eitaa logo
شبکه امامت
15هزار دنبال‌کننده
27.2هزار عکس
13.3هزار ویدیو
62 فایل
﷽ شبکه امامت در فضای مجازی: 📱بله: https://ble.ir/shabake_emamat 📱سروش: http://splus.ir/shabake_emamat 📱روبیکا: https://rubika.ir/shabake_emamat 📱روبینو: https://rubika.ir/shabake_emamat 📱پایگاه مجازی نمازجمعه: namazjome.ir ادمین: @Admin133_emmat
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️🎙 مصاحبه با حجت الاسلام حسین رضا پور جواد آباد، امام جمعه صفاییه : من نوکر آقا هستم 🔹سوال: آیا خاطره ای از شهید سلیمانی دارید؟ 🔻حدود 9 سال پیش بود که بنده امام جمعه صفاییه رفسنجان بودم. به ما گفتند که حاج قاسم سلیمانی برای دیدار با خانواده یکی از شهدای لشکر ثارالله در حال عزیمت به استان کرمان است. این را باید قبلش بگویم، یکی از خصوصیات شهید سلیمانی این بود که ایشان عظمت روحی عجیبی داشت. در مورد بچه‌های جبهه اینطور بود که همه را جمع می‌کرد و کسی را از خود دور نمی‌کرد؛ حتی کسانی که از روحیه بسیجی سال‌های دفاع مقدس فاصله گرفته بودند. حاج قاسم آن‌ها را رها نمی‌کرد و از ظرفیت‌هایی که داشتند استفاده می‌کرد. به همراه سردار سلیمانی به دیدار خانواده شهید رفتیم. مشکلی بین والدین شهید و خواهر شهید پیش آمده بود. ایشان برای پا در میانی و وساطت بین این عزیزان حدود یک ساعتی با آن‌ها صحبت کردند. به اتفاق حاج قاسم و همراهانشان برای ادای فریضه ظهر به مسجد رفتیم. در مسجد حدود 10، 12 تا پیرمرد حاضر بودند. من نماز جماعت ظهر را به عنوان امام اقامه نمودم. بین دو نماز بلند شدم و به ایشان خیر مقدم گفته و از ایشان تمجید کردم. در ضمن از ایشان خواهش کردم که برای مردم صحبت کنند. ایشان ایستادند و حدود یک ساعت صحبت کردند! طوری صحبت می‌کردند که انگار دارند برای یک جمعیت هزار نفری سخنرانی می‌کنند. این نشان دهنده اوج تواضع، خضوع و خشوع این بزرگوار است. موقعی که نماز تمام شد پیرمردی که پدر سه شهید بود از جا بلند شد و خطاب به ایشان به تندی گفت: اگر همراه آقا هستی ما نوکرتیم اگر نیستید ما خطمان را از شما جدا می‌کنیم! ایشان با خنده جواب دادند: من همراه آقا هستم. من نوکر آقا هستم. ♻️ ؛ رسانه رسمی شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کشور در فضای مجازی: 🆔:sapp.ir/ejna_ir 🆔:eitaa.com/Ejna_ir 🌐:http://ejna.
(2) ✳️حجت الاسلام و المسلمین سید محمود حسینی؛ امام جمعه سیرجان: شهید سلیمانی در کارهای مختلف تواضع، دقت نظر و توجه داشتند 🔹سوال: شما به عنوان یکی از ائمه جمعه کرمان، خاطره ای از حاج قاسم دارید؟ 🔻بله، شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی در سیرجان زیاد رفت و آمد می‌کردند. چون روستای محل تولد ایشان با سیرجان فاصله زیادی نداشت. برخی اوقات نیز بعضی از فرمانده‌هان گردان‌های لشکر ثارالله که سیرجانی بودند و هنوز ارتباط خود را با حاج قاسم حفظ کرده بودند، با ایشان دیدار می‌کردند. خاطره‌ای که از ایشان دارم در مورد شهید الله‌دادی هست. ایشان به همراه جمعی از فرماندهان جبهه مقاومت در لبنان به شهادت رسیدند. شهید الله دادی هم اهل پاریز سیرجان بودند و از بچه‌های لشکر ثارالله در دفاع مقدس بودند. در مراسم تشییع پیکر شهید الله‌دادی که بنده هم افتخار شرکت در آن داشتند شهید سلیمانی حال معنوی خوبی داشتند و تا آخر مراسم برنامه‌ها را زیر نظر داشته و در آن‌ها شرکت می‌کردند. نکته جالب این بود که ایشان عبای سید حسن نصرالله را با خود به همراه داشته و زیر پیکر مطهر شهید الله دادی در قبر ایشان قرار دادند. شهید سلیمانی پس از قرارگرفتن پیکر این شهید عزیز روی پا ایستادند و با طمأنینه خاصی از فراز ابتدایی تا آخر زیارت شریف عاشورا را قرائت کردند. 🔻یادم هست وقتی مادر شهید الله‌دادی فوت کردند در مراسم بزرگداشت این مادر حضور پیدا کردم. شهید سلیمانی هم در مراسم حضور داشتند. من روی زمین و بین جمعیت زیاد حاضر در جلسه نشستم تا هم عرض ادبی کنم و هم فاتحه‌ای بخوانم. ناگهان دیدم کسی روی شانه من می‌زند. رو برگرداندم و دیدم حاج قاسم است. حاجی فرمودند: آقای حسینی! صندلی هست. بفرمایید روی صندلی بنشینید. این موضوع نشان می دهد چقدر ایشان در کارهای مختلف تواضع، دقت نظر و توجه داشتند. ♻️ ؛ رسانه رسمی شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کشور در فضای مجازی: 🆔:sapp.ir/ejna_ir 🆔:eitaa.com/Ejna_ir 🌐:http://ejna.ir
(3) قسمت اول: ✳️حجت الاسلام مهدی صادقی حسن آبادی، امام جمعه سده لنجان : شهید سلیمانی اهل احترام بود 🔹سوال: آشنایی شما با سردار سلیمانی به کجا بر می‌گردد؟ بنده 3 سال امام جمعه شهرستان رابر، زادگاه حاج قاسم سلیمانی بودم. و در این مدت به مناسبت موضوعات مختلف با حاج قاسم مواجه می‌شدم. سوال: اولین بار حاج قاسم را کجا دیدید؟ برای اولین بار که با شهید قاسم سلیمانی دیدار داشتم صبح یکی از روزهایی بود که ایشان به زادگاهشان قنات ملک آمده بودند. من به خانه ایشان رفتم. درب خانه تعدادی از همکاران و محافظان سردار حضور داشتند. درخواست ملاقات با حاج قاسم را به یکی از این بزرگواران گفتم. او گفت: حاج قاسم عجله دارد و می‌خواهد برای کاری به بیرون از خانه برود و الان فرصت دیدار ندارد. من گفتم: اگر اشکال نداشته باشد به حاجی بگویید حتی چند قدم هم که می‌خواهند تا ماشین بروند بنده ایشان را مشایعت کنم. پیام من را به حاج قاسم رسانده بودند. گفته بود امام جمعه رابر می‌خواهد خدمت شما برسد. ایشان هم اجازه دیدار داده بودند. حاجی و همراهانشان با عزت و احترام از بنده استقبال کردند. با اینکه عجله داشتند چند دقیقه‌ای برای من وقت گذاشتند، احوال‌پرسی نموده و حتی خیلی با تواضع و صبر از من پذیرایی کردند. یکی از همراهانشان به ایشان گفتند حاجی دیر شد، بیایید برویم، شهید سلیمانی گفتند: نه! حاج آقا آمده‌اند ما باید بنشینیم و برای ایشان احترام قائل باشیم. بنده هم در ادامه صحبت‌ها خودم را معرفی کردم و مطالبی را به ایشان عرض کردم. در آن دیدار پسر شهید عماد مغنیه هم با ایشان بود. در حین صحبت پیرزنی هم برای دیدار با حاج قاسم وارد خانه شدند. حاجی برای صحبت و دلجویی از این پیرزن به گوشه ای از اتاق رفت و با او مشغول صحبت شد. پسر شهید مغنیه به سمت من آمد و با من به زبان عربی شروع به صحبت کرد. به او گفتم بیایید با هم عکس بگیریم. حاج قاسم متوجه شدند و از این کار ممانعت کردند. بعد که حاجی صحبتش با آن پیرزن تمام شد من از ایشان درخواست کردم با هم عکس بگیریم. ایشان با روی باز استقبال کردند و با هم عکس گرفتیم. ایشان خیلی با عزت و احترام در این جلسه با بنده برخورد کردند. سوال: خاطره ای هم از حاج قاسم دارید؟ در جلسه‌‌ای بنده گله‌ای از برخی از مسئولین محلی داشتم. به همراه سه روحانی دیگر خدمت ایشان رفتیم و با حاجی طرح موضوع کردیم. ایشان با سعه صدر صحبت ما را گوش دادند و سپس مسائلی را برای ما توضیح دادند. شهید سلیمانی باید به جای دیگری می‌رفت. برای اینکه بیشتر بتوانم صحبت کنم از سردار درخواست وقت کردم گفت: می‌خواهم به مراسم عروسی یکی از آشنایان بروم. اگر تمایل دارید با هم برویم. من از خدا خواسته گفتم باشد! با هم به مراسم عروسی رفتیم. در مراسم یکی از نزدیکان گوشی تلفنی را به ایشان داد. انگار با دخترشان به زبان عربی صحبت می‌کرد. خیلی با محبت و لطافت با فرزندشان صحبت می‌کردند. کمی گذشت تا خیلی آرام به ایشان عرض کردم با شما یک کار شخصی و خصوصی دارم. گفتم چند دقیقه بیشتر طول نمی‌کشد. اتاقی را برای صحبت مهیا کردند و بنده و حاج قاسم برای صحبت به آن اتاق رفتیم. در بین صحبت‌ها بحث در مورد داعش به میان آمد. شهید سلیمانی خیلی دلشان از برخی مسئولین پر بود. فرمودند: پیش یکی از مسئولین برای طلب کمک مالی رفتم. این کمک مالی را برای مبارزه با داعش می‌خواستم. به آن مسئول گفتم اگر فلان قدر برای مبارزه با داعش به نیروهای مقاومت کمک کنید، داعش را ریشه‌کن می‌کنیم. آن مسئول به صراحت به من گفت: من چنین پولی ندارم! شهید سلیمانی این جملات را با تأثر شدیدی برای من بازگو می‌کرد. ♻️ ؛ رسانه رسمی شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کشور در فضای مجازی: 🆔:sapp.ir/ejna_ir 🆔:eitaa.com/Ejna_ir 🌐:http://ejna.ir
(3) قسمت دوم: ✳️مراسم چهلم درگذشت پدر سردار سلیمانی در بحبوحه درگیری‌های بوکمال بود. من حدود ساعت نه صبح وارد مسجد قنات ملک، زادگاه شهید سلیمانی شدم. از همان اوایل مجلس، دم در مجلس ایستادم و به مردمی که می‌خواستند وارد مجلس بشوند خوشامد می‌گفتم. با چشمانم دنبال حاجی گشتم. حاجی را در حالی که آستین‌هایش را بالا زده بود دیدم. فکر کردم شاید می‌خواهد تجدید وضو کند. چند دقیقه صبر کردم و دیدم حاجی به همان حالت ایستاده‌اند. بعد یکدفعه شهید سلیمانی غیبشان زد! خیلی دنبال ایشان گشتم ولی ایشان را پیدا نکردم. یکی دو ساعت بعد از برخی از آشنایان سراغ ایشان را گرفتم، ولی باز هم ایشان را پیدا نکردیم. کسی از ایشان خبری نداشت. تا ظهر دنبال حاجی می‌گشتیم. در مراسم‌‌‌های قبلی شهید سلیمانی به من می‌گفت که نماز جماعت را برگزار کنم. من هم در خدمت عزیزان بودم. این بار با نبود حاجی برادر‌هایشان به من گفتند نماز جماعت را برگزار کنیم. ما همینطور منتظر رسیدن سردار برای نماز بودیم ولی باز هم نیامدند. نماز را خواندیم ولی از حاجی خبری نشد. بعد از ظهر با یکی از آشنایان ایشان تماس گرفتم. حال حاج قاسم را جویا شدم. آن شخص گفت: ما هم ابتدا نفهمیدیم چه شد! پس از چند ساعت با ایشان تماس گرفتیم و متوجه شدیم کار در بوکمال سوریه به جایی رسیده بوده که برای عملیات نظامی حضور ایشان خیلی لازم بوده است. از سوریه با شهید سلیمانی تماس گرفته اند و به محض اینکه پیام به حاجی رسیده به سمت فرودگاه حرکت کرده اند تا به سوریه اعزام شوند. 🔹سوال: خاطره ای از مردم داری حاج قاسم دارید؟ شهید سلیمانی اهل احترام بود، هم به خانواده، هم به مردم و هم به مسئولین و به طور کلی کوچک و بزرگ احترام می‌گذاشتند. با توجه به این‌که برخی نقاط کرمان جز مناطق محروم است سردار برای این مناطق هم وقت می‌گذاشتند. یک‌بار با تعدادی از بچه‌های شهرداری و نیروی انتظامی و برخی دیگر از دستگاه‌ها خدمت سردار رفتیم. بنده به عنوان سخنگوی این گروه صحبت و مشکلاتی را با حاج قاسم مطرح کردم. گفت نامه بنویسید و طرح موضوع کنید تا پیگیری کنیم. نامه‌ای برای آقای نوبخت نوشتند. من برای پیگیری نامه به تهران نرفتم. ولی یکی از دوستان شورای شهر برای پیگیری رفته بود می‌گفت نامه را به آقای نوبخت، رییس کنونی سازمان برنامه و بودجه دادیم. وقتی امضای حاجی را روی چشمان خود گذاشت و گفت: به‌روی چشم. در نهایت هم کمک خوبی به دوستان کرد. یک مورد دیگر این‌که کمکی برای بچه‌های نیروی انتظامی از حاج قاسم طلب کردیم. بی درنگ با سردار اشتری فرمانده محترم نیروی انتظامی تماس گرفت و طرح موضوع کرد. سردار اشتری هم قبول کرد و در مورد آن موضوع کمک کردند. ♻️ ؛ رسانه رسمی شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کشور در فضای مجازی: 🆔:sapp.ir/ejna_ir 🆔:eitaa.com/Ejna_ir 🌐:http://ejna.ir
(4) ✳️حجت الاسلام و المسلمین احمد نجمی پور؛ امام جمعه سربیشه: عارفی به نام حاج قاسم 🔹سوال: شما در مراسم غبارروبی ضریح مطهر حضرت امام رضا (ع) همراه حاج قاسم حاضر بودید، خاطره‌ای در این زمینه دارید؟ 🔻بله، در آن مراسم توفیق بود بنده هم حاضر باشم. یادم هست حال و احوال حاج قاسم آن روز عجیب بود. مدام در حال تضرع و گریه بود. حالت خوشی داشت. حاضرین می‌توانستند در چهره‌ی سردار اخلاص و ولایت‌مداری به اهل بیت را به وضوح ببیند. حالت ایشان به نحوی بود که احساس می‌کردم در برابر یک عارف تام حاضر بودند. شهید سلیمانی در طول مراسم گویا در این دنیا نبود و حقیقتا به حالش غبطه می‌خوردم. 🔻سوال:گفت‌گویی هم داشتید؟ پایان مراسم جلو رفتم و از سردار برای حضور ائمه جمعه و علاقه‌شان به حضور در صف مدافعان حرم سوال کردم، با این‌که فضای آن روز متفاوت بود اما حاج قاسم با طمانینه و روی گشاده هم پاسخ داد و هم راهکار نشان داد. این پاسخگویی ایشان برایم خیلی جذاب بود. ♻️ ؛ رسانه رسمی شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کشور در فضای مجازی: 🆔:sapp.ir/ejna_ir 🆔:eitaa.com/Ejna_ir 🌐:http://ejna.ir
(5) ✳️ حجت الاسلام سید عبدالله هاشمی؛ امام جمعه شفت: آرزوی معنوی یک امام جمعه 🔹سخنران جلسه یادواره هشت هزار شهید استان گیلان شهید حاج قاسم سلیمانی بود. بنده هم در برنامه حضور داشتم. خیلی دوست داشتم بعد از اینکه صحبت‌های سردار عزیز تمام شد بتوانم ایشان را در آغوش بگیرم و ببوسم. سخنرانی ایشان که در حال اتمام بود جایی برای بنده خالی شد. من هم برای رسیدن به مقصودم، سریع خودم را به آن صندلی رساندم. وقتی صحبت حاج قاسم تمام شد از جایگاه پایین آمد. در این حالت طبیعتاً افراد زیادی از جمله محافظان گرداگرد وی حاضر می‌شوند تا از ایشان محافظت کنند. من خواستم جلو بروم تا با سردار صحبت کنم و ایشان را در آغوش بگیرم. چند تن از این عزیزان نگذاشتند من جلو بروم. حاج قاسم این صحنه را دیدند و متوجه شدند که من می‌خواهم خدمتشان برسم. سردار با دست آن‌ها را پس زد و فرمود مانع ابراز علاقه و احساسات مردم نشوید. سپس به من اجازه دادند که خدمت حاج قاسم بروم. وقتی جلو رفتم سردار با من احوال‌پرسی کرد و گفت مطالبه‌ای از من داری؟ عرض کردم: من آرزو دارم که شما را ببوسم و در بغل بگیرم. سردار با خوشرویی گفت: خب بغل کنید! من هم شهید سلیمانی را محکم بغل کردم و چندین بار پیشانی و صورت سردار سلیمانی را بوسیدم. ♻️ ؛ رسانه رسمی شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کشور در فضای مجازی: 🆔:sapp.ir/ejna_ir 🆔:eitaa.com/Ejna_ir 🌐:http://ejna.ir