#تولدت_مبارک_حاج_احمد
🌸گرچه تولد اصلی تو
#شهادت است
که مردان خدا
با#شهادت زنده می شوند
🔷 #۲مرداد سالروز زمینی شدن شهیدحاج احمدکاظمی مبارک باد🌹
#سردار_عاشق_جبهه_ها
#مرد_همه_جبهه_ها
🕊58🕊
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
ﺣﺎﺝ ﺍﺣﻤﺪ ﮐﺎﻇﻤﯽ ﺷﻬﺎﺩﺗﺖ ﻣﺒﺎﺭﮎ
ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﻪ #ﺩﺍﺩﺍﺷﺖ ﺭﺳﯿﺪﯼ
#ﻣﻬﺪﯼﺑﺎﮐﺮﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺘﻪ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ
ﺩﯾﮕﻪ ﮔﺮﻡ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﻭ ﺑﻐﻞ ﮐﻨﯿﻦ ﻭ ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺻﺪﻗﻪ ﻫﻢ ﺑﺮﯾﻦ
ﺗﻨﻬﺎﺗﺮ ﺷﺪﯾﻢ ...
🌸آقامحسن رضایی
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﻬﺪﯼ ﺑﺎﮐﺮﯼ ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺍﺣﻤﺪ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰﺩﻡ . ﺑﺎ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺎﺧﺖ؟
🌸آقاﻣﺤﺴﻦ ﺭﺿﺎﯾﯽ
🕊59🕊
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
ﻭﯾﮋﮔﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺷﻬﯿﺪ ﮐﺎﻇﻤﯽ، ﺟﻨﺒﻪ ﻣﻌﻨﻮﯼ ﻭ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﺠﺎﻫﺪ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ﺩﯾﮕﺮ ﺁﻥﮐﻪ ﻭﯼ ﯾﮏ ﺗﺤﻠﯿﻠﮕﺮ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺩﺍﺧﻠﯽ ﻭ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻭ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﻣﯽﮐﺮﺩ . ﺍﻭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﺍﺩﯾﻮ ﻋﺮﺍﻕ ﻭ « ﺑﯽ . ﺑﯽ . ﺳﯽ » ﻫﻢ ﺗﻌﻘﯿﺐ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﻣﯽﮐﺮﺩ .
🕊60🕊
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
حاجﺍﺣﻤﺪ ﮐﺎﻇﻤﯽﺭﺍ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺗﻮﺻﯿﻒ ﻣﯽﮐﻨﯿﺪ؟
ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺭﺿﺎﯾﯽ : ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺎﻣﻼ ﺯﺍﻫﺪﺍﻧﻪﺍﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺟﻤﻊﺁﻭﺭﯼ ﺛﺮﻭﺕ ﻧﺒﻮﺩ . ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﺵ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻤﮏ ﻣﯽﺭﺳﺎﻧﺪ . ﺑﺎ ﺯﯾﺮﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺍﺯ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﻭﻇﯿﻔﻪ، ﺑﺎ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﻗﺎﯾﻞ ﺑﻮﺩ .
ﺭﺍﺑﻄﻪ ﮐﺎﻇﻤﯽﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻮﺩ؟
ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺭﺿﺎﯾﯽ : ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺻﻤﯿﻤﯽﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽﮐﻪ ﺩﺭ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖﻫﺎﯼ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺩﭼﺎﺭ ﻣﺸﮑﻞ ﻣﯽﺷﺪﻡ ﻭ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﮐﻨﻢ، ﺑﺎ ﻭﯼ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺘﻢ . ﻋﻼﻗﻪ ﻓﻮﻕﺍﻟﻌﺎﺩﻩﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺰﺩﯾﮏﺗﺮﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻢ
🕊61🕊
4_6039349979594620935.mp3
2.9M
#صوتی
بازم دلم گرفته بازم میخوام ببارم ..
سلام من به جایی ک میده بوی خون شهیدان🌷
🕊65🕊
🔹شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم🔹
و علی الخصوص شهید
💠احمد کاظمی ویار شفیقش شهید
مهدی باکری💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت ✨
یاعلی🖐
🕊🕊🌀66🌀🕊🕊
🌺 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌺
🌹 #معرفی_شهید🌹
✋نیت کنید و حاجتهاتون رو طلب کنید مهمان ما
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌹
#ولادت ۱۳۴۵/۱۰/۱۱
#شهادت ۱۳۷۵/۱۰/۱۱
🔵 حاجت ها رو از شهدا طلب کنید ، مرام و معرفتشون زیاده حتما دستگیرمون میشن
هر کسی با هر شهیدی خو گرفت
روز محشر آبرو از او گرفت
🌹🕊 #زیارتنامهیشهدا 🕊🌹
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم. فَاَفُوزَمَعَکُم
#زندگینامهی
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
سید مجتبی در سحرگاه 11دی ماه 1345 در خانواده ای مذهبی و عاشق اهل بیت در شهرستان ساری دیده به جهان گشود.
دوران تحصیلش را در ساری طی نمود و برای اولین بار در حالی که تنها 17 سال داشت به عضویت بسیج درآمد و در اواخر سال 1362 به کردستان رفت.
سید برای اولین بار در عملیات کربلای یک شرکت کرد و مدتی پس از آن وارد گردان مسلم بن عقیل در لشکر25 کربلا شد و تا پایان جنگ در آنجا ماند.
#زندگینامهی
#شهید_سیدمحتبی_علمدار🌷
او در عملیات کربلای 4و5 حضور داشت، در کربلای 8 مجروح شد و مدتی بعد به جبهه بازگشت و در عملیات کربلای10 در جبهه شمالی محور سلیمانیه- ماووت شرکت نمود.
سید مجتبی علمدار در سال 1366 مسئوولیت فرماندهی گروهان سلمان از گردان مسلم ابن عقیل - از گردانهای خط شکن لشکر25کربلا- را برعهده گرفت و در عملیات والفجر10نقش آفرینی موثری داشت.
#زندگینامهی
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
شهید علمدار در سه راهی خرمال،سید صادق، دوجیله در منطقه کردستان عراق رشادتهای فراوانی را ازخود نشان داد و از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بشدت مجروح شد.
او که مردانه در مقابل دشمن می جنگید. چندین باردیگر هم مجروح شد و از همه مهمتر اینکه او در دیماه 1364، در عملیات والفجر 8، به شدت شیمیایی شد.
#زندگینامهی
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
سید مجتبی بعد از اتمام جنگ در واحد طرح و عملیات لشکر ۲۵ کربلا در ساری مشغول خدمت شد و در دی ماه سال ۱۳۷۰ با خانم سیده فاطمه موسوی ازدواج کرد که ثمره آن دختری به نام زهرا بود.
سید علاوه بر مسئولیت در واحد تربیت بدنی لشکر بعنوان عضو اصلی هیأت رهروان حضرت امام (ره) هم ایفای وظیفه می کرد. او مداح اهل بیت بود، همیشه مراسم را با نام حضرت مهدی (عج) شروع می کرد و در حالیکه به امام حسین (ع) ارادت خاصی داشت. مظلومیت آن خاندان را صدا می زد.
#زندگینامهی
#شهید_سید_مجتبی_علمدار🌷
بیت الزهرا مسجد جامع، امام زاده یحیی، مصلی امام خمینی، هیأت عاشقان کربلا و منازل شهدا همیشه با نفس گرم حاج سید مجتبی معطر می شد و بچه ها نیزبا صوت داوودیش مداحی را می آموختند.
او که بعد از جنگ، با یاد و خاطره همرزمان شهیدش زندگی می کرد از دوری آنان سخت آزرده خاطر بود و در همه مداحی ها آرزوی وصال آن راه یافتگان شهید را داشت.
سید مجتبی در اوایل دی ماه سال ۱۳۷۵ به دلیل جراحت شیمیایی روانه بیمارستان شد و بعد از یک هفته بی هوشی کامل هنگام اذان مغرب روز یازدهم دی ماه نماز عشق را با اذان ملکوتیان قامت بست و به یاران شهیدش پیوست.
♻️ #خاطره
💠انگشتر گمشده
ایشان انگشتری داشتند که خیلی برایش عزیز بود. می گفت این انگشتر را یکی از دوستانش موقع شهادت از دست خود در آورده و دست ایشان کرده و در همان لحظه شهید شده است.
ایشان وقتی به آبادان برای مأموریت می رود، این انگشتر را بالای طاقچه حمام جا می گذرد و دربازگشت به ساری یادش می افتد که انگشتر بالای طاقچة حمام جا مانده است. وقتی آمد خیلی ناراحت بود.
گفتم: آقا چرا اینقدر دلگیری؟
گفت: وا.. انگشترِ بهترین عزیزم را در آبادان جا گذاشتم، اگر بیفتد و گم شود واقعاً سنگین تمام می شود.
گفت: بیا امشب دوتایی زیارت عاشورا و دعای توسل بخوانیم شاید این انگشتر گم نشود یا از آن بالا نیفتد.
جالب اینجا بود که ما زیارت عاشورا را خواندیم و راز و نیازکردیم و خوابیدیم. صبح که بلند شدیم دیدیم انگشتر روی مفاتیج الجنان است. اصلاً باورمان نمی شد همان انگشتری که در آبادان توی حمام جا گذاشته بود روی مفاتیج الجنان بالای سرما باشد .
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌹
💠 لحظات آخـ🕊ــر
… یکی دوبار که درباره شهادت حرف می زد می گفت: من 5 سال الی 5 سال و نیم با شما هستم و بعد می روم. که اتفاقاً همینطور هم شد. دفعة آخری که مریض شده بود، اتفاقاً از دعای توسل برگشته بود.
دیدم حال عجیبی دارد.
او که هیچوقت شوخی نمی کرد آن شب شنگول بود. تعجب کردم، گفتم: آقا! امشب شنگولی؟! چه خبر است؟
گفت: خودم هم نمی دانم ولی احساس عجیبی دارم. حرفهایی می زد که انگار می دانست می خواهد برود.
می گفت: آقا امضاء کرد. آقا امضاء کرد. داریم می رویم❕
نزدیک صبح، دیدم خیلی تب دارد .می خواستم مرخصی بگیریم که او قبول نکرد. گفت: تو برو، دوستم می آید و مرا به دکتر می برد.
به دوستش هم گفته بود:
« قبل از اینکه به بیمارستان بروم بگذار بروم حمام. می خواهم غسل شهادت بکنم. آقا آمد و پرونده من را امضاء کرد. گفت: تو باید بیایی. دیگر بس است توی این دنیا ماندن. من دیگر رفتنی هستم. »
غسل شهادت را انجام داد و رفت بیمارستان. هم اتاقیهایش دربارة نحوة شهادتش می گفتند:
لحظه اذان که شد، بعد از یک هفته بیهوشی کامل، بلند شد و همه را نگاه کرد و شهادتین را گفت و گفت: خداحافظ و شهید شد …
📝 #قسمتی_از_وصیتنامه
#شهیدسیدمجتبی_علمدار🌷
به دوستان و برادران عزیزم وصیت می کنم کاری نکنند که صدای قربت فرزند فاطمه (س) ( مقام معظم رهبری ) را که همان ناله غریبانه فاطمه (س) خواهد بود به گوش برسد همان طوری که زمان امام خمینی ( ره ) گوش به فرمان بودید و در صحنه های انقلاب حاضر و آماده ایثار از جان و مال و زندگی جهت هر چه بارورتر شدن درخت تنومند اسلام ناب که 1400 سال پیش بدست توانای خاتم پیغمبران محمد بن عبدالله ( ص ) کاشته شده و با خون فاطمه زهرا( س ) بین درب و دیوار و عرق خون آلود پیشانی حیدر ، جگر پاره امام حسن ( ع ) در میان تشت ، بدن پاره پاره و رگ بریده حلقوم ابی عبدالله ( ع ) و خونهای جاری شده از ابدان شهدای کربلا و کربلای ایران آبیاری شد باشند نگذارید که آن واقعه تکرار شود
! حتما می پرسید کدام واقعه ؟
همان واقعه ای که بی بی فاطمه زهرا ( س ) نیمه دل شب دست به دعا بردارد که اللهم عجل وفاتی...
همان واقعه ای که علی ( ع ) از تنهایی با چاه درد دل کند...
همان واقعه ای که امام حسن مجتبی ( ع ) را سنگ بزنند و آنقدر مظلوم و غریبش کنند که بعد از مرگش جنازه اش را تیرباران کنند ، همان واقعه ای که امام حسین ( ع ) فریاد بزند ( هل من ناصر ینصرنی )فقط پیکرهای بی سر شهدا تکان بخورد همان واقعه ای که امام صادق ( ع ) بفرمایند :
به تعداد انگشتان یک دست یار و یاور واقعی ندارم همان واقعه ای که... و نهایتا همان واقعه ای که امام خمینی ( ره ) بگویند :
من جام زهر نوشیده ام و ناله غریبانه ( اللهم عجل وفاتی ) او فاطمه ( س ) را به گریه آورد.
#روحش_شاد_یادش_گرامی
#خاطره
#همسرشهید
بعد از شهادت سید خیلی اذیت شدیم ولی من تمام سختیها را با جان و دلم خریدم. دخترمان هم خیلی ناراحت میشد. من خودم پدر نداشتم و هنوز یک بچه با پدر میبینم ناراحت میشوم. بچه من هم همینطور است. چند وقت پیش کسالت داشتم و نتوانستم سر خاک شهید بروم که خواب شهید را دیدم. خواب دیدم در راه مشهد هستم و ایشان با چهرهای زیبا آمد و گفت: خانم نیامدی؟ دلم برایت تنگ شده است.
گفتم: تو که میدانی مریض شدم و حال نداشتم. گفت: آره! از بیماریات ناراحت شدم. گفتم: تو که میدانی چرا شفای منو نمیگیری؟ گفت: اینها همه آزمایش توست و انشاءالله روسفید از این آزمایش بیرون میآیی و خوب میشوی.👌 گفتم: کی؟ گفت: الان نیست و برای بعداً هست. من از کارهای خوب و بد دیگران گفتم که ایشان گفت: همه چیز را میدانم و از همه چیز اطلاع کامل دارم. گفت: حواسم به تو و زهرا هست و امکان ندارد یک لحظه از تو و زهرا غافل شوم.
#شهیدسیدمجتبی_علمدار🌹
#سالروزولادتوشهادت
#خاطرات_شهدا 🌷
💠 شهیدی که با خواندن زیارت عاشورا بر سر مزارش حاجت میدهد👇👇
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
🔹روزی سر مزار سید نشسته بودیم. خانم من گفت: "من هرچه از خدا بخواهم با خواندن #زیارت_عاشورا در کنار مزار سید بر آورده میشود."
🔸آن روز گفت: "آقا سید، من این زیارت عاشورا را به #نیابت شما می خوانم. از خدا می خواهم زیارت عمه سادات، #حضرت_زینب(سلام الله علیها) را نصیب ما کند."
🔹روز بعد یکی از دوستان من زنگ زد☎️ و گفت: "با یک کاروان راهی #سوریه هستیم. دو نفر جا دارد. اگر گذرنامه داری، سریع اقدام کن. باور کردنی نبود شب #جمعه ی بعد در حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) نائب الزیاره #سید بودیم!"
🌷☘🌷☘
🔸در بین بچه های همکار این ماجرا را تعریف کردم. اینکه هرکسی از خدا چیزی بخواهد به سراغ #مزار_سید می رود و با قرائت زیارت عاشورا📖 از خدا می خواهد که مشکلش برطرف شود.
🔹هفته بعد سید را در عالم خواب دیدم. گفت: "#به فلانی(از همکاران محل کار)، این مطلب را بگو..."
🔸روز بعد همان شخص در حضور جمع گفت: "تو درباره ی #سیدمجتبی چی می گفتی؟! من رفتم سر قبر سید. #زیارت_عاشورا هم خواندم. اما مشکل من حل نشد."❌
گفتم: "اتفاقا سید برات پیغام📩 داده. گفته تو دو تا مشکل داری!"
🔹از جمع خارج شدیم. ادامه دادم: "سید پیغام داد و گفت: " مشکل اول تو با توسل به #مادرم حضرت زهرا(سلام الله علیها) حل می شود✅. اما مشکل دوم را خودت به وجود آوردی. در زندگی خیلی به #همسرت دروغ گفتی و این نتیجه همان دروغ هاست!" رنگ از رخسار دوستم پریده بود. گفت: درسته"
🌷☘🌷☘
🔹توی سفر #راهیان_نور همین مطالب را گفتم. نوروز 1388 بود. یکی از #روحانیان کاروان جلو آمد و گفت: "من زیاد به این حرف ها اعتقاد ندارم🚫. برو به این #سید که می شناسی بگو یه دختر شهید داره طلاق می گیره برای اینکه بچه دار نمی شه. بگو آبروی خانواده #شهید در خطره."
🔸من هم بعد از سفر🚌 به سراغ مزار سید رفتم و بعد از #زیارت_عاشورا همین مطالب را گفتم.
نوروز سال 1389 همان روحانی با من تماس گرفت📞. می خواست آدرس #قبر سید را بپرسد.
🔹گفت: "با همان دختر شهید و همسر و #فرزندش می خواهیم بریم سر مزار سید!"
🌷☘🌷☘
🔸 #سید به یکی از دوستانش گفته بود: "هروقت خواستید برای من کاری انجام دهید زیارت عاشورا را بخوانید. #سه بار هم در ✓اول و ✓آخر آن نام مادرم #حضرت_زهرا(سلام الله علیها) را ببرید ."
نقل از: #یوسف_غلامی
📚منبع/ کتاب"علمدار"
کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
♥️ #در_محضر_سید ♥️
... احتیاط ڪن !
تو ذهنت باشد ڪه یڪی دارد مرا می بیند ،
یڪ آقایی دارد مرا می بیند ،
دست از پا خطا نڪنم ؛
مهدی فاطمه (س) خجالت بڪشد .
وقتی می رود خدمت مادرش ڪه گزارش بدهد شرمنده شود و سرش را پایین بیندازد ؛
بگوید : مادر ! فلانی خلاف ڪرده ،
گناه ڪرده است .
بد نیست ؟!!!
فردای قیامت جلوی حضرت زهرا (س) چہ جوابی می خواهیم بدهیم ؟؟!!
#جانباز_شهید_سید_مجتبی_علمدار 🌸