eitaa logo
شبهای شهدایی مدافعان حریم ولایت
100 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
261 ویدیو
6 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شد، هدایت‌الله طیب که آن زمان در امریکا مشغول تحصیل بود، درس و دانشگاه و آینده شغلی و تحصیلی‌اش را نیمه‌کاره رها کرد و به قصد دفاع از کشورش راهی میدان نبرد شود گفتنش در حرف شاید آسان باشد، اما اگر وقتی خوب دقت کنیم، کمتر کسی حاضر است زندگی بی‌دغدغه در فلوریدای امریکا را با آتش و خون و سختی‌های میدان جنگ عوض کند؛ آن‌ هم داوطلبانه! اما شهید طیب با پیروزی انقلاب اسلامی و در حالی که کمتر از دو ماه از آغاز جنگ نگذشته بود به وطن بازگشت تا در دفاع از وطن خود جانانه تلاش کند و با توجه به اینکه او در دوران سربازی دوره سلاح‌های سنگین را گذرانده بود، پس از ورود به ایران خود را به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی معرفی و پس از طی دوره یک ماهه آموزش نظامی در شیراز، مدت شش ماه را در جبهه‌ی آبادان خدمت کرد.
در آبان ماه سال ۱۳۶۰ برای بار دوم به جبهه‌ اعزام شد و به عنوان معاون گروهان رزمی حضرت مهدی (عج) فعالیت خود را آغاز کرد و همزمان با شروع عملیات فتح المبین، فرماندهی تانک‌های چیفتن را بر عهده گرفت. این شهید والامقام هنوز ۵ روز بیشتر از سال ۶۱ نگذشته بود که در منطقه رقابیه به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
پس از شهادت ایشان، انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا طی نامه ای شهادت ایشان را به خانواده وی تبریک و تسلیت گفته اند.
بخش هایی از وصیت نامه شهید دانشجو «هدایت الله طیب» می خوانیم: خدایا نکند ثمره جنگ یاران مان، به چنگ فرنگی مسلکان افتد. نکند خونین کفنان در غربت بمیرند تا خوش باوران غرب زده کام گیرند. نه! هرگز! کفر است. مگر می شود خون حسین(ع)پایمال شود و بالای دست نوشته ها هم نوشته بود که ما مرد جنگیم و از شهادت باکی نداریم. به جوانان توصیه می کنم استقلال فکری داشته باشند و تلاش خیلی زیادی کنند و مسئله مهم استقلال مملکت است در آینده و اینکه ما بی نیاز شویم از این جنایتکاران غرب و آن امکان ندارد مگر با تلاش نسل جوان. در بخش دیگری از وصیت این شهید آمده است: «در زمان حیات خود خدمتی به اهالی روستای محبوب و زادگاهم نکردم امیدوارم پس از مرگم و به علت حضور آرامگاهم در این دیار مسؤولان سرزمینم مردم خونگرم و با صفای موگر را فراموش نکنند.» این شهید والامقام در اوج آوازه دفاع مقدس و دوران انقلاب در زادگاه خود اما گمنام ماند. مشکلات روستا به قوت خود باقی است مطالبات مردم زادگاهش در وعده‌های امروز و فردای مسؤولان خاک می‌خورد و برای رفتن بر مزار این شهید باید مرارت ها رو سختی راه را به جان بخرید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سفارش می کنم که با هم مهربان باشید و از امام و ولایت فقیه اطاعت کنید که اطاعت از او راه حزب الله ومسلمین مخلص است.به ریسمان خدا چنگ بزنید و مخصوصا خواهران حجاب خود را حفظ کنند و خود را از نامحرم بپوشانند و از بچه های مسجد می خواهم وحدت کلمه را حفظ کنند. خصوصیت: شجاعت – پرتلاش و پیگیردر کارها شوخ طبع- زیرکی و دارای بصیرت و دید عمیق بود ودر فراز و نشیب ها فریب نمی خورد ضمن آنکه نسبت به مسائل تربیتی بسیار دقیق بود ودر این موارد کوتاه نمی آمد- احترام خاصی برای مادرش قائل بود- عاشق اهل بیت (ع) خصوصا" امام زمان (عج) و همیشه یک جمله سر زبونش بود میگفت عبادت بجز خدمت به خلق نیست دائم به مردم کمک میکرد .
تاریخ شهادت:۶۱/۲/۱۵ محل شهادت:جبهه فکه
💢نیمه شعبان بود. قرار بود در خانه جشن بگیریم. اسماعیل نوجوان بود. به پدر و مادر گفت چرا امروز که میلاد امام زمان هست ما خانه را تزئین نمیکنم. از پدر و مادر مقداری پول گرفت تا کاغذ رنگی بخرد و خانه را تزئین کند. رفت. کمی بعد خبر دادند در عبور از خیابان به شدت تصادف کرده است. نگران به بیمارستان رفتیم. بی هوش بود. پزشک گفت شدت تصادف و ضربه زیاد بوده و امیدی به برگشت هوشیاری و زنده ماندن ایشان نداشته باشید! همه شیون و گریه می کردند، اما مادر سر به سمت آسمان گرفت و دستش را بالا برد و گفت: خدایا من اسماعیل پاره تنم را به شما و آقا امام زمانم می سپارم و شفای او را از شما می خواهم! ساعتی بعد پزشکان با تعجب گفتند که حال او رو به بهبود است و چند روز بعد از بیمارستان مرخص شد. اسماعیل ۱۷ ساله بود که شهید شد. 👇در وصیتش نوشته بود: اينجانب اسماعيل محمد ابراهيمى بنده خدا و سرباز امام زمان سفارش مى كنم كه اگر به فوز عظيم شهادت رسيدم مادر و خانواده عزيزم ناراحت نشوند و راه من را ادامه دهند و ذكر امام حسين و ديگر ائمه را بكنند كه حضرت حسين بن على مذهب را با خون خود بيمه كرد. در ضمن توصيه مى كنم كه از امام و ولايت فقيه اطاعت كنيد كه اطاعت از او راه حزب الله و مسلمين مخلص است.دوست دارم كه اگر خبر شهادت مرا آوردند شما خانواده و مادر عزيزم سجده شكر كنيد كه شما افتخار خانواده شهيد بودن را داريد....
🔹اسماعیل خیلی با محبت بود و بیشتر از همه ما نسبت به مادر محبت داشت. اگر مادر خواب بود و ما بازی می کردیم، مرتب می گفت آرام، مادر خسته است، مادر سر درد دارد... مادر خواب است. مادر راضی نمی شد اسماعیل به جبهه برود، اسماعیل یک ماه به دست و پای مادر افتاد تا راضی به اعزامش شود. 🔹روزی که به جبهه می رفت، خیلی سفارش مادر را کرد و یک کلام گفت: مادر را اذیت نکنید، حواست به مادر باشد! اسماعیل 15 اردیبهشت سال 61، در عملیات بیت المقدس شهید شد. 🔹بیش از ده سال از شهادت اسماعیل می گذشت. همه برادر و خواهر ها ازدواج کرده و دنبال خانه و زندگی خودمان بودیم. یک روز یکی از همرزمان جبهه ام، با من تماس گرفت. بعد از احوال پرسی، پرسید برادر تو شهید شده است! گفتم: بله! گفت: اسم برادرت اسماعیل بود؟ گفتم: بله! گفت: دیشب خواب دیدم در گلزار شهدای شیراز قدم می زدم، کنار قبری سیدم که رویش نوشته بود "شهید اسماعیل محمدابراهیمی". ناگهان قبر باز شد و شهید از آن بیرون آمد و کنار من نشست. کمی با هم صحبت کردیم. از آن دنیا پرسیدم. گفت هر چه در مورد اجر و پاداش شهدا گفته اند حق است و حقیقت. پرسیدم آیا کاری هست که حسرت انجام آن در این دنیا برایت مانده باشد؟ گفت: آره، دوست داشتم، بیشتر در این دنیا عمر می کردم تا به مادرم بیشتر و بیشتر خدمت کنم! وقتی این خواب را برایم نقل کرد، یاد آخرین وصیت و توصیه اش افتادم. شرمنده شدم و فهمیدم این خواب پیامی برای من است که بیشتر مراقب مادر باشم! اسماعیل محمدابراهیمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام :محمد ناصر نام خانوادگي : آزادفر نام پدر : محمد حسن تاريخ تولد : 1347/5/28 تاريخ شهادت : 1365/10/4 سن : 18 سال محل دفن : گلزار شهداي بهشت رضا ، مشهد مقدس
شهيد محمد ناصر آزاد فر مي نويسد: با صبر خود مشتي بر دهان دشمنان اسلام بكوبيد و زينب گونه رفتار كنيد و اگر گريه هم كرديد براي من نكنيد بلكه به ياد مصيبت حضرت زينب(س) و فاجعه كربلا و شهداي گمنام گريه كنيد .
بسم الله الرحمن الرحيم با سلام به يگانه منجي عالم بشريت امام زمان(عج) و نايب به حقش امام خميني و امت شهيدپرور و با سلام خدمت خانواده گرامي ام كه زحمت كشيدند و مرا تا اينجا رسانيدند و با سلام به برادران و خواهران و تمامي آشنايان . عرض مي كنم اين راه را آگاهانه رفتم و اين راه سرخ را از مكتب سرور آزادگان جهان امام حسين(ع) آموخته ام كه با شهادت خود اسلام را زنده نگه داشت و ما مسلمان بايد اين اسلام را كه با خون چنين شهيدان بزرگي آبياري شده است نگهداري كنيم و اگر لازم شد جهاد كنيم بكشيم و كشته شويم كه الان موقع چنين عملي رسيده است . پشت كردن به اين جهاد پشت كردن به اسلام و از بين بردن خون تمام شهيدان صدر اسلام تا به حال است و وظيفه شرعي هرفرد مسلمان است كه ادامه دهنده راه شهدا باشد و براي برقراري اسلام بايد تلاش كرد و نداي هل من ناصر حسيني را لبيك گويد . من نيز بنا به وظيفه شرعي و هم صدا با خيلي برادران نداي لبيك يا خميني را سر ميدهيم و اين پيام از من به تمامي خواهران و برادران مسلمانان که؛
چند پیام از شهید کربلای 4 👇👇
-هيچگاه امام را تنها نگذاريد و صحبتهاي ايشان را گوش دهيد. - هميشه يار و طرفدار امام باشيد. - شما ای خواهران! با حجاب خود اسلام را حفظ كنيد.  - اي امت مسلمان! مسجدها را پر كنيد.  - در نماز جماعت شركت كنيد.  - سنگر نماز جمعه را پر كنيد. - پشتيبان جبهه ها باشيد.  - براي فرج آقا امام زمان(عج) دعا كنيد. -پدر و مادر عزيزم اميدوارم كه شما مرا ببخشيد.  - برادران! مرا ببخشيد و از من راضي باشيد كه بدن ضعيف من طاقت آتش جهنم را ندارد. - سعي كنيد براي من اصلاً گريه نكنيد و از اين امتحان الهي سربلند بيرون بياييد زيرا كه خداوند دنيا را دار امتحان انسانها قرار داده است. - در اين امتحان صبر كنيد.  - كاري نكنيد كه دشمن شادتر شود.  - سعي كنيد با صبر خود مشتي بر دهان دشمنان اسلام بكوبيد. - زينب گونه رفتار كنيد. -  اگر گريه هم كرديد براي من نكنيد بلكه به ياد مصيبت حضرت زينب(س) و فاجعه كربلا و شهداي گمنام گريه كنيد .  والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 توسل شهید به امام زمان (عج) 🔹 شهید حق وردیان خود را سرباز حقیر امام زمان (عج) می دانست و همیشه از او مدد می گرفت. ◇ خودش تعریف می کرد در عملیات پاوه وقتی ماشین روی مین رفته بود من و شهید افتخاری هر دو زخمی شده بودیم به امام زمان (عج) متوسل شدم در آن هنگام بود که دستی آمد و مارا در آن تاریکی راهنمایی کرد. ✍ مناجات زیبای شهید با پروردگارش: ◇ خدایا اعمالمان را از ریا پاک کن و به اخلاص زینت ده. ◇ خدایا ببخشای گناهانم را و ایمانم ده تا در رهت قدم بگذارم. ◇ خدایا، کمکم کن از اسارت و بندگی نفسم رها شود تا بنده تو گردم. ◇ خدایا، یاریم کن تا شایسته شهادت شوم شهادتی که شاهد زمان شوم.
شهيد داود حق ورديان در پانزدهمين روز بهار سال 1341 در دامان پدر و مادري مومن و ترک زبان در شهرستان منجيل متولد شد . تولد داود گرما بخش خانواده گرديد و همانند نگيني در محفل خانواده مي درخشيد. رشد و نمو دوران نونهالي او همراه با کسب تحصيل دوران ابتدايي در زادگاهش سپري شد. اما بنا به موقعيت شغلي پدر به رشت عزيمت نمود. و دوران تحصيلات راهنمايي تا دبيرستان را در شهرستان رشت سپري کرد. داود قبل از اينکه به دوران بلوغ شرعي برسد احکام و مسائل ديني را بر خود واجب مي دانست و همواره خود را مقيد به رعايت آن مي نمود و چون از صفات پسنديده اي برخوردار بود ، ذره اي ريا و تظاهر در وي راه نمي يافت و از حق و حقيقت در هر شرايطي طرفداري ميکرد .
به سبب فعاليت چشمگيري که داشت بارها تحت تعقيب ساواک قرار گرفت و يکبار نيز توسط مزدوران رژيم مدتي زنداني شد . با پيروزي انقلاب اسلامي او نيز همانند ديگر جوانان مومن و مذهبي به حفظ و حراست از دستاوردهاي انقلاب اسلامي پرداخت . زمانيکه جهاد سازندگي نوپاي خمام شکل گرفت ، مدتي در برنامه هاي جهاد فعاليت کرد ،و با شکل گيري سپاه پاسداران در سال 59 به عضويت آن درآمد در حفاظت فرودگاه رشت ، سپاه پاوه ، فرماندهي عمليات سپاه لنگرود و نيز در سرکوبي منافقين و اشرارو در وقايع بندر انزلي که توسط مزدوران داخلي و سر سپردگان رژيم طاغوت بر پا شده بود، داود با آموزش و تعليماتي که از قبل کسب کرده بود توانست با تدبير و توان رزمي خود ، نقش ارزشمندي ايفاء نمايد ، به علت روحيه شجاعت ، تهور و بي باکي که در وي وجود داشت معمولا اکيپ هاي مقابله با گروهکهاي ملحد و مفسد به ايشان سپرده مي شد
📌 «مادر است ؛ عادت به دل بستن دارد نه دل بریدن .... » 🔹 حاجیه خانم خدیجه حسنخانی ، مادر شهید حق وردیان می‌گوید: داود در میان بچه های من یک چیز دیگری بود ، داود آنقدر به خدا نزدیک بود و در زمان نوجوانی او شبی، خواب دیدم در عالم رویا سیدی نورانی، به من گفت این داود تو به دنیا ماندنی نیست و به زودی پر خواهد کشید وبه همین علت ترس از دست دادن او همیشه قلبم را می آزرد. ◇ شب‌ها هر از گاهی که بیدار می شدم می‌دیدم زمزمه‌ای از داخل اتاق داود به گوش می‌رسد وقتی در را آهسته باز می‌کردم می‌دیدم فرش را کنار زده روی خاک نشسته و گریه می‌کند، می‌گفتم داوود جان تو این راه رو میروی مدرسه و میای آخه تو که گناهی نکردی چرا گریه می‌کنی؟ می‌گفت: مادر جان برای شما دعا می‌کنم…! گیلان_تصویر وداع مادر با فرزندش چند روز قبل از شهادت
با ناامن شدن مناطق کردستان و پاوه توسط گروهکهاي وابسته به استکبار جهاني مدتي در آنجا به نظام مقدس جمهوري اسلامي خدمت نمود و از ناحيه ستون فقرات و چشم و دست مجروح گرديد . شهيد حق ورديان در اسفند ماه سال 60 در کمال سادگي بر سر سفره عقد نشست و با دختري مومنه و پاسدار، زندگي مشترکش را آغاز نمود و حاصل دو ماه از زندگي مشترک او دختري است که امروز به لطف خدا از مباهات علمي و فرهنگي کشور مي باشد . شهيد بزرگوار داود حق ورديان پس از دو ماه ازدواج، مجدد راهي جبهه هاي جنوب گرديد و در مصاف با دشمنان ميهن اسلامي شجاعانه نبرد نمود و در تاريخ 9/2/1361 يعني ده روز قبل از شهادت خود تي تماس تلفني که با مادر و همسر مکرمه اش داشت پس از شنيدن مژده مادر مبني بر عطيه الهي خداوند به آنها خطاب به مادر مي گويد :« اما من مژده بزرگتري براي شما دارم که ده روز ديگر موعد آن فرا مي رسد » تاريخ شهادتش را به خانواده اش اعلام نمود
پیکر مطهر و خونین سردارشهید داوود‌ حق‌وردیان : ۱۹/ ۲/ ۱۳۶۱_خرمشهر، در عملیات بیت المقدس گلزار شهدای رشت
📌 شهید، شهادت و خون شهدا در کلام‌ شهید حق‌وردیان 🔹 را مدالی طلایی بر روی سینه حسینیان میبنم. ◇ را قهرمانی بر روی سکوی رقابت متقیان میبینم. ◇ را برخیزاننده خفتگان و به راه اندازنده بیداران و تحرک بخشنده مردم می بینم.