eitaa logo
@شادی / کودک
58 دنبال‌کننده
112 عکس
45 ویدیو
8 فایل
کانالی شاد مهیج و مفید برای کودکان ادمین کانال: @yasefatemeh11
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدا 🔘مرحوم آیت الله شیخ فضل الله نوری را در زمان مشروطه به دار آویختند. این مجتهد عادل انقلابی علیه مشروطه آن زمان قد علم کرد. با اینکه اول مشروطه خواه بود و مشروطه را سر کار آورد، دید آنچه میخواست نشد و مخالفت کرد. بالاخره دولت به وسیله عده ای مردم نفهم و عده ای وابسته، شیخ فضل الله را گرفتند و زندان کردند. شیخ یک پسر داشت. این پسر تلاش می کرد برای اینکه پدرش را اعدام کنند، می گفت: باید پدر مرا اعدام کنید. یکی از بزرگان گفته بود که من برای ملاقات مرحوم نوری به زندان رفتم. به مرحوم شیخ گفتم: این پسر تو، قانون وراثتش باید خیلی عالی باشد. پسر شما باید خیلی مقام و‌ رتبه عالی داشته باشد. چطور این قدر پست شده که دارد علیه شما سعایت می کند؟ حتی راضی است که شما اعدام شوید. 🔘 مرحوم شیخ فضل الله فرمودند: بله، خودم هم می دانستم. همین ترس را داشتم و آنچه می ترسیدم به سرم آمد. بعد فرموده بود که این بچه در نجف متولد شد. مادرش مریض بود و مادر شیر نداشت. مجبور شدیم یک دایه برای او گرفتیم. او ناشناس بود. کوتاهی کردیم و یک ناشناس این بچه را شیر می داد. مدتی این بچه را شیر داد تا یک وقت متوجه شدیم که این زن آلوده است. علاوه بر این ناصبی است، یعنی دشمن امیرالمومنین و اهل بیت. مرحوم شیخ فضل الله گفته بود همان جا زنگ خطر برای من زده شد. میترسیدم و الان به سرم آمد. اتفاقا این پسر کارش به اینجا رسید که پدرش را اعدام کردند. مردم نفهم پای دار این مجتهد عادل انقلابی کف زدند و از جمله افرادی که پای دار کف میزد این پسر بود. این پسر، پسری هم تحویل جامعه داد که کیانوری، رئیس حزب توده بود. 🔘 این ماجرا به ما چه می گوید؟ می گوید روحیات پدر اثر می کند، قانون وراثت است. ولی از این مهم تر روحیات مادر است که روی شیر اثر می گذارد. مادر حسود بچه حسود تحویل جامعه می دهد و مادر باعاطفه بچه باعاطفه تحویل جامعه می دهد. 🔘 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
🔘 برعکس این ماجرا: شیخ مفید شبی خواب دید که فاطمه زهرا (س) دست حسن و حسین(ع) در دستش است، آمد و گفت: « یا شیخ، علمهما الفقه». گفت ، شیخ به این دو بچه تعلیم فقه بکن. سواد یادشان بده. شیخ مفید از خواب بیدار شد و تعجب کرد: فاطمه زهرا(س) و حسن و حسین پیش من آمدند و علمهما الفقه یعنی چه؟ 🔘در جلسه درس نشسته بود، یک وقت دید زنی عفیفه دست دو پسرش را در دست دارد. آمد و گفت: « یا شیخ علمهما الفقه» . این دو بچه سیدمرتضی و سیدرضی بودند. شیخ مفید این دو تا بچه را پرورش داد، خیلی عالی هم پرورش داد و به آنجا رسیدند که یکی شد سیدمرتضی که افتخار شیعه است و یکی شد سید رضی که آن هم افتخار شیعه است. 🔘 روزی شیخ مفید مقداری سهم امام را به این دو تا بچه داد و گفت که به مادرتان بدهید (برای اینکه بچه یتیم بودند)؛صرف شما بکند. این پول را پیش مادر آوردند. مادر پول را قبول نکرد و پول را برگرداند. گفت سلام مرا به شیخ برسانید و‌ بگویید پدر این دو بچه مغازه ای گذاشته است و اجاره مغازه را می‌گیرم و ماهیانه خرج می کنیم احتیاج آنچنانی نداریم و با قناعت روزگار می‌گذرانیم اگر بخواهیم این پول را بگیریم و این ماه بیشتر خرج کنیم ماه دیگر می ترسم از آن حال قناعت بیرون بیاییم را قبول نکرد. 🔘 این مادر و این شیرش، این مادر و این تقوایش، این مادر و این روحش کسی مثل سید رضی را تحویل جامعه داد. مثل سید مرتضی را تحویل جامعه داد. گفتند اگر صد هزار دینار بدهید دین شیعه رسمیت پیدا می‌کند. سید مرتضی همه اموالش را برای شیعه فروخت. برای رسمیت حکومت شیعه ( که بشود سر آن در همه جا بی واهمه تبلیغ کرد) شد هشتاد هزار دینار، بیست هزار دینار کم داشت که دین شیعه رسمیت پیدا کند کسی کمک نکرد، هستی خود را داد و نتوانست آیین شیعه را رسمی کند یعنی خانه اش را فروخت، اسبش را فروخت، کتابخانه را فروخت، همه زندگی اش را فروخت و روی دین شیعه گذاشت و بعد هم افتخاراتی عجیب برای شیعه آفرید. 🔘 و سید رضی همان کسی است که نهج البلاغه را جمع آوری کرده است. جمع آورنده نهج البلاغه را آن قناعت و عفت مادر به اینجا رساند که وقتی مقداری پول به امانت پیش این سید رضی بود و زنش درد زاییدن گرفت، چراغ نداشتند. یک چراغ بود ، گفت مقداری از این پول برداریم و چراغ تهیه کنیم. یک چراغ برای زنها و یکی برای مطالعه خودم. به سراغ پول رفت ولی برنداشت گفت امانت است نمی شود، خیانت در امانت کنم؟ دفعه دوم رفت سراغ پول و برنداشت. دفعه سوم رفت سراغ پول و برنداشت. 🔘 فردا صبح به جلسه درس آمد. حاکم وقت فهمیده بود که خدا به او بچه داد، یک طبق درهم و دینار به جلسه درس فرستاد به عنوان هدیه و چشم روشنی بچه، گفت من لازم ندارم آن را برگردانید. حاکم بار دیگر طبق را برگرداند و گفت به قابله بدهید. سیدرضی گفت: ما قابله ی بیگانه نداریم، همه از خود هستند و پولی قبول نمی کنند بار سوم طبق را آوردند و گفتند به طلبه ها بدهید. سید رضی گفت: آقایان هر که میخواد بردارد اما این پول شبهه‌ ناک است. پول حاکم ظالم است. نه سید رضی پول را برداشت و نه شاگردانش. 🔘 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak