🌴یاد شهید #احمدعلی_نیری بخیر؛
دوست نزدیکش میگوید یکبار ازو پرسیدم چطور اینقدر از نظر معنوی پیشرفت کردی؟
گفت: یک روز با بچه های مسجد و محل رفته بودیم باغی در دماوند. یکی از بزرگترها گفت احمد برو از رودخانه آب بیاور. نزدیک رودخانه که شدم صحنه ای دیدم که فورا نشستم تا از پشت بوته ها چیزی نبینم.
چند دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. خدا را صدا زدم و کمک خواستم. با خدایم گفتم خدایا الان شیطان مرا به شدت وسوسه میکند که نگاه کنم و کسی هم متوجه نگاه من نمیشود ولی من #به_خاطر_تو_از_این_گناه_میگذرم.
کتری را خالی برگرداندم و از جایی دیگر آب برداشتم. موقع درست کردن آتش چای دود در چشمم رفت و اشک از چشمم آمد.یاد صحبت حاج آقای حق شناس افتادم که هر کس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت. اشک ریختم و گفتم خدایا از این به بعد فقط برای تو گریه میکنم. منقلب شدم و یا الله گفتم ناگهان حس کردم اطرافم درخت و گیاهان و ... سبوح قدوس میگویند.
از آن به بعد درهایی از عالم بالا به رویم باز شد.
و گفت تا زنده ام از این ماجرا حرفی نزن.
از کتاب #عارفانه
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid