هدایت شده از مثل مصطفی
بهش گفتم؛ آقامصطفی ! توی ایران عکس آقا را که به لباست می زنی ، خب برای این است که بسیجی ها می بینند، انرژی می گیرند، درس می گیرند ، ولی در سوریه که کسی چندان آقا را نمی شناسد ، آنجا چرا روی لباست، عکس آقا را می زنی ؟
گفت اولا ؛ آنقدر که حضرت امام و حضرت آقا را خارج از ایران می شناسند و احترام می گذارند ، اینجا غریبند
ما به چشم خودمان دیدیم که در سوریه ،بعضیها از ما بیشتر به آقا ارادت دارند ؛ مثلا وقتی می فهمیدند ایرانی هستیم می گفتند به احترام امام خمینی و امام خامنه ای از شما کرایه نمی گیریم
و یا ماه رمضان سال ۹۴ که اعلام کردند عید فطر است، بعضی نیروهای سوری، روزه شان را باز نکردند و گفتند: مرجع تقلید ما امام خامنه ای ست ، ایشون هنوز اعلام نکردند که عید است
بعد هم اینکه ؛ من محبت حضرت آقا را به دل دارم ، ولی این را که کسی نمیبیند .
وقتی این عکس را به سینه می زنم به همه نشان می دهم که محبت نائب امام زمان عج را به سینه دارم ، هم از جدشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) مدد میگیرم و هم اعلام می کنم که من فدایی نائب امام زمان عج هستم.
اینطوری با یک تیر سه نشان میزنم.
#سیدابراهیم_به_روایت_خانواده
@mesle_mostafa
هدایت شده از مثل مصطفی
بسم الله الرحمن الرحیم
خرداد ۸۸ موقع برگشت از تجمع میدان امام حسین علیه السلام، نزدیک میدان آزادی، فقط به جرم پوشیدن شلوار پلنگی و بدون همراه داشتن هیچ وسیله دفاعی ، اغتشاشگرها میریزند سرش .
پنج ضربه چاقو به پای چپش و یک ضربه قمه به بازوی چپش میزنند و آنقدر به سرش می کوبند(که خودش میگفت یک نفر از اغتشاش گر ها وقتی حال من را میدید دائم فریاد میزد بسه دیگه مُرد) اما آنها به لفظ مُردن اکتفا نمیکردند واقعا باید باید تکه تکه میشد تا رضایت میدادند، تا دوستش می آید و نجاتش می دهد
بعد هم اجازه نمی دهند، او و مجروحان دیگر را به بیمارستان برسانند. از ساعت ۵ تا ۱۲ شب داخل اتوبوس های سیار هلال احمر می مانند و بعد از ۱۲ شب به بیمارستان منتقل می شدند .
خونریزی و شدت ضربات وارده به سرش باعث شده بود که تا چند روز، سرگیجه داشت و موقع راه رفتن دستش را به دیوار میگرفت.
۲۷ خرداد ، صبح که بیدار شدم دیدم آقا مصطفی آماده شده و دست به دیوار به سمت در می رود ، گفتم کجا با این حال؟! گفت می روم تهران. گفتم با سرگیجه و ضعف ؟!
گفت توی سایت ها زدن امروز اغتشاشگرها میخواهند بروند سمت بیت رهبری ، من باید مرده باشم که آنها این تهدید را به زبان بیاورند، چه رسد به اینکه بخواهند نزدیک بیت شوند.
با همان حال و روز رفت برای مقابله با فتنه گران .
دوستانم میگفتند اگر همسران ماو می روند، برای این است که شغلشان این است ، شوهر تو که بسیجی ست، او چرا می رود؟ از جانش نمی ترسد ؟
قصد خود کشی دارد؟یا از زندگی سیر شده؟
#سیدابراهیم_به_روایت_خانواده
@mesle_mostafa