eitaa logo
@shabnam
389 دنبال‌کننده
38.3هزار عکس
26.8هزار ویدیو
356 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آیت الله 👇 📌من باید از کسی کنم که تا به درد اسلام بخورد و در سینه سپر کند 👈و بهتر از چنین را ندارد ‌‌🌺🇮🇷 @shabnamshabna
@shabnam
#شهید_محراب آیت الله #اشرفی_اصفهانی 👇 📌من باید از کسی #حمایت کنم که تا #لحظه‌ی_آخر به درد اسلام بخو
📌شما آقای خامنه‌ای هستید؟ هنگامی که رهبر انقلاب، نماینده‌ی امام خمینی رضوان‌الله‌علیه در جبهه‌های جنگ بودند، دو بار به منزل ما آمدند. در یکی از این دیدارها آقا چون با و مخصوص بودند، پدرمان ابتدا ایشان را نشناختند. اما پس از چند لحظه مرحوم ابوی ‌پرسیده بودند شما هستید؟ آقا هم پاسخ می‌دهند بله و برای دیدن شما آمده‌ام. 🌼 بعد که ایشان داخل منزل آمده بودند، والده‌ی ما برایشان چای آوردند. والده تعریف می‌کردند که مرحوم پدر به دلیل ، با یک چای و یک بسته گز جلوی گذاشتند... 👌 یک دارم که آن را به شما می‌دهم مرحوم پدر ما در سال 1360 وقتی متوجه شدند که قرار است کاندیدای شوند، به ایشان زنگ زدند و فرمودند که من شنیدم شما قصد دارید برای ریاست‌جمهوری شوید و خواستم تصریح کنم که شما دارید در انتخابات ریاست‌جمهوری شرکت کنید و ما هم با تمام وجود می‌کنیم. 🌼 ایشان به مردم هم سفارش می‌کردند که شما به  رضوان‌الله‌علیه و او رأی بدهید. می‌گفتند رأی به ایشان رأی به و است. این عین جملات ایشان است که به صورت کتاب هم چاپ شده است... 🌼در روز انتخابات وقتی بعد از صندوق‌های رأی را آماده کردند، ایشان گفتند می‌خواهم به کسی رأی بدهم که پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و  (علیهم‌السلا) است و من با تمام وجود از او حمایت خواهم کرد. ایشان ‌گفت من شخصاً یک دارم و رأی خودم را به حجت‌الاسلام‌والمسلمین خواهم داد و بعد همه‌ی مردم فرستادند. پیش از اعلام نتایج همان انتخابات هم آقای فرمودند که قطعاً آقای خامنه‌ای خواهد شد و در این موضوع . شب که اعلام کرد ایشان بیشترین رأی را آورده‌اند، رو به ما فرمودند: را آماده کنید؛ من می‌خواهم به تهران بروم و از نزدیک بگویم. 🌼ما این 80 ساله را با ماشین به تهران بردیم. به دفتر که رسیدیم، چون به ایشان گفته بودند که آقای اشرفی از کرمانشاه آمده‌اند و می‌خواهند حضوری به شما تبریک بگویند، از دفترشان بیرون آمده بودند و . من و اخوی هم همراه پدر بودیم. خلاصه آقا آمدند و دست حاج‌آقا را گرفتند و از پای پله‌ها ایشان را به داخل دفتر بردند. 🌼 ایشان به مرحوم پدر ما فرمودند: حاج‌آقا من راضی نبودم از کرمانشاه به این‌جا بیایید. شهید محراب در جواب آقا فرمودند: من می‌خواستم بیایم و با شما دست بدهم که اگر من رأی به شما داده‌ام، کأنّه به  (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم ) رأی داده‌ام.  🌼پدر ‌می‌گفتند: 🔺کسی که بعد از به درد اسلام می‌خورد، این است. 🔺کسی که ، همین سید بزرگوار است. من باید از کسی کنم که تا به درد اسلام بخورد و در سینه سپر کند 👈و بهتر از چنین را ندارد. این بیان [ اشرفی اصفهانی] است. 📌لطفاً جهت کمک به رشد کانال را با منتقل نمایید. 🇮🇷🕊 @shabnamshabna
🗓 به مناسبت ۲۳ مهر، سالگرد شهید محراب، آیت الله اشرفی اصفهانی 💢 به یاد شهید محراب/ آیت الله اشرفی اصفهانی 📖 داستانک: 💬 حجت الاسلام قرائتی تعریف می کنند: 🔹 آیت الله شهید اشرفى شهید شده بود. من آمدم کرمانشاه، رفتم خانه‏ ایشان و به آقازاده‏ اش گفتم: خوب یک خاطره از ایشان بگویید. 🔹 می گفت: پدر من از آشپزخانه می خواست به اتاق برود. خوب پیرمرد بود حدود ۸۰، ۹۰ سال، عصا دستش بود. یک مرتبه دید که گربه دارد می دود گوشت دهانش است! تا دید گوشت دهانش است، با عصا روى گربه زد. 🔹 بعد از این کار پدرم به اتاق رفت و گفت: چرا زدى؟ گربه غریزه‏ اش این است که هرجا گوشت دید ببرد. چون هم گرسنه اش است هم بچه دارد. تو هنر دارى باید گوشت خودت را حفظ کنى. تو وظیفه ‏ات این است که گوشت را حفظ کنى. گربه هم غریزه‏ اش این است که گوشت را دید ببرد. تو به وظیفه‏ ات عمل نکردى ولى او به غریزه‏ اش عمل کرده است. مقصر تو هستى! 🔹 گفت: حسین! من هم آمدم گفتم: بله آقا! ✅ گفت: برو گربه را بیاور عذرخواهى کنم. گفتم: بابا ول کن. 🔹 سفت گرفت، گفتم: بابا ول کن. آخر گربه که‏ عذرخواهى نمی خواهد. گفت: من به ایشان بیخود چوب زدم. من وظیفه دارم، حیوان غریزه؛ وظیفه‏ ى من حفظ گوشت است. غریزه‏ ى او هم اینکه گوشت را ببرد. من به وظیفه عمل نکردم و مقصر من هستم. نه گربه! 🔹 گفتم: خوب حالا عوضش گوشت را برد. این گوشت براى اینکه … . گفت: نه! این چوبى که من زدم به او، این گناه کردم. هرچه گفتم دیدم ایشان سفت گرفته که آقا تو را به خدا برو او را بیاور. این گربه در سرداب رفته. برو او را بیاور. گفتم: آقا گربه را مگر می شود گرفت؟ مرغ که نیست. گربه چنگ می اندازد صورتمان را زخمى می کند. 🔹 گفت: ببین یک کلاه روى سرت بکش، چشم‏هایت پیدا باشد. دستت را بکن در این کیسه‏ هاى که در حمام کیسه می کشند. صورتت را هم بپوشان، این را بگیر و بیاور. 🔹 گفتم: آقا ولم کن! دیدم پیرمرد التماس می کند. دلم براى پدرم سوخت. صورتم را پوشاندم و خلاصه دستکش دست کردم و رفتم در زیر زمین، یواش این گربه را گرفتم. حالا از او هم می ترسم. آن را به آیت الله اشرفى دادم. ❇️ آیت الله اشرفى بغلش گرفت و مرتب گفت: «خدایا! مرا ببخش! ظلم کردم. این حیوان که گناه نکرده بود. این باید گوشت را ببرد. من باید حفظ کنم. خدایا من را ببخش». براى ما صحنه‏ عجیبی پیش آمده بود و ما بهت زده شدیم. بعد از آن هر وقت آیت الله اشرفى می خواست غذا بخورد یک مقدار غذا در یک ظرف می کرد، پیرمرد ۸۰، ۹۰ ساله زیرزمین می برد و به گربه مى داد و برمی گشت غذا می خورد. مى‏گفت: باید این چوب را جبران کنم. آیت الله اشرفى که شهید شد، مى گفت: این گربه تا صبح زوزه می کشید. هرچه غذا به این گربه دادیم نخورد. پیکر پدر را اصفهان بردیم. گربه‏ اى هم که چند سال در خانه‏ ى ما بود، رفت که رفت. حیوان ها شعور دارند. در دنیا خبرهایى است. حالا چند تا آدم روى کره‏ ى زمین است که … 📚 منبع: [برنامه درسهایى از قرآن ۱۴/ ۰۶/ ۸۷] __ 🔹 امام در پیامى که براى شهید آیت الله شهید اشرفى دادند فرمودند: ننگ ابدی بر آنان که یک چنین شخص صالحی را که آزارش به موری نرسیده بود از ملت ما گرفتند و خود را درپیشگاه خداوند متعال و در نزد ملت فداکار، منفورتر و جنایتکارتر از قبل معرفی کردند. 🔻 در مظلومیت این نظام و انقلاب همین بس، که این همه سال پس از انقلاب، یک عده همکار و همدست آن جانیان شده و جمهوری اسلامی را متهم می کنند که چرا آنها را اعدام کردند! @shabnamshabna