روح!
از اینجا که منم تا اونی که میخوام بشم،فاصله ای نیست.
از اینجا که منم هیییییی پشت هم ،هیییی پشت هم امتحان الهی.
بلاخره رشته مورد علاقم پیدا کردم.
رشته موزه
همش باید برم موزه هارو ببینم گزارش تهیه کنم😔😂
روح!
سلام عزیزم. حال هوایت افتابی! هر کسی بی خبر از احوالات من چگونه ای؟ فکر نکنی شب ها یادت میکنم!نه در
سلام به شما.
خوب باشی و آرام.
هرکسی خواستم بنشینم و سفره ی دل را از این دنیا و اتفاق هایش باز کنم،اما تو گفتی:《حال دوران یکسان نباشد غم مخور》سکوت کردم و با جان پذیرفتم.
آمدیم دهانی باز کنیم و از فراق ها گله کنیم ،تا اینکه تو امان ندادی و جواب دادی:
《هیچکس سوغاتی به جز دوری ندید》
در فکر ها غرق شدم که اوهم؟اوهم غصه دارد زِ این دورُ درازی؟
که تو با چشمهایت به من فهماندی:
《هر قدر یعقوب تنها شد،زلیخا بیشتر:)》
خواستم شکایتِ این دوری را از خالق کنم.اما پیش دستی کردی و جواب دادی:
《با همه گرم است با دل های تنها بیشتر》
گویی بذر آرامش را درونم پاشیدند.
آمدم دردِ دلم را از این خَلق های بی خُلق خدا شرح دهم.
خواستم از اشک های وقت و بی وقت حرفی بزنم؛ از آرزوی وصال و لبخنده های خشکیده بر لب، که شرمم شد و به خود نهیبی زدم:
《از ما به دل مگیر، همین است زندگی!》
و تو با لبخندی مرا همراهی کردی..
تا باشد از این شرم ها و غم ها که اندکی هم که شده، با او از زبان مخلوقاتش همکلام شوم و دنیا را به کام خود شیرین کنم هر کسی جان.
ایامت به لبخند او..
روح!
اگه نفس میکشم واسه یه بار دیدنته.
و عشقی، شبیه شیر پیر که جا میمونه از کشتی نوح!