شهید جعفر جنگروی تعریف میکرد بعد از تمام شدن هیئت نشسته بودیم دور هم داشتیم با بچه ها حرف میزدیم
ابراهیم تو اتاق دیگه ای نشسته بود و تو حال خودش بود وقتی بچه ها رفتن ما همیشه برایم هنوز متوجه حضور من نشده بود با تعجب دیدم هر چند لحظه سوزنی را به صورتش و به پشت پلک چشم میزنه یه دفعه گفتم چیکار می کنی داش ابرام!!
تازه متوجه حضور من شده بود از جا پریده و به خودش اومد بعد مکثی کرد و گفت: هیچی هیچی ، چیزی نیست.
گفتم: به جون ابراهیم نمیشه باید بگی برای چی سوزن میزدی به چشمت! مکثی کرد و خیلی آروم مثل آدمایی که بغض کردن گفت سزای چشمی که به نامحرم بیافته همینه ، اون زمان نفهمیدم که ابراهیم چی گفت و این حرفش چه معنی ای داشت ولی بعدها وقتی تاریخ زندگی بزرگان رو خوندم و دیدم اونها برای جلوگیری از آلوده شدن به گناه خودشان را تنبیه می کردند متوجه ماجرا شدم ، از صفات برجسته شهید هادی ، دوری از نامحرم بود ، اگر میخواست با نامحرم ، حتی بستگانش صحبت کنه به هیچ وجه سرش رو بالا نمیگرفت به قول دوستاش ابراهیم به زن نامحرم آلرژی داشت!!
#داشابرام
#حیا
#غیرت
@shabih_shohad_bashim