eitaa logo
↷⸤ شَبــٰــــــــhengamــــــ⸣ 🌙
4.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
322 ویدیو
30 فایل
﷽ +از مغرب‌تاسحرقدم‌میزنیم🌙 ⚠️⇦نشرِ+ بدون حذفID☘(: [صاحب سبک جدیدی از هیئت مجازی] به گـوشیم⇩ payamenashenas.ir/Shabahengam بیسیمچی⇩📞📻 @bisim_chi_shabahengam شهداییمون⇩ @shahrokhmahdi هیئت⇩ @Omme_abeaha فعالیت⇦ #تحت‌ِنظرِامام‌ِزمان💚
مشاهده در ایتا
دانلود
● • • • • اَشْـــــࢪافـ...💎 • ؟ ‌• _ اَشرافُ أُمَّتی أصحاب اللّیل ؛ اشراف امت من، نـماز شب خـوان ها هستند 🌙 ╔═🌸🍃════╗ @shabahengam ╚════🍃🌸═╝
{ابودراء}: ،علی ابن ابی طالب را در لابه لای درختان نخل دیدم که نیمه‌های شب با صدایی حزن آلود چنین مناجات می کرد:« خدای من، چه بسیار گناهانی که تو به دلیل شکیبایی‌ات، آنها را مایه انتقام از من قرار ندادی، و چه بسیار رسوایی‌هایی که تو از سر بزرگواری، آنها را آشکار نساختی. خدایا، اگر عمرم را مدتی طولانی در معصیت تو گذراندم و در نامه‌ی اعمالم گناهانم بزرگ است، جز آمرزش تو آرزوی دیگری ندارم و جز رضایتت به چیز دیگری امیدوار نیستم.»🦋🌱 صدای علی بن ابی اطالب مرا به خود مشغول ساخت. من دنبال صدا رفتم و به علی بن ابی طالب رسیدم. بدون حرکت در گوشه ای ایستادم و دیدم علی در دل تاریک شب چند رکعت نماز گزارد. آن گاه به دعا و گریه و مناجات مشغول شد و در ضمن مناجات هایش چنین گفت:« خدای من، به عفو تو می اندیشم و گناهانم بر من سبک می‌شود؛ و گاه مؤاخذه و مجازات هول‌انگیز تو را یاد می کنم و گناهانم بر من بزرگ و سخت می‌گردد.✨🍃 آه، اگر تو در نامه‌ی اعمالم گناهی را بخوانی که من فراموش کرده ام، و تو آن را ثبت کرده‌ای. آن گاه فرمان دهی که او را بگیرید. پس وای بر اسیری که خاندانش نتواند او را رهایی بخشد و قبیله‌اش سودی برایش نداشته باشد. آه از آتشی که جگرها و کلیه‌ها را می سوزاند...»🌹🌙 پس آن قدر گریست که بدون حرکت افتاد. من پیش خودم گفتم از شدت شب‌زنده داری، خوابش برده، و گفتم او را برای نماز صبح بیدار می کنم. جلو رفتم و او را تکان دادم، ولی تکانی نخورد. گفتم:« انالله و انا الیه راجعون. علی بن ابی طالب مُرد!»◼️ با شتاب به منزلش رفتم و خبر مرگ او را به همسرش دادم. حضرت زهرا سلام الله علیها ماجرا را پرسید و من تعریف کردم. او فرمود:«ای ابودرداء، به خدا سوگند این حالتی است که از ترس خدا به علی دست می‌‌دهد.»...♡ صبح که شد مردم به صورت علی آب زدند و علی به هوش آمد. برخاست و مرا دید که می‌گریم. فرمود:« چرا گریه می کنی؟» گفتم:« به خاطر کاری که تو با خودت می‌کنی.» فرمود:« ای ابودرداء، چه می‌گویی اگر مرا ببینی که برای حساب فرا خوانده‌اند، فرشتگان عذاب مرا گرفته‌اند و در پیشگاه خداوند جبار ایستاده‌ام، در حالی که دوستانم رهایم ساخته‌اند. در این هنگام تو بیشتر از اکنون به من رحم می‌کنی و برایم دل می‌سوزانی.»...♤ •|بحارالانوار|•
❕❓ ° • [ پـࢪسـش] 🌱• فرمودند که‌‌⇦ همسرشون رفتار مهربانا‌نه‌ای با فرزندانشون ندارند و این مسئله برای ایشون (همراه کانال) ناراحت کننده است. 💠 چکار کنند که صبرشون بیشتر بشه!؟ 💠 چه رفتاری داشته باشند تا همسرشون خوش‌اخلاق‌تر بشه؟ 💠 چطور رابطه‌ی بین پدر و فرزندانشون رو صمیمی‌تر کنند؟ تـا فـــــࢪدا همیـڹ سـاعـت ࢪاهڪاࢪهاتـوڹ ࢪو بـامـا دࢪمیـوڹ بـذاࢪیـد🌷 📨|• برای ارسال نظر کلیک کنید :) 📩|• ارسال فایل ⇩ @Asheghe_ahlebeit
📱|• 🌙|• ╔═•🌖••════╗ @shabahengam ╚════•🌔••═╝
🍁••• ❄️ ❤️ گاهی دلم تنگ می‌شود، مثل امروز! و گاهی زیر قولم می‌زنم و چشمانم بارانی می‌شود، مثل امروز! میل بافتنی‌ام را دست می‌گیرم. کلاف کاموایی انتخاب می‌کنم. چه رنگی دوست داشت؟ توسی؟! سر می‌اندازم و تمام خاطراتم را از سر مرور می‌کنم. هر دانه، یک عاشقانه... رج به رج! یکی زیر، یکی رو..ساده ترین نوعش ...ساده و زیبا..مثل احساسات ساده و بی ریایمان. روح و روانم عجین شده با رج هایش... نگاهم به آتش شومینه است و از حفظ می‌بافم...می بافم و مرور می‌کنم روزهایی که گذشت را... مثلاً آن روز که زنگ درب به صدا درآمد و من میل و کاموا را درون سبد حصیری نهادم و پرکشیدم به سوی او و عاشقانه‌هایش. خودش بود با آن پالتوی برف خورده‌ی خاکی رنگش. صورتش از سوز سرما چون گلی سرخ می‌نمود. +سرده؟ نگاهم کرد و لبخندش نمکین گشت در نظرم. _نه گرمه! خنده‌ام را به رویش پاچیدم و او مشتاقانه خریدار گشت. +دارم برات شالگردن می‌بافم. _کی آماده میشه؟ +تاشنبه. _خوبه. شنبه عازمم.. اونطرفاهم که هوا سرد... بهت زده نگاهش کردم... مهربان نگاهم کرد. جای بوسه‌ای که روی دستانم نشاند، خنکایی گشت و وارد رگ‌هایم شد... نگاهم کلافی گشت سر در گم و به میل و کاموای کرمی رنگ گره خورد.. چه خبر داشتم که چند رج از هفته که بگذرد، او با همان شالگردن پر‌می‌کشد و ... کلافم از روی پاهایم رها می‌شود و قل می‌خورد و قل می‌خورد و قل می‌خورد. نگاهش می‌کنم. گویی در پیچ و تاب کمی زیاده روی‌می‌کند. زمین پرشده از کلاف توسی رنگم...کاش دلتنگی هایم هم کلافی بود و قلش می‌دادم تا کوچک شود.. ✍ ╔═•🌖••════╗ @shabahengam ╚════••🌖•═╝
✨••• 🌱|. 🌏 دنيا 🌊به آب دريا مى ماند كه تشنه هر چه از آن بنوشد، تشنه تر مى شود تا سرانجام او را مى كشد(!) 🍃 [ميزان الحكمه، جلد ۴، صفحه ۱۳۰]
نمـــــاز امشــب ࢪو هـدیـھ میـدیـمـ بھ حضــــࢪٺ خـدیجـہ سلام‌الله‌علیها رفیـق جـانمـونـے!؟ :) ۴ بامداد ساعت قرار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا