eitaa logo
شبهای با شهدا
295 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
285 ویدیو
5 فایل
💫 در شب‌های ظلمانی ، با این ستاره ها می شود راه را پیدا کرد
مشاهده در ایتا
دانلود
یاد بخیر. غلامرضا،فرزند سومم در اداخر زمستان در تهران به دنیا آمد.او کودکی آرام و بی سر و صدا بود.به یاد ندارم برایش اسباب بازی خریده باشم.سرگرمی او بازی با خاک باغچه و ساختن کاسه و بشقاب گلی بود. 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 پانزده سالش تمام نشده بود که تصمیم گرفت به جبهه برود.پدرش میگفت تو بچه ای و باید به درس و مشقت برسی اما او دست بردار نبود،مرتب دور من میچرخید و اصرار و التماس میکرد که پدرش را راضی کنم.هیچ وقت او را آنقدر مصمم و مشتاق کاری ندیده بودم.سرانجام رضایت نامه را امضا کردم و او رفت.نمیدانم چقدر در کردستان خدمت کرد چرا که روزها در نظرم مثل ماه بود. 🥀🥀🥀🥀🥀 خیلی زود مرخصی غلامرضا تمام شد.موقع رفتن گفت اگر خدا خواست و سالم برگشتم این بار دیگر به جبهه نمیروم،میروم دنبال درس و زندگی،با هن تا جلوی در رفتیم.گفت مادر نمیخواهد بیرون بیایی،بعد به سرعت از در بیرون رفت و در را بست.پارچ آب دستم بود،میخواستم پشت سرش اب بریزم،رفتم به کوچه،او دور شده بود،اب را ریختم پشت سرش و قل هو الله خواندم.برگشت و نگاهم کرد.تا برگشت پارچ آب از دستم افتاد و جان از دست و پایم رفت. شادی روحش.