#حکایت_شفاهی
💠 راز آن شب
🔰 جعفر، خيلي امام زمانی بود و چهارشنبهها جمكرانش ترك نميشد. يك شب با همديگر رفتيم گلزار شهداي قم. جعفر توي يكی از قبرها خوابيد و به من گفت: سنگ لحد را بگذار و برو. يك ماه و نيم از اين قضيه گذشت. ظهر نيمهشعبان توي طلاییه خمپاره خورد به سنگر و جعفر شهيد شد. قبرهاي زيادي توي گلزار شهداي قم حفر شده بود، اما شهید جعفر احمدی میانجی را دقيقاً توي قبري گذاشتند كه آن شب داخلش خوابيد. آن روز، تازه حكمت كار آن شب او را فهميدم.
✍️ راوي: سردار حاج حسین يكتا
🌐 @shabnamshabna
🍃
🌸✨
🍃✨✨
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
#حکایت_شفاهی
💠 شکلات نجاتبخش!
🔰 من یک کیف کوچک دارم که داخل آن شکلات ختم صلوات است. چند هزار صلوات روی تعدادی شکلات میفرستیم و در این کیف میریزیم تا در مواقع مختلف از آن استفاده کنیم. روزی به حرم حضرت معصومه(س) آمدم و با یکی از دوستان روبهرو شدم. به من گفت: فلانی! آن آقای کتوشلواری را میبینی؟ گفتم: بله! گفت: این دکتر مهدی رئیس دانشگاه پزشکی شهر قادسیه عراق است. برو و به زبان عربی به او خوشآمد بگو! سلام و علیک کرده و دو شکلات از کیفم درآوردم و گفتم: این هدیه به شما! 14 هزار صلوات برای 14 معصوم و یک هزار صلوات هم برای حضرت معصومه همراه با حدیث کساء بر آن خواندهایم.
دکتر این دو تا شکلات را از دستم گرفت و اشکش جاری شد. گفت: تو میدانی که با این دو شکلات میخواهی جان مرا نجات بدهی؟ گفتم: سبحانالله! با دو تا شکلات؟ چهطور؟! گفت: من پزشکم و قندم پایین است. همیشه با خودم شکلات یا چیز شیرینی دارم تا در مواقع لزوم از آنها استفاده کنم. الان داشتم دو رکعت نماز برای دختر موسیبنجعفر میخواندم که قندم پایین افتاد و نتوانستم از جایم بلند شوم. گشتم دیدم هیچ چیز شیرینی به همراه ندارم. رو به ضریح مطهر فاطمه معصومه کردم و گفتم: دختر موسیبنجعفر! من مهمان شما هستم و دیگر نمیتوانم با پای خودم بیرون بروم! یک قطعه سوهان، شیرینی یا شکلاتی برای من برسانید...که شما با این شکلاتها آمدید که میگویید بر آ ن صلوات و حدیث کساء نیز خواندهاید و خودش شفاست.
✍ راوی: عبدالحسین پهلوانزاده معروف به ابوفاطمه
@shabnamshabna
🍃
🌸✨
🍃✨✨
🌼🍃🌸🍃🌼🍃