقدان اسباب و ابزار. منبع: کتاب شکوه نجوا - آیت الله مصباح یزدی ره - ص ١٣٧ الی ١۴١ @RajabTaRamazan
شرح مناجات شعبانیه ٢۹ 🔆اِلهی وَ اجْعَلْنی مِمَّنْ نادَیْتَهُ فَاَجابَكَ وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِكَ فَناجَیْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَكَ جَهْراً؛ خداوندا، مرا از كسانى قرار بده كه او را ندا كردى و او تو را اجابت نمود، و تو او را ملاحظه كردى و او در پیشگاه جلال تو مدهوش گردید، پس مخفیانه با او مناجات كردى و او براى تو آشكارا عمل كرد. ✳️این فراز از مناجات شعبانیه مانند فراز پیشین از قلّه‌هاى معارفى هستند كه تا كنون مطرح گردیده‌اند. اگر به همین بخش از جمله بسنده شده بود که خداوندا، مرا از كسانى قرار ده كه مورد خطاب و ندا قرار دادى و آن‌ها نیز به نداى تو لبّیك گفتند، گمان آن مى‌رفت كه این ندا نیز از نداهایى چون یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا است و درخواست ما آن است كه توفیق اجابت داشته باشم، ولى جمله‌هاى بعدى گواهى مى‌دهند كه سخن بسى بالاتر و والاتر است. چرا كه مى‌گوییم: در مقابل عظمت و جلال تو مدهوش و از خودبى‌خود شده‌اند. ✅صعق در قرآن كریم به مناسبت داستان حضرت موسى ع در كوه طور آمده است كه گویا در همان چهل روزه مواعده صورت گرفته است، یعنى حضرت موسى ع از خداوند چنین درخواست كرد: «رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْك؛ خداوندا خودت را به من نشان بده تا تو را تماشا كنم». «قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلَكِنْ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنْ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی» پاسخ خداوند این بود كه اى موسى تو مرا نخواهى دید ولى به این كوه بنگر كه اگر در مكان خود استقرار پیدا كرد مرا خواهى دید. «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَخَرَّ مُوسَى صَعِقاً»؛ آن‌گاه كه خداوند براى كوه تجلّى پیدا كرد كوه را در هم شكست و موسى مدهوش گردید. ◀️اینك عرض مى‌كنیم: خدایا به من توجّه و عنایتى كن كه مثل كسانى باشم كه در مقابل جلال و عظمت تو از خودبى‌خود شده و آن‌گاه پنهانى و مخفیانه با آن‌ها راز گفتى و مناجات كردى. مناجات به معناى درگوشى صحبت كردن است و چنین حالاتى براى اولیا رخ مى‌دهد كه مى‌توانند در حال مدهوشى سخن خدا را نجواگونه بشنوند. میان عاشق و معشوق رمزى است *** چه داند آن‌كه اشتر مى‌چراند؟ ◀️پس خداوند چنین بندگانى دارد كه با آن‌ها شبانه روز نجوا مى‌كند. جالب آن‌كه در آن حدیث معراج مى‌فرماید: چشم قلب او را به سوى جلال خود باز مى‌كنم، و در این مناجات نیز ما عرض مى‌كنیم: من را از كسانى قرار بده كه چشمشان به سوى جلال تو باز شد و از دیدن جلال و شكوه تو از خودبى‌خود شدند، چرا كه انسان وقتى یك فاصله طولانى را طى مى‌كند در حالى كه براى او غیر منتظره بوده از خودبى‌خود و مدهوش مى‌شود، چنان‌كه اگر به شیوه‌اى ناگهان به كسى خبر بد دهند كه جایزه‌اى بسیار ارزشمند كه باور و انتظار آن را نداشته به او رسیده است بى‌هوش مى‌شود. در امور معنوى نیز انسان اگر به چیزى كه مورد انتظار او نیست برسد آن‌قدر لذّت مى‌برد كه بى‌طاقت شده و حالت غشوه به او دست مى‌دهد. ✅اگر انسان بخواهد از نعمت‌هاى بهشتى بهره‌مند شود و به تماشاى جلوه‌هاى الاهى برسد به گونه‌اى كه از دیدن آن‌ها بى‌هوش گردد، باید بهاى آن را بپردازد.در روایت است كه خداوند تعالى براى بندگان خود متناسب با شأن و شخصیتى كه دارند روزى هفتاد مرتبه ‌و در بعضى روایات سى سال یك مرتبه و برخى سى هزار سال یك مرتبه‌ـ جلوه مى‌كند و بى‌هوش مى‌شوند و گاهى آن‌قدر طول مى‌كشد كه همسران بهشتى آن‌ها شكایت مى‌كنند كه این‌ها آن چنان از تماشاى جلوه‌هاى الاهى لذّت مى‌برند كه دیگر همه چیز را فراموش كرده‌اند. منبع: کتاب شکوه نجوا - آیت الله مصباح یزدی ره - ص ١۴۷ الی ١۵۳ @RajabTaRamazan
شرح مناجات شعبانیه ۳٠ 🔆اِلهی وَ اَلْحِقْنی بِنُورِ عِزِّكَ الاَْبْهَجِ فَاَكُونَ لَكَ عارِفاً وَ عَنْ سِواكَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْكَ خائِفاً مُتَرَقِّباً، یا ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرام؛ خداوندا، من را به نور عزّت خودت كه بسیار بهجت‌آفرین است ملحق گردان تا من در حق تو عارف و از غیر تو روگردان و از تو ترسان و مراقب باشم. اى صاحب جلالت و اكرام. ✳️به آخرین فراز از مناجات شعبانیّه رسیدیم و چنان‌كه در گذشته بیان گردید، معمولا مضامین برخى از دعاها در دعاها و مناجات‌هاى دیگر نیز وجود دارد، ولى مضمون این مناجات با این صراحت و شفافیّت در كم‌تر دعا و مناجاتى آمده است. معمولا در دعاها و مناجات‌ها بر روى توجّه به گناهان و طلب آمرزش و نیز به رحمت الاهى كه باعث شسته شدن گناهان مى‌شود، تكیه و تأكید شده است، ولى در برخى از مناجات‌ها مطالبى غیر از آن‌چه كه عموم به آن توجّه دارند، وجود دارد. نهایت تلاش ما انسان‌هاى معمولى آن است كه از عذاب الاهى در آخرت نجات پیدا كرده و یا به ثواب‌هاى بهشتى نائل گردیم، ولى در برخى از مناجات‌ها احساس مى‌شود كه توجّه اولیاى خدا به امورى بالاتر از این‌هاست و یكى از آن‌ها مناجات شعبانیه است كه با مطالبى عجیب چون الهى هب لى كمال الانقطاع الیك وانر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیك و یا واجعلنى ممن نادیته فاجابك و نیز این آخرین فراز مناجات والحقنى بنور عزك الابهج از سایر مناجات‌ها متمایز است و درخشش خاصّى دارد. ✅در این فراز پایانى به پیشگاه الاهى عرض مى‌كنیم: خداوندا مرا به نور خودت ملحق كن. اگر انسانِ غرق در گناه درخواست كند كه به نور الاهى ملحق و متصل گردد نوعى بلندپروازى است. ولى كسانى بوده و هستند كه چنین آرزوهایى داشته و به آن دست یافته‌اند در غیر این صورت خواندن این دعاها بى‌فایده و در حدّ یك آرمان دست‌نایافتنى خواهد بود. بنابراین، انسانى كه به تعبیر قرآن وَخُلِقَ الاِْنسَانُ ضَعِیفا، سراپا ضعف و ناتوانى است مى‌تواند به جایى برسد كه ملحق به نور الاهى بشود. ببین تفاوت ره از كجاست تا به كجا؟ ✅نور الاهى زیباترین، خرم‌ترین و مبتهج‌ترینِ نورها است و خرّمى، طراوت و شادى آفرینى خاصّى دارد و اگر كسى به این نور عزّت ملحق شود دیگر نمى‌تواند جز با تعبیرات استعارى سخن بگوید چرا كه این لفظ‌ها و از جمله واژه نور كه بر خداوند اطلاق مى‌شود: «اللهُ نُورُ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ» استعاره و مجاز است، زیرا وقتى كه خداوند بخواهد رابطه و نقش خود با آسمان و زمین را براى بشر بیان كند، تعبیرى لطیف‌تر از تعبیر نور در عالم مادّه وجود ندارد، بنابراین خود را به عنوان نور معرفى مى‌كند. ◀️در این‌جا یك نكته لطیف وجود دارد كه حتى عرفا نیز در مباحث عرفانىِ خود به آن توجّه نكرده‌اند و آن این‌كه وقتى كه انسان واصل گردید، تازه باید توجّه كند آن‌چه دارد و درك مى‌كند و مى‌یابد نیز متعلّق به خود او نیست. آن‌گاه مى‌ترسد كه این نورانیّت دوام پیدا نكند. عارف واصل باز از خوف و ترس بركنار نیست و نگران است كه مبادا آن‌چه كه یافته از او سلب گردد، زیرا آن‌چه دارد عاریه‌اى است نه ذاتى. و اگر كسى چنین توهّمى براى او پیدا شود كه نورانیت او ذاتى شده، با مغز به زمین كوبیده خواهد شد، بنابراین مواظب است این كمالات به دست آمده را از دست ندهد و مغرور نگردد و نگوید ما به مرحله یقین رسیده‌ایم و كار تمام شد و مأموریت را به پایان رسانده‌ایم؛ وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى یَأْتِیَكَ الْیَقِین. ✅پس عارف همواره نگران است كه اگر او را رها كنند و یك لحظه عنایت از او برداشته شود سقوط خواهد كرد. بنابراین احتیاج به مراقبت همیشگى دارد تا نلغزد. در روایات آمده است كه دوستان ما در قیامت دامن ما را مى‌گیرند و ما دامن پیامبر اكرم ص را مى‌گیریم. مبادا لحظه‌اى غفلت شود كه غفلت همان است و سقوط همان. پـــــــــــــایـــــــــــــان منبع: کتاب شکوه نجوا - آیت الله مصباح یزدی ره - ص ١۵۴ الی ١۶٠ @RajabTaRamazan