🛍🎁 پیامبراکرم(ص)فرمودند
❤️
🛍🎁 هدیه ، گوش و چشم و
❤️
🛍🎁 دل را از کار می اندازد.
❤️
🛍🎁الان هرجا هستی هدیهایبگیر
❤️
🛍🎁رفتی خونه تقدیم همسرت کن
❤️
🛍🎁معجزشو خودت خواهی دید
🌛🌒👇
@shabsobh
#دانستنی
آیا می دانید که اردک نیز مانند انسان، بر اساس محل زندگی خود لهجه های متفاوتی دارد
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande
#سلامت_کودک
🔴 لکنت زبان ناگهانی!
🔘🔘 اگر فرزندتان به طور ناگهانی دچار لکنت زبان شد، مدت دو هفته در خانه نگهش دارید، فقط با کسانی در تماس باشد یا جایی برود که دیگران در جریان باشند و اصلا نشان ندهند متوجه لکنت زبانش میشنود.اصلا نشان ندهید منتظرید، اصلا کمکش نکنید، اصلا نشان ندهید مضطرب و ناراحتید.
🔘🔘 وقتی فشار و توجه به لکنت از روی کودک برداشته شود معمولا لکنت خودبخود برطرف میشود.جو خانه و روحیه والدین تاثیر مستقیم بر لکنت کودک دارد.اگر برطرف نشد با متخصص مشورت کنید.
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ایرانگردی
#تونل_برفی_ازنا _ #لرستان
آیا تاکنون به لذت برفبازی در فصل بهار و تابستان فکر کردهاید؟
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست رو بفرست برای عزیزات تا حال دلشون خوب شه❤️
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande
#داستانک
یک روز سرد صبح سرد در سرمای
شدید مونیخ المان من کودکی 8 ساله بودم لباس هایم هم انقدر گرم نبود که بتوانم تحمل کنم خانه مان هم که یک اتاق کوچک بود منو خواهرو برادر و مادرم زندگی میکردیم
من برادر بزرگتر بودم مادرم از سرطان سینه رنج میبرد تا اینکه انروز صبح نفس کشیدنش کم شد اشک در چشمانش جمع شد نمیدانست با ما چه کند سه کودک زیر 9 سال که نه پدر دارند نه فامیل مادرشان هم هم اکنون رو به مرگ است دم گوشم به من چیزی گفت او گفت که تو باید از برادرو خواهرت مراقبت کنی من که هشت سال بیشتر نداشتم قطره اشکم ریخت روی صورت مادرم سریع بلند شدم تا پزشکی بیاورم نزدیک ترین درمانگاه به خانه من درمانگاهی بود که پزشکانش یهودی بودند رفتم التماسشان کردم
میخندیدن و میگفتند به پدرت بگو بیاید تا یک پزشک با خود ببرد انقدر التماس کردم انقدر گریه کردم که تمام صورتم قرمز بود اما هیچکس دلش برای من نسوخت چند دارو که نمیدانستم چیست از ان جا دزدیدم و دویدم ان هاهم دنبال من دویدند وقتی رسیدم به خانه برادرم و خواهرم گریه میکردند دستانم لرزید و برادر کوچک گفت مادر نفس نمیکشد آدلف!
شل شدم دارو ها افتاد ارام ارام به سمتش رفتم وقتی صورت نازنینش را لمس کردم انفدر سرد شده بود که دیگر کار از کار گذشته بود
یهودیان وارد خانه شدند و مرا به زندان کودکان بردند انقدر مرا زدند که دیگر خون بالا میاوردم وقتی بعد چند روز ازاد شدم دیدم خواهرو برادر کوچکم نزد همسایه ما هست همسایه مادرم را خاک کرده بود دیگر هیچ چیز برای از دست دادن نداشتم کارم شبو روز درس خواند و گدایی کردن بود چه زمستان چه بهار چه ...
وقتی رهبر المان شدم اولین جایی را که با خاک یکسان کردم همان درمانگاه مونیخ بود سنشان بالا رفته بود و مرا نمیشناختند اما هم اکنون من رهبر کشور المان بودم التماسم میکردند دستور دادم زمین را بکنند و هر 6 نفر را درون چاله با دست و پای بسته بیاندازند و چاله را پر کنند
تمنا میکردند و میگفتند ما زنو بچه داریم ان قدر بالای چاله پر شده ماندم تا درون خاک نفسشان بریده شود...
○آدلف هیتلر
○خاطرات کودکی نبرد
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande
گوهر گرانبها - @mer30tv.mp3
3.91M
#قصه_کودکانه
یک قصه جذاب و آموزنده
برای کودکان دلبند شما
👧👶
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 فَاذْكُرُوا آلَاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
▪️ ذکر یاحسین کهنهپرستی نیست شکرانۀ قیمتیترین نعمت خداست.
اعراف آیه ۶۹
🌛🌒👇
@shabsobh
🌛🌒👇
@shabsobh