بر خلاف عادت همیشگیم میخوام از این به بعد شبا زود بخوابم، زود بخوابم که شاید چند ساعتی از فکر تو راحت باشم.
روزا خودمو با اشپزی و ورزش سرگرم کنم که اون نگاه قشنگ تو جلو چشمام نباشه..
با دوستام کل خیابونارو دور میزنم که یادم بره قدم زدنامونو تو تاریکی شب؛
ولی بازم به خودم میام و میبینم با انگیزه تو ورزشو ادامه میدم.
هر غذایی که تو دوست داری درست میکنم؛همون خیابونایی که با تو مستانه قدم زدمو میرم و هرشب خوابتو مغزم مرور میکنه.
همونی که وقتی الان دارم دربارش صحبت میکنم . یه لبخند بزرگ رو لبات درخشید؛ اون ادمی که کمترین صحبتاتو تو ذهنت براش جمله بندی میکنی.
کسی که شاید خودشم ندونه ولی تنها امیدِ اوج نومیدیته،اونم دوستت داره؟
روح!
همونی که وقتی الان دارم دربارش صحبت میکنم . یه لبخند بزرگ رو لبات درخشید؛ اون ادمی که کمترین صحبتاتو
+ ببخشید که لبخندت خراب شد.
روح!
اگه یکیو دوست داشته باشم:
من قانونای نوشتاری زبانو چون باYقشنگتره تغییر دادم؛ اونوقت توقع داری طبق برنامه تو زندگیمو بسازم؟
حس میکنم خیلی خود خواهم. خود خواهم که وقتی روح روانم مثل یه کلاف سردرگمه خودمو به تو میسپرم،حتی اگه بغض بشینه به دلت.
فقط خودمو میبینم ،مواقعی که موسیقی مورد علاقمو میفرستم و دوست دارم تو هم به اندازه من درکش کنی.
ولی اسیبی که تو میرسونی مثل همون درد شیرینست که بهت گفتم:)
پرو ،بی پروا و بی ملاحظم اقای جوان؟
غیر مستقیم ترین مدلیه دیدم.
میگه که رابطه ماهم مثل همون گذشته خاک خوردمون پوسیده و احتمال پاره شدن همون یه نخ زیاده.
پس پیشگیری بهتر از درمانه..
و بیا خودمون به سیاه چاله فراموشی بسپاریمش :)
یه شب مهتاب ماه میاد تو خوابم . منو میبره کوچه های باغ زرد الو و الوچه ،هوش مشامو توی جا میذارم ؛ پا به پای ماه..
صحرا به صحرا ،دره به دره ؛اونجا که شبا پشت بیشه ها یه پری ترسون لرزون میاد بیرون.
اینقدر گوله گوله اشک ریخت که یه چشمه روون شد وموهای پر از موج طلاییشو شونه میکرد.
ماه از پری رنگ پریده پرسید:«چرا داری از اشکات دریا میسازی؟»
...