✏️✏️✏️
تو این دنیا که گاهی گاهی دلت می گیره و غربت و تنهایی سراغت میاد، داشتن یه رفیق خوب و با صفا خیلی دلگرمت می کنه. رفیقی که با حرفهای قشنگش امیدوارت کنه....
حالا اگه این رفیق آسمونی باشه خیلی عالی می شه.. آسمونی باشه یعنی اینکه دستش تو دستِ خدا باشه تو دستِ امام حسین باشه. همین که صداش کنی و باهاش درددل کنی، دستت رو بگیره و تو رو آسمونی کنه، دلت رو نورانی کنه..
.
خوبی این رفیق اینه که تو هم اگه یادش نکنی اون همیشه یادت هست. یادش هست که یه وقتهایی ازش تعریف کردی
سر مزارش زیارتش کردی و واسش گل و گلاب بردی... شمعی روشن کردی..
به خانواده اش سر زدی و حال و احوال پدر و مادر پیرش رو پرسیدی.....
عکسش رو به دیوار اتاقت زدی و هر روز نگاهش کردی و با نگاهت باهاش حرف زدی...
اره درست حدس زدی!
این رفیق باحال و معرفت همون شهیدی هست که دلت رو به راهش گره زدی و خواستی که دستت رو رها نکنه... دم همه ی رفقای شهیدمون گرم! چون هر وقت تو تاریکی قدم گذاشتیم نورانیّت وجودشون جلوه کرده و چراغ راهمون شده.. الهی که همیشه چراغ راهمون باشند.....
یادمه یه سالی یکی دو هفته ای مهمان مزار شهید سیّد حسین علم الهدی تو هویزه بودیم...
روایت می کردیم از فداکاری سیّد حسین و همرزماش.... تو روزهای گرم و آفتابی تو مزارش قدم می زدیم و واسه زائرها از معرفت و از خودگذشتگی شهدای هویزه می گفتیم..
یه روزی سر مزار علم الهدی جمع شدیم و گفتیم : یه درخواستی داریم! می شه قبل از اینکه هویزه رو ترک کنیم یه شبِ بارونی رو تو هویزه ببینیم... انگار که تو بارون هوای دل ما هم لطیف می شد و سبک تر به آسمون پرواز می کرد...
بالاخره بعد از چند روز و چند شب... یه شبی از صدای رعد و برق بیدار شدیم... به هم نگاه کردیم! آره انگار صدای بارون بود.... بعد بدون اینکه حرفی بزنیم حاضر شدیم و رفتیم به سمت مزار شهدای هویزه ...
بارون شروع کرده بود به اومدن
چقدر با صفا بود...
کفش ها رو در آوردیم و آروم آروم تو مزار زیر بارون قدم زدیم...چه حالی داشت...
شب و ریزش قطرات بارون و نگاه قشنگ شهید علم الهدی که تو اون سکوت شب می گفت: بفرمائید: اینم بارون هویزه..
ما هم تو دلمون گفتیم : دمت گرم که هوای دلِ ما رو داشتی..... همیشه به یادِ ما باش حتّی اگر روزمرّگی این دنیا دلِ ما رو مشغولِ خودش کرد...
باور دارم که سیّد حسین قبول کرد....
نشونه می خوای؟؟؟
همین خاطره ی بارون که دوباره اسم سیّد رو زنده کرد......
یا علی. #دلنوشته_خانم_فاطمه_صمیمی_آذر
https://eitaa.com/shabhayeshahid