🍃🌼🌸🍃🌸🌼🍃
ای عشـــق ! تو آمدی حیاتم دادی
از ظلمت و تیـــرگـی نجاتـم دادی
من تشنـه ی یک سرود روشن بودم
جامـــــی ز زلال صلـــواتـم دادی
🍃🌸🌼🍃🌼🍃🌼🌸🍃
اَللّهُمَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وال مُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
میلاد پیامبر اکرم(ص) و حضرت امام صادق(ع) بر حضرت ولیعصر عج رهبر عزیزمان و شما ولاییان مبارک
@shabhayshohadi
🌹🍃🌹🍃❤️🍃🌹🍃🌹
روحانی جوانی که گمنام زیست و نهتنها در هیچ دستگاه اداری، قضائی یا امنیتی پست و مقام نداشت؛ بلکه در حوزه هم کمتر او را میشناختند و اهل خودنمایی نبود و تنها به تحصیل علم و اقامه نماز در مسجد حاج کربعلی همدان اکتفا کرده بود.
شاید همین گمنامی و اخلاص بود که او را به این درجه از کمال رساند و رمز شهادتش شد؛ «شیخ مصطفی» با حضور انبوه مردم تشییع و خاکسپاری شد و نامش برای همیشه در تاریخ استان ماندگار شد.
درواقع پروردگار مهربان برای او که همیشه سعی در گمنام ماندن داشت؛ بلندآوازگی را پس از ترک این دنیا رقم زد و نامش جاودانه شد
حجتالاسلام مصطفی قاسمی متولد سال 1355 میهمله علیا، روستایی از توابع بخش صالحآباد شهرستان بهار
مصطفی وصیت کرده بود که چند درخت میوه برایش کاشته شود تا مردم از آن استفاده کنند
است و در سال 1375 ازدواج کرده و حاصل این ازدواج دو دختر و یک پسر است. نماز ظهر را در یکی از بانکهای استان اقامه میکرد و نماز مغرب و عشا نیز پیشنماز مسجد حاج کربعلی بود. مدتها در کتابخانه آقای دامغانی فعالیت میکرد. دغدغهای جز دین نداشت و اسلام برای او اولویت اول و آخر بود. به کشاورزی علاقه بسیاری داشت و وصیت کرده بود که چند درخت میوه برایش کاشته شود تا مردم از آن استفاده کنند.
خانهاش را از پردههای سیاه پیدا کردیم، نکته جالب توجه تسلیت با مقوا بود به جای بنر یا پردهنوشته! نزدیک که شدیم صدای قرآن هم آمد و پسرکی که گهگاه به توپی ضربه میزد، پسر شهید قاسمی. «محمدمهدی» 10 سال بیشتر نداشت. توی حال خودش بود، وقتی اسم پدرش را آوردم و تسلیت گفتم، با بغض تشکر کرد و به منی که اولین بار بود که میدید گفت «خیلی دوستش داشتم» دیروز صبح آخرین باری بود که پدرش را دید.
طلبه جوان همدانی به دست یکی از اشرار سابقهدار به شهادت رسید؛ فردی که پس از ارتکاب قتل، آن را بهعنوان سند افتخاری در صفحه شخصیاش به نمایش گذاشت.
هرچند قاتل این طلبه جوان در درگیری با مأموران پلیس کشته شد، اما وی پس از ارتکاب قتل فیلمی از خود منتشر کرده بود که در آن ز کشتن یک آخوند خبر میداد و تصاویری با اسلحههای جنگی هم از خود منتشر کرده بود.
اسناد بهجای مانده از قاتل، اظهارات شاهدان عینی و شواهد موجود همگی ثابت کرد که قاتل بهطور اتفاقی و برای ایجاد رعب و وحشت و خودنمایی دست به این جنایت زده و حجتالاسلام مصطفی قاسمی را که در ساعتی خلوت از حوزه بیرون آمده در عرض چند دقیقه و بدون درگیری لفظی یا مسئله دیگر با شلیک گلوله به قتل رسانده است.
درددل خانواده شهید
طلبه مظلوم همدانی
«پدرم اصلاً جور دیگری شده بود، او به قدری بزرگ بود که دیگر این دنیا جایش نبود. تحمل این دنیا را نداشت و این دنیا برایش خیلی کوچک شده بود... هر جا که میرفت میگفت دلم تنگ است! پدرم اگر شهید و همنشین حضرت علی(ع) و حضرت زهرا (س) نمیشد تعجب میکردیم.» اینها بخشهایی از درددل خانواده شهید طلبه مظلوم همدانی با مردم است که ویدئوی آن در فضای مجازی منتشر شده است.
وقتی حرفهای آنان را میشنوی، تازه متوجه خواهی شد که مردان خدا چگونه «مَحرم» میشوند و «اهل خبر».
پدر شهید: آن روز مدام میگفت «لا اله الا الله»
شهیدم روزه بود
تمام حرف خانواده شهيد طلبه همدانی مصطفی قاسمی در محله معمولی و حاشیه شهر همدان، این است که او «اهل خدا» بود و «مشتاق شهادت». او دائم در نماز بود (الَّذین هم علی صلاتهم دائمون) و «همه جا غیرخدا یار نمیدید». پدر شهید که معتقد است پسرش در راه دین به ارباب بیکفنش آقا امام حسین(ع) پیوسته است، با اشک در چشم و غمی که در صدایش موج میزند، روضه میخواند و میگوید: «وقتی شهید شد روزه بود... وضو گرفته بود که از خانه خارج شود، پسرش از او خواست که نرود. قبلا شهید میگفت وقتی که میخواهی از خانه خارج شوی بگو فالله خیر حافظ و هو ارحم الراحمین ... ولی آن روز که میخواست از خانه خارج شود به جای این آیه مدام میگفت لا اله الا الله».
مادر شهید: پسرم در خون دست و پا زد
و مادر شهید هم که گویی سنگینترین غم دنیا را بر سینه دارد، با صدای جانسوزی میگوید: «پسرم مظلومانه جان داد... پسرم در خون دست و پا زد... دعا میکردم که عاقبت به خیر شود نمیدانستم که اینطور از دستش میدهم.»
از بس که نماز قضا خوانده بود
پوست انگشتهایش رفته بود
دختر شهید میگوید: «پدرم خمس کوچکترین چیزی که وارد خانه میشد را هم داد. اهل رعایت بود. تمام دارایی پدرم کتابهایش بود... در وصیتنامه چند سال پیشش هم نوشته که کتابهایم را بفروشید و خرج خودم بکنید. پدرم دارایی زیادی نداشت و زندگیاش از نماز قضا به دست میآمد.» یکی از اقوام او نیز میگوید آن شهید «از بس که نماز قضا خوانده بود پوست انگشتهایش رفته بود... با روزه قضا گرفتن و نماز قضا خواندن جهیزیه دخترش را جور کرد.»
دختر شهید: شایعهپراکنان را حلال نمیکنیم
تمام اینها به کنار، جایی دختر شهید میگوید: «پدرم زندگی سادهای داشت. شهادت پدرم برای ما افتخار است اما آنهایی که در فضای مجازی به ما تهمت میزنند را حلال نمیکنم. این حرفها و جهاد نکاح که گفتهاند همهاش دروغ است و ما کسانی که این حرفها را زدند حلالشان نمیکنیم... ما از خون شهیدمان نمیگذریم.»
به کدام گناه؟