eitaa logo
یک‌دهـــ🌷ـــه‌هشتــ✌🏻ــادی
14 دنبال‌کننده
5 عکس
0 ویدیو
0 فایل
💠 ما می‌گوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستیم. امام خمینی ره دل‌نوشت‌هــــای یک دخترِ شَبیِـــهِـ #آوینـی 🌷 #بسیــــــــجی🇮🇷 #نویسنده 👇 @shabihe_aviny
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها وظیفه‌اش‌ از گندم‌ها در برابر کلاغ‌ها بود او از این همه درد خسته شده بود از این همه کلافه شده بود، تمام بدنش پر از زخم بود زخم‌هایی که روی بدنش نقاشی کرده‌ بودند، دیگر نمی‌توانست یک جا بایستد و دستانش هم همیشه باز باشد. او دلش آزادیِ گنجشک‌ها و قناری‌ها را می‌خواست. دلش کمی آدم بودن می‌خواست. دلش دیدن دنیا و آدم‌ها و تجربه کردن چیزهای جدید را می‌خواست. بلاخره زمان آزادشدنش رسیده بود امّا اگر او می‌رفت چه بر سر گندم‌های زیبایش می‌آمد؟ چه کسی از آن‌ها محافظت می‌کرد امّا او از تصمیمش اطمینان کامل داشت پاهایش را از زمین کند و کلاه‌اش را درست کرد و دستانش را در جیب‌ لباس پاره‌ و پوره‌ و کاموایی‌اش کرد و به راه اُفتاد به شهر رسید، مثل یک پرنده‌ی از قفس آزاد شده خوشحال بود او بلاخره طعم را چشید از کنار هر فردی که می‌گذشت لبخند زیبا و ملیحی می‌زد و کلاه‌اش را به نشان احترام روی سینه‌اش می‌گذاشت و سلام می‌کرد. امّا در یک آن متوجه چیزی شد آدم‌ها به او بد نگاه می‌کردند یک پسر جوان به او گفت: "تو که نه جان‌ داری، نه قلب‌" او دستان‌اش‌ را روی سینه‌اش گذاشت و گفت: «ببین صدای تالاپ تالاپ کردن‌هایش را می‌شنوم مگر فقط انسان‌ها قلب دارند!» پسر جوان به صورت او اشاره کرد و گفت: "اما صورت‌ تو هیچ احساسی ندارد" او رو به ویترین مغازه‌ای کرد و چهره‌ی خودش را با چهره‌ی پسر جوان مقایسه کرد و دید هیچ شباهتی با او ندارد. امّا او قلب داشت، احساس داشت او رو به پسر جوان کرد و گفت: "احساسِ صورت که مهم نیست. ببین من هم قلب دارم". پسر با بی‌رحمی دستانش را درون سینه‌ی او فروبرد و گفت:" ببین دستم از تن تو رد میشه، تو هیچی نیستی یک موجود اَلاف و بیکار و بی‌جانی "او عصبانی شد خواست بگوید من محافظ گندم‌ها هستم که بغض‌اش ترکید باخود گفت:"پس اینجا چه میکنم؟! " روی نیمکت پارکی نشست و به یاد روزهای خوب‌اش با گندم‌ها وسرودشان و آواز گنجشک‌ها افتاد. از چشم‌های کوچک و دکمه‌ای‌اَش باران می‌بارید. او دلش برای گندم‌های زیبایش تنگ شده بود. او تازه فهمید آزادی واقعی پیش گندم‌های‌اَش بوده. تمام راه بازگشت را به گندم‌ها فکر کرد. امّا وقتی رسید، دیگر خیلی دیر شده بود. کلاغ‌ها رسیده بودند و گندم‌ها خوشه خوشه پر پر شده بودند. یکی از گندم‌ها که هنوز نیمه‌جان بود زیر لب این شعر را می‌خواند: «آی مترسک کجایی که کلاغا رسیدن» «آی مترسک سروصدا کن که کلاغا رسیدن» و با صدای بلند فریاد زد: خدایا دنیا را نگه‌دار، می‌خواهم پیاده شوم. ✍🏻 ریحانه حاجی‌زاده ┄┅═❁.❖.❁═┅┄ @shabihe_aviny
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
او رفت خنده‌های کودکان عراق‌ نیز رفت. شجاعت کودکان ۱۳ و ۱۴ ساله‌ی فلسطینی رفت. او رفت آزادی دختران رفت. او از ذهن دختران ایرانی رفت. او رفت رفت. باران غمگین شد. او رفت و صدای آواز قناری‌ها، یاکریم‌‌ها و گنجشک‌ها را با خود برد. او رفت پاییز دلتنگی نوشت. او رفت طاقت نیاورد و رفت. بزرگترین پشت و پناه طلائیه‌دار خراسان رفت. او رفت رودخانه‌ها و دریاها فریاد زدند سیل شد. زمین خشک شده، به سر و صورتش زد و زلزله آمد. او رفت شب‌های زمستان کوتاه شد. او رفت و از سر دختراناش چادر رفت. امّا یادمان باشد نسل او هنوز هم هست. و تمام دنیا بداند رفت امّا می‌آید. ✍🏻 ریحانه حاجی‌زاده ┄┅═❁.❖.❁═┅┄ @shabihe_aviny
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از جستارهای روزانه
دل‌گویه ای با خواهرانم... امروز مطلب جالبی خواندم نوشته بود: زن زندگی‌اش را داد تا ما آزادی داشته باشیم. دیروز کلیپ دردناکی دیدم زنی، زندگیِ انسانی را گرفت تا آزاد باشد و من به عنوان یک نوجوان سؤالی دارم، آیا این آزادی است؟! صحبت‌هایی که مفهوم کلی‌اش این بود، بکش تا کشته نشوی! دقیقا مانند قانون جنگل؟! به‌خاطر مرگ دختری، گروه‌های تجزیه طلب و عوامل خودفروخته داخلی، آن هم به بهانه اعتراض، این همه خسارت جانی و مالی و... برای کشور ایجاد کردند، خواهران من نمی‌دانستند که آن‌ها تنها بازیچه‌ای در دست دشمنان قسم خورده ایران اسلامی عزیزمان هستند، نمی‌دانستند آن دختر بهانه است و اصل نظام نشانه است! خواهرانِ من نمی‌دانستند هدف، تجزیه کشور ماست، هدف نابودی اسلام ناب با حمایت اسلام آمریکایی است، هدف فقط حجاب من و شما نیست، هدف اقتصاد، سیاست، فرهنگ و‌ امنیت کشور است. و‌ این همه، حرف آن لیدرهای فراری است که از ترس جانِ‌ خود از خاکِ‌شان فرار کردند و برای صاحبان کرواتی‌شان دم تکان دادند و شما را به کف خیابان فرستادند. آری هدف،تسلط بر ذهن من و شما است. لیدرهایی که خودشان تا به حال کوکتل مولوتوف را در دست نگرفتند حتی بلد نیستند آن را درست تلفظ کنند! به شما روش استفاده و ساخت آن را آموزش می‌دهند تا جان شما به خطر بیفتد و نقشه سوریه سازی ایران را به پیش ببرند. خواهرم شما می‌گویی نمی‌خواهی اسیر باشی، بله درست است هیچ انسان آزاده‌ای دلش اسارت نمی‌خواهد، امّا خواهرم اسارت واقعی بدون حجاب و عفاف بودن است نه با حجاب بودن. تمام انسان‌ها از زمان به دنیا آمدنشان در معرض اسارت‌ هستند. اسارت هوا و هوس، اسارت شیطان، اسارت لذت‌های زودگذر دنیا و ... در این میان تنها کسانی آزاد هستند که از بین لذت‌های دنیوی لذت‌های ٱخروی را انتخاب کنند. آن‌ها همان پرهیزکاران هستند. همان ، ، آرمان ها، همت‌ها و باکری‌ها... شهید حتی در وصیت‌نامه‌‌ی خود نیز درباره‌ این دنیا چیزی ننوشت و آخرین جمله‌ی او این بود: «خداوندا مرا پاکیزه بپذیر» آن‌ها همان شهیده هستند که نام میترا در شأن‌شان نبود و نامی می‌خواستند در خور آن دنیا، مانند: که برگزید و برگزیده شد. خواهرم چشمانت را باز کن و ببین چه کسانی برای تو واقعا دلسوزند و چه کسانی برای رسیدن به آمال خودشان تو را می‌سوزانند. کسانی که برای تو کلیپ آموزش استفاده از کوکتل مولوتوف و چاقو و قمه ارسال می‌کنند و تو را به بازی می‌گیرند، وقتی که برای‌شان تکراری شدی مانند زباله تو را دور خواهند انداخت. ولی آنهایی که برای آزادی و آزادگی من و تو با حرف و عملشان ثابت کردند مرد میدان هستند و برای آرامش و آسایش ما سینه سپر کردند.آنها که سیاهی چادرت را برتر از خون سرخ‌شان می دانند ، آن‌هایی که تمام وصیت‌شان حفظ شان و منزلت من و شما بود، آن‌هایی که حاضر بودند برای آزادی من و شما تمام بدن‌هایشان را با میخ به دیوار بکوبند، مثل شهید و کسانی که برای آزادی من و شما حاضر بودند سر نازنینِ‌شان را زیر چاقوهای کُندِ داعش ببرند تا مبادا کوچک ترین اهانتی به ما بشود مانند شهید . آری عزیزم چشمانت را باز کن و این حجم از تفاوت ها را ببین. مواظب باش، مواظب باش خواهرم! 🇮🇷 ✍🏻 از دختران دهه هشتادی حاج قاسم @shabihe_aviny 🆔@Dailynotes20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از منتخَبِ اَخبار ویژه
دل‌گویه ای با خواهرانم... امروز مطلب جالبی خواندم نوشته بود: زن زندگی‌اش را داد تا ما آزادی داشته باشیم. دیروز کلیپ دردناکی دیدم زنی، زندگیِ انسانی را گرفت تا آزاد باشد و من به عنوان یک نوجوان سؤالی دارم، آیا این آزادی است؟! صحبت‌هایی که مفهوم کلی‌اش این بود، بکش تا کشته نشوی! دقیقا مانند قانون جنگل؟! به‌خاطر مرگ دختری، گروه‌های تجزیه طلب و عوامل خودفروخته داخلی، آن هم به بهانه اعتراض، این همه خسارت جانی و مالی و... برای کشور ایجاد کردند، خواهران من نمی‌دانستند که آن‌ها تنها بازیچه‌ای در دست دشمنان قسم خورده ایران اسلامی عزیزمان هستند، نمی‌دانستند آن دختر بهانه است و اصل نظام نشانه است! خواهرانِ من نمی‌دانستند هدف، تجزیه کشور ماست، هدف نابودی اسلام ناب با حمایت اسلام آمریکایی است، هدف فقط حجاب من و شما نیست، هدف اقتصاد، سیاست، فرهنگ و‌ امنیت کشور است. و‌ این همه، حرف آن لیدرهای فراری است که از ترس جانِ‌ خود از خاکِ‌شان فرار کردند و برای صاحبان کرواتی‌شان دم تکان دادند و شما را به کف خیابان فرستادند. آری هدف،تسلط بر ذهن من و شما است. لیدرهایی که خودشان تا به حال کوکتل مولوتوف را در دست نگرفتند حتی بلد نیستند آن را درست تلفظ کنند! به شما روش استفاده و ساخت آن را آموزش می‌دهند تا جان شما به خطر بیفتد و نقشه سوریه سازی ایران را به پیش ببرند. خواهرم شما می‌گویی نمی‌خواهی اسیر باشی، بله درست است هیچ انسان آزاده‌ای دلش اسارت نمی‌خواهد، امّا خواهرم اسارت واقعی بدون حجاب و عفاف بودن است نه با حجاب بودن. تمام انسان‌ها از زمان به دنیا آمدنشان در معرض اسارت‌ هستند. اسارت هوا و هوس، اسارت شیطان، اسارت لذت‌های زودگذر دنیا و ... در این میان تنها کسانی آزاد هستند که از بین لذت‌های دنیوی لذت‌های ٱخروی را انتخاب کنند. آن‌ها همان پرهیزکاران هستند. همان ، ، آرمان ها، همت‌ها و باکری‌ها... شهید حتی در وصیت‌نامه‌‌ی خود نیز درباره‌ این دنیا چیزی ننوشت و آخرین جمله‌ی او این بود: «خداوندا مرا پاکیزه بپذیر» آن‌ها همان شهیده هستند که نام میترا در شأن‌شان نبود و نامی می‌خواستند در خور آن دنیا، مانند: که برگزید و برگزیده شد. خواهرم چشمانت را باز کن و ببین چه کسانی برای تو واقعا دلسوزند و چه کسانی برای رسیدن به آمال خودشان تو را می‌سوزانند. کسانی که برای تو کلیپ آموزش استفاده از کوکتل مولوتوف و چاقو و قمه ارسال می‌کنند و تو را به بازی می‌گیرند، وقتی که برای‌شان تکراری شدی مانند زباله تو را دور خواهند انداخت. ولی آنهایی که برای آزادی و آزادگی من و تو با حرف و عملشان ثابت کردند مرد میدان هستند و برای آرامش و آسایش ما سینه سپر کردند.آنها که سیاهی چادرت را برتر از خون سرخ‌شان می دانند ، آن‌هایی که تمام وصیت‌شان حفظ شان و منزلت من و شما بود، آن‌هایی که حاضر بودند برای آزادی من و شما تمام بدن‌هایشان را با میخ به دیوار بکوبند، مثل شهید و کسانی که برای آزادی من و شما حاضر بودند سر نازنینِ‌شان را زیر چاقوهای کُندِ داعش ببرند تا مبادا کوچک ترین اهانتی به ما بشود مانند شهید . آری عزیزم چشمانت را باز کن و این حجم از تفاوت ها را ببین. مواظب باش، مواظب باش خواهرم! 🇮🇷 ✍🏻 از دختران دهه هشتادی حاج قاسم 🖲اخبار را در "مُنتخَبِ اَخبار" ببینید👇 eitaa.com/joinchat/1231028412C5231d1781b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دل‌گویه ای با خواهرانم... امروز مطلب جالبی خواندم نوشته بود: زن زندگی‌اش را داد تا ما آزادی داشته باشیم. دیروز کلیپ دردناکی دیدم زنی، زندگیِ انسانی را گرفت تا آزاد باشد و من به عنوان یک نوجوان سؤالی دارم، آیا این آزادی است؟! صحبت‌هایی که مفهوم کلی‌اش این بود، بکش تا کشته نشوی! دقیقا مانند قانون جنگل؟! به‌خاطر مرگ دختری، گروه‌های تجزیه طلب و عوامل خودفروخته داخلی، آن هم به بهانه اعتراض، این همه خسارت جانی و مالی و... برای کشور ایجاد کردند، خواهران من نمی‌دانستند که آن‌ها تنها بازیچه‌ای در دست دشمنان قسم خورده ایران اسلامی عزیزمان هستند، نمی‌دانستند آن دختر بهانه است و اصل نظام نشانه است! خواهرانِ من نمی‌دانستند هدف، تجزیه کشور ماست، هدف نابودی اسلام ناب با حمایت اسلام آمریکایی است، هدف فقط حجاب من و شما نیست، هدف اقتصاد، سیاست، فرهنگ و‌ امنیت کشور است. و‌ این همه، حرف آن لیدرهای فراری است که از ترس جانِ‌ خود از خاکِ‌شان فرار کردند و برای صاحبان کرواتی‌شان دم تکان دادند و شما را به کف خیابان فرستادند. آری هدف،تسلط بر ذهن من و شما است. لیدرهایی که خودشان تا به حال کوکتل مولوتوف را در دست نگرفتند حتی بلد نیستند آن را درست تلفظ کنند! به شما روش استفاده و ساخت آن را آموزش می‌دهند تا جان شما به خطر بیفتد و نقشه سوریه سازی ایران را به پیش ببرند. خواهرم شما می‌گویی نمی‌خواهی اسیر باشی، بله درست است هیچ انسان آزاده‌ای دلش اسارت نمی‌خواهد، امّا خواهرم اسارت واقعی بدون حجاب و عفاف بودن است نه با حجاب بودن. تمام انسان‌ها از زمان به دنیا آمدنشان در معرض اسارت‌ هستند. اسارت هوا و هوس، اسارت شیطان، اسارت لذت‌های زودگذر دنیا و ... در این میان تنها کسانی آزاد هستند که از بین لذت‌های دنیوی لذت‌های ٱخروی را انتخاب کنند. آن‌ها همان پرهیزکاران هستند. همان ، ، آرمان ها، همت‌ها و باکری‌ها... شهید حتی در وصیت‌نامه‌‌ی خود نیز درباره‌ این دنیا چیزی ننوشت و آخرین جمله‌ی او این بود: «خداوندا مرا پاکیزه بپذیر» آن‌ها همان شهیده هستند که نام میترا در شأن‌شان نبود و نامی می‌خواستند در خور آن دنیا، مانند: که برگزید و برگزیده شد. خواهرم چشمانت را باز کن و ببین چه کسانی برای تو واقعا دلسوزند و چه کسانی برای رسیدن به آمال خودشان تو را می‌سوزانند. کسانی که برای تو کلیپ آموزش استفاده از کوکتل مولوتوف و چاقو و قمه ارسال می‌کنند و تو را به بازی می‌گیرند، وقتی که برای‌شان تکراری شدی مانند زباله تو را دور خواهند انداخت. ولی آنهایی که برای آزادی و آزادگی من و تو با حرف و عملشان ثابت کردند مرد میدان هستند و برای آرامش و آسایش ما سینه سپر کردند.آنها که سیاهی چادرت را برتر از خون سرخ‌شان می دانند ، آن‌هایی که تمام وصیت‌شان حفظ شان و منزلت من و شما بود، آن‌هایی که حاضر بودند برای آزادی من و شما تمام بدن‌هایشان را با میخ به دیوار بکوبند، مثل شهید و کسانی که برای آزادی من و شما حاضر بودند سر نازنینِ‌شان را زیر چاقوهای کُندِ داعش ببرند تا مبادا کوچک ترین اهانتی به ما بشود مانند شهید . آری عزیزم چشمانت را باز کن و این حجم از تفاوت ها را ببین. مواظب باش، مواظب باش خواهرم! 🇮🇷 ✍🏻 از دختران دهه هشتادی حاج قاسم @shabihe_aviny 🆔@Dailynotes20
. 💠 مسـجد جامـع شهـرِخـُـرّم مدت‌هاست که فراموش شده‌ای؛ مدت‌هاست که از ذهن‌ها رفته‌ای؛ مدت‌هاست که جای خالی قهرمانانت را قهرمان‌های هالیوودی پر کرده‌اند؛ مدت‌هاست که فکه‌ات، فکه‌ای که شاید آخرین بار روی رمل‌هایش فتح‌های خیالش را در افق‌های حاج احمد می‌نگریست، فراموش شده است. مدت‌هاست که دستِ جدای خرازی در واژه‌های گناه‌آلودِ دخترانت گم شده است؛ مدت‌هاست که غیرت بهنام‌های ۱۳ ساله‌ات را بهنام‌های امروزی از یاد برده‌اند؛ مدت‌هاست‌ که علمدار میدان‌ها رفته است؛ مدت‌هاست که لَندی و کشاورز طاقت فراموش شدنت را نیاوردند؛ مدت‌هاست که الگوی دختران زهرایی‌ات به جای سَهام و زینب، مهسا و نیکا شده‌اند؛ مدت‌هاست که شهرِ حجاب و غیرت سقوط کرده است و جها‌ن‌آرایی نیست که برای آزادی‌اش جان بدهد؛ مدت‌هاست پرچمی که به سختی رزمندگان و مدافعانت روی گنبد و گلدسته‌هایت نصب کردند به دست غرب‌زده‌ها، دارد می‌سوزد؛ مدت‌هاست که طلایه‌دار خراسان امید را، دفاع از حریم‌ امن ایران را، به جوانانش سفارش می‌کند و مدت‌هاست که جوانانش ناامیدی را سرلوحه‌ی زندگی‌شان قرار می‌دهند؛ و مدت‌هاست که در انتظار شنیدن صدای "اینجا است و آبادان می‌ماند" از رادیو آبادان یازده ۶۰ مانده‌ایم. و مدت‌هاست که صدای طنین‌انداز آهنگران و کویتی‌پور از مناره‌های خونین‌شهرَت پخش نمی‌شود؛ و مدت‌هاست که جای ترکش‌ها، گلوله‌ها و خمپاره‌ها بر روی گنبد و گلدسته‌هایت درد می‌کند؛ مدت‌هاست که از تنهایی جانبازانت درد می‌کشی؛ و مدت‌هاست که خدا آزاد کرده خرمشهرَت را و ما مدت‌هاست که فراموش کرده‌ایم در روزنامه‌های امروزی‌مان بنویسیم "خرمشهر را خدا آزاد کرد"؛ مدت‌هاست که کم پیدا می‌شود مسجدی که جامعه‌ساز باشد؛ و مدت‌هاست که از یاد رفته‌ای اما بدان هنوز کسانی هستند که از یاد نبردند شما و مدافعان‌تان را، از طرف تمام کسانی که هنوز می‌نویسند داستان بزرگ مردانت را؛ و هنوز فراموش نکردند جای ترکش‌ها را روی گنبد و گلدسته‌هایت. ✍️ ریحانه حاجی‌زاده 💠 یک •┈┈┈••✾••┈┈┈• •┈┈┈••✾••┈┈┈• @shabihe_aviny