خاک کوی امام رئوف
#چهارشنبههایامامرضایی
تا به صحن رضامکان دارم
در بهشتآمدم امان دارم
دلم انوار دیگری دارد
اشک از چشم خود روان دارم
میرود دل به سوی کرب وبلا
از حریمش چه ار مغان دارم
ضامنم می شود ریوفی که
از کراماتش این نشان دارم
بی پناهم بسویش امده ام
آتشی در دلم نهان دارم
دل گره بسته امبه باب جواد
نور چشمی ازاو چو جان دارم
از دل ودیده اشک می بارم
جوی باری چنین روان دارم
روضه خوان میشود دلم این جا
سر بر این سجده بی گمان دارم
سر پناهم چو می شود آقا
من زکویش در از جنان دارم
آرزوی من است و همراهش
من سایل چه اب ونان دارم
رزق منمیرسد زخوان کرم
از خراسانش آرمان دارم
جنت است صحن دل ربای رضا
شور عشقی به این مکان دارم
امن باشد حریم زائر شان
هر چه دارم من از همان دارم
کر بلا می دهد ومی دانم
اربعین اتشی نهان دارم
بارگاهش مکان امن من است
هر نفس اوست گر که جان دارم
#صدیقه_شاداب_نیک
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
-تو کجایی؟
در گستره بی مرزِ این جهان
تو کجایی؟
-من در دوردستترین جای جهان ایستادهام:
کنار تو...
#احمد_شاملو
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
حوزه هنری انقلاب اسلامی استان همدان برگزار میکند:
سومین محفل راوی ماه
(محفل ارادت هنری به ساحت ائمه علیهم السلام)
با شعرخوانی:
محمود حبیبی کسبی
احمد علوی
فریبا یوسفی
و
شاعران استان همدان:
علی اصغر حمدیه
مهدی طراوتی توانا
فرشاد سپهرپور
مجری :
رضا ابوذری
زمان:۵شنبه۴ مرداد۱۴۰۳
ساعت: ۲۰ الی۲۲
مکان: همدان. اعتمادیه،پارکپرواز، فرهنگسرای پرواز
#پروانهایدردامعنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۳۶ 🎬
ابوعمر:ببینم
چی توگوش هم پچ پچ میکنین؟!
پاشین ,پاشین بیایین بالا,ام عمرداره میره ,بایدبالا رامرتب کنید وظرفها را بشورید ....
چشمکی به لیلا زدم اهسته وگفتم:شب برای نقشه ام,بهترین وقته....😊
لیلا هم راضی بلندشد ورفتیم بالا....ام عمر داشت میرفت رو به شوهرش:کوچکی را میخوای برای کنیزی نگهداری میتونی ,اما من چشم دیدن بزرگی را ندارم تا مابرمیگردیم از شرش خلاص شو.
این عفریته ی بی چشم ورو واقعا فکرمیکرد که ملکه ی دربار شده وماهم خادمان درگاهش ومرگ وزندگی ما دردستان اوست....با تنفر نگاهم را به او دوختم وارزو کردم که اوهم طعم اسیری رابچشد.
بکیر از داخل ماشین مدام بوق میزد,بالاخره همه شان رفتند.
اووف ,اتاقها بهم ریخته بود واشپزخانه هم مملواز ظرفهای نشسته...:
ابوعمر:لیلا..قلیان من را اتیش کن وبیاور, خودتم بیا اون اتاق,سلما توهم به وضع اشپزخانه رسیدگی کن,حق نداری تحت هیچ شرایطی از اشپزخانه بیرون بیای.
لیلا رنگش مثل زردچوبه ,زرد شده بود به طرف زیرزمین رفت تا زغال برای قلیان ابوعمربیاورد.
دلم مثل سیروسرکه میجوشید,این پیرمرد پست وحیوان صفت برای لیلا چه نقشه ای در سر داشت.
مشغول جم کردن اشپزخانه بودم که لیلا قلیان را اماده کرد وبه طرف اتاقی که ابوعمر بود رفت واشاره کرد که میترسد,میخواست من هم همراهیش کنم.
دلم رابه دریا زدم وبه خواسته لیلا تن دادم,البته قبلش چاقویی تیز را زیرلباسم پنهان نمودم ,هنوز به اتاق نرسیده بودیم که ابوعمراز درگاه اتاق سرک کشید وگفت:هی کنیزک چشم سفید..سلما توکجا؟؟
برگرد,لیلا...لیلای زیبا فقط بیاید.
بادستان چروکیده وشیطانی اش دست لیلا راگرفت وبه طرف خود کشید وبا هم داخل اتاق شدند...
در اتاق را بست تا باخیال راحت به هدف شیطانی اش برسد...
چند دقیقه ای نگذشته بود که....
#ادامه_دارد...🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
May 11
دلتنگم و نیست جز تو درمان ، الغوث
من دشـتم و تو همیشـه باران ،الغوث
عجل لولیک الفرج چشـمه ی نور
شب خیمه زده به قصد ایمان، الغوث
#محمدجواد_منوچهری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب چو در بستم
و مست از مِیِ نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت
جوابش کردم
دیدی آن تُرکِ خَتا
دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا
دوست خطابش کردم
#فرخی_یزدی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
#پروانه_ای_دردام_عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۳۷ 🎬
چنددقیقه از رفتن لیلا میگذشت که صدای ابوعمر راشنیدم که ازقدوبالای لیلا تعریف میکرد واورا باعناوینی میخواند که ازشنیدنش چندشم میشد...خدایا چه کنم؟؟نمیدانستم این پیرمردهرزه اینقدرحیوان صفت است که تا زن وبچه هایش در راپشت سرشان بستند او برای التیام هوسهایش دست به کارشود,انگار لحظه شماری میکرد تا خانواده اش بروند
وانوقت به هدف پلیدش برسدواین صدای لیلا بود اری صدای التماس وخواهشش بلند شد:نه نه عمو ,جان بچه هایت عمو به من دست نزن....
ابوعمر:لیلای زیبا....توکنیز منی دخترک...من عموی تونیستم....تو باید تسلیم من شوی..وظیفه ات این است.
دوباره اشکهایم جاری شد اخربه چه گناهی؟؟به خدا لیلا کشش اینهمه بلا راندارد...خدااااا
وکم کم صدای التماسهای لیلا, تبدیل به فریادهای دلخراش شد و فریاد ابوعمروناسزا گفتن های این حیوان پست وخبیث کل خانه راگرفته بود.
نمیدانستم چه کنم؟درقفل بود ,باید کاری میکردم...خدایا چه کنم؟؟دست پاچه بودم,فکرم کارنمیکرد...
دوباره صدای گریه...و صدای مشت ولگد ابوعمر که حتما بربدن نحیف ورنجورلیلا فرود میامد واینبار لیلا مرا صدا میزد وکمک میخواست...سلماااا.....سلماااا..
خدایا چه کنم؟؟
آهان ,یافتم....باید ازاول همین کار رامیکردم.
باسرعت خودم را به حیاط رساندم.
پایم به جاکفشی جلوی در گرفت وبا سربه زمین خوردم.
اه چه وقت زمین خوردن بود,دست به دیوار گرفتم بی توجه به درد پایم ,بلندشدم,وای من چرا زودتر به فکرم نرسید...لعنت به من.....اگر ابوعمر اسیبی به لیلایم بزند....
#ادامه_دارد...🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
May 11
7.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرگاه خدا را خواندم پاسخم گفت
به سویش رفتم آغوش گشود
به او تکیه کردم نجاتم داد
خدایا چقدر با تو بودن زیباست
امشب خدا را برایتان آرزو میکنم🙏
🌓🌓🌓🌓
شبتون پراز آرامش
🌓🌓🌓🌓
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
سلامی به گرمای مرداد ماه
بر آن صبح سیمای تابنده ات
الهی چنان شاد باشی ز دل
که تا شب بماند به لب، خنده ات
#مهدی_امیری
دلتون شاد، لبتون خندون
🌞🌞🌞🌞🌞
سلامصبحتون پراز خیر وخوبی
🌞🌞🌞🌞🌞
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky