eitaa logo
⸤ شباهنگام ³¹³ ⸣
4.5هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
322 ویدیو
29 فایل
﷽ +از مغرب‌تاسحرقدم‌میزنیم🌙 ⚠️⇦نشرِ+ بدون حذفID☘(: [صاحب سبک جدیدی از هیئت مجازی] به گـوشیم⇩ payamenashenas.ir/Shabahengam بیسیمچی⇩📞📻 @bisim_chi_shabahengam شهداییمون⇩ @shahrokhmahdi هیئت⇩ @Omme_abeaha فعالیت⇦ تحت نظر امام‌زمان💚
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁••• ❄️ ❤️ گاهی دلم تنگ می‌شود، مثل امروز! و گاهی زیر قولم می‌زنم و چشمانم بارانی می‌شود، مثل امروز! میل بافتنی‌ام را دست می‌گیرم. کلاف کاموایی انتخاب می‌کنم. چه رنگی دوست داشت؟ توسی؟! سر می‌اندازم و تمام خاطراتم را از سر مرور می‌کنم. هر دانه، یک عاشقانه... رج به رج! یکی زیر، یکی رو..ساده ترین نوعش ...ساده و زیبا..مثل احساسات ساده و بی ریایمان. روح و روانم عجین شده با رج هایش... نگاهم به آتش شومینه است و از حفظ می‌بافم...می بافم و مرور می‌کنم روزهایی که گذشت را... مثلاً آن روز که زنگ درب به صدا درآمد و من میل و کاموا را درون سبد حصیری نهادم و پرکشیدم به سوی او و عاشقانه‌هایش. خودش بود با آن پالتوی برف خورده‌ی خاکی رنگش. صورتش از سوز سرما چون گلی سرخ می‌نمود. +سرده؟ نگاهم کرد و لبخندش نمکین گشت در نظرم. _نه گرمه! خنده‌ام را به رویش پاچیدم و او مشتاقانه خریدار گشت. +دارم برات شالگردن می‌بافم. _کی آماده میشه؟ +تاشنبه. _خوبه. شنبه عازمم.. اونطرفاهم که هوا سرد... بهت زده نگاهش کردم... مهربان نگاهم کرد. جای بوسه‌ای که روی دستانم نشاند، خنکایی گشت و وارد رگ‌هایم شد... نگاهم کلافی گشت سر در گم و به میل و کاموای کرمی رنگ گره خورد.. چه خبر داشتم که چند رج از هفته که بگذرد، او با همان شالگردن پر‌می‌کشد و ... کلافم از روی پاهایم رها می‌شود و قل می‌خورد و قل می‌خورد و قل می‌خورد. نگاهش می‌کنم. گویی در پیچ و تاب کمی زیاده روی‌می‌کند. زمین پرشده از کلاف توسی رنگم...کاش دلتنگی هایم هم کلافی بود و قلش می‌دادم تا کوچک شود.. ✍ ╔═•🌖••════╗ @shabahengam ╚════••🌖•═╝