🏴عزای محرم
◾حسینیه کودک شباب الحسن علیه السلام
🔺 عمو فردی نژاد
🌱سه روز اول محرم ١۴۴۶
✅یکشنبه١٧تیرماه
🕕ساعت١٨
🕋مسجد حرم امامزاده جعفر علیه السلام
#هیئت_شباب_الحسن_علیه_السلام
#آینده_تو_دستای_شباب_الحسنِ
#میزنم_جار_شباب_الحسنی_ام
#با_افتخار_شباب_الحسنی_ام
#دیگه_وقت_ساختن_مضیف_الحسنِ
#مضیف_الحسن_علیه_السلام
#محرم
#کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختربچه ها دستای کوچولوشون رو به دست مادر دادن ..
باباها عقب تر میان ..
هرزگاهی به هم نگاه میکنن و تو دنیای پدر دختری لبخند رو لب ها و برق تو چشماشون میشینه !
آخه دل خانواده به مردِ خونهشون گرمه
یه چیزی کمه ..
یه چیزی درست نیست ..
اون خانواده هم مَرد کم نداشت !
حسین جان گردن ما پیش شما از مو باریک تره ، سه ساله هامون نذرِ رقیهت .
به قول یه نفر :
دخترکانِ شام بازی ندادند رقیه را
حیف که دیر رسیدند دخترانمان !
اینا خودشون از بچگی زیر عَلم شما بزرگ شدن
بچه های ما قبل اینکه مامان و بابا بگن ، ذکر حسین رو یادگرفتن ..
قبل اینکه خوندن و نوشتن یاد بگیرن درس کرب و بلا رو از بر شدن ..
دخترامون معجر سکینه و رقیهت رو زمین نذاشتن ..
پسرامون غیرت اکبر و قاسمت رو به چیزی نفروختن ..
این بچه ها اومدن تا دوباره علی و اولادش رو تنها نگذارن !
#نذر_آب
#هیئت_شباب_الحسن_علیه_السلام
#آینده_تو_دستای_شباب_الحسنِ
#میزنم_جار_شباب_الحسنی_ام
#با_افتخار_شباب_الحسنی_ام
#محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانم رقیه ، قربون معصومیتتون برم شما دردونه
ی اهل بیت بودید با رفتنتون نور دل و دیدهشون
خاموش شد ..
عمه بعد از شما به شیرین زبونی کی دل خوش کنه ؟
تحمل داغِ پدر برای شما سنگین تر از دست مردان
بالغِ بی غیرت بود !
ظاهرا تنها امید موندنتون هم دیدن پدر بود .
بانو خاک از پاهای تاول زده ی شما و آب از لبهای
ترک برداشتهتون شرمندهست .
دیگه نه بابایی هست و نه دختری که خستگیاش
رو به جون بخره
دیگه ماییم و داغی که از ازل توی دل هامون
ریشه کرده ..
#هیئت_شباب_الحسن_علیه_السلام
#آینده_تو_دستای_شباب_الحسنِ
#میزنم_جار_شباب_الحسنی_ام
#با_افتخار_شباب_الحسنی_ام
#مضیف_الحسن_علیه_السلام
#محرم
قلک های سفالیِ نذر آب روی میز جلوی در چیده شده ..
جمعیت خیلی زیاده و مسجدِ امامزاده ظرفیت این تعداد رو نداره ، خانم ها ابتدا بچه هاشون رو یکی یکی از یه گوشه رد میکنن تا از مراسم جا نمونن و خودشون پشت درِ ورودی مینشینن .
دختر خانما چادرهای مشکیشون رو سرشون کردن و مثل فرشته ها یکی یکی مسجد رو پر میکنن تعداد زیادی از آقا پسرا هم با سربند مشکیِ یا حسین و شال های سبزشون یه سمت دیگه نشستن و همه در انتظار شروع مراسم به سر میبرن ..
سفره ی حضرت رقیه جلوی بچه ها پهن شده و نذوراتِ مردمِ مُحب الحسین روی اون چیده شده ؛ حاج آقا میکروفون رو دستشون میگیرن و به رسم همیشگیِ عشاق ، با ذکر یا حسین لب به سخن باز میکنن .
#نذر_آب ۲
#محرم۱۴۴۶
#هیئت_شباب_الحسن_علیه_السلام
از همون ابتدا نماهنگ مکررِ این شب ها ، 'نماهنگ دوستت دارم' پلی شده و صدای همخوانی بچه ها بلند میشه .
امشب شبِ بی بی رقیه ، سه ساله ی معصوم حسین ابن علی علیه السلامه ؛ نوه ی همون خانم مظلومی که در ابتدای جوانی جان ازش گرفتن اما این ذریه ی پاک ازشون به یادگار موند .
پسر بچه ی جلوییم سرش رو ، روی شونه ی مادرش کج کرده تا بلکهم پشتش رو بهتر ببینه ، بهم نیم نگاهی میندازه و لبخند میزنه ..
لبخند شیرینی داره که حسابی به چهرهش نشسته ؛ اون بچه تعریفی از روضه و درد نداره ، آغوشِ امنِ مادر براش کافیه !
اما امان از اون دختر بچه ی سه ساله که تو خرابه های شام نه پدری داشت که دستای خاکیش رو بگیره و نه مادری که موهای سوختهش رو نوازش کنه ..
حاج آقا از عموش میگن ، از همون عمو عباسی که با شهادتش ، رقیه کوچولو هم آواره شد .
دختر بچه ها دستای کوچیکشون رو روی شونه ی خانما میزارن تا از بین جمعیت رد بشن و خودشون رو به جلو برسونن ..
صدای گریه ی بچه ها و بزرگتراشون به وضوح به گوش میرسه ؛ یکی از دختر خانما از میون همسن و سالاش بلند شده و سمت خانما میاد ؛ مرتب سرش رو اینور اونور میچرخونه ظاهرا دنبال مادرش میگرده .. چند دقیقه ای که میگذره بغضش میشکنه !خانما سعی دارن آرومش کنن و اون رو به مادرش برسونن ..
انگار این بچه ها خیلی خوب تنهاییِ بی بی رقیه رو درک کردن ، دلشون لرزیده و دنبال کَس و کارشون میگردن ..
#نذر_آب ٢
#محرم ١۴۴۶
#هیئت_شباب_الحسن_علیه_السلام
#آینده_تو_دستای_شباب_الحسنِ
#میزنم_جار_شباب_الحسنی_ام
#با_افتخار_شباب_الحسنی_ام