روح!
چالش نوشتن 30 روز روز اول: شخصیت خود را توصیف کنید روز دوم: چیزهایی که شما را خوشحال می کند. روز
بهترین دوست من تختم بود.
اولین جایی که وقتی اشکامم همراهم نمیشدن تختم بود.
وقتی از هر سمت خسته ،کلافه و درمونده بودم؛
این تخت و خواب بودن که در هر ساعتی از شبانه روز بودن و به دادم میرسیدن.
روح!
فقط وقتی که بافت موهات رو باز میکنی و بوش اتاقو برمیداره>>>>>>>>>>
وقتی که تو موقعیت های پر از اضطراب و استرس دلت به یکی گرمه میدونی که هر چی بشه پشتته>>>>>>>
روح!
آنقدر دوستت دارم که ساحل شن هایش،اسمان ستاره هایش و من تورا(: -یاقوت خانم
اونقد دوستت دارم که بیا بغلم'🤝'
روح!
خسته شدم از بازی کردن رول کسایی که دنیارو به کتفشون گرفتن.
خسته شدم از بس خودمو گول زدم.
شاید وودکای داخل یخچال من رو اروم تر میکرد.
یا کمی ماری.
موسیقی ملایم؟ یک سفر چند روزه؟ خوردن غذای مورد علاقم؟
یا انواع و اقسام قرص های ارام بخش ..
ولی نه.
هیچ چیزی نمیتونست به اندازه خواب من رو اروم کنه.
چند روزی،چند هفته ای خواب ..
روح!
گور بابای سختی. بیافرار کنیم. بلاخره یه جا پیدا میشه غم نباشه توش.
فرار کنیم به کجا بریم؟
با کی بریم؟
چرا بریم؟
کی تهش جز خودت میمونه برات؟
که اکثر مواقع همونم نیست،حتی سایت.